English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wounded feelings U رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wound U جریحه
wounding U جریحه
wounds U جریحه
wounded U جریحه دار
raw U جریحه دار
hurts U جریحه دار کردن
hurting U جریحه دار کردن
hurt U جریحه دار کردن
wounds U جریحه مجروح کردن
lacerating U جریحه دار کردن
stab U جریحه دار کردن
stabbed U جریحه دار کردن
stabs U جریحه دار کردن
lacerate U جریحه دار کردن
lacerates U جریحه دار کردن
humiliate U جریحه دار کردن
humiliated U جریحه دار کردن
humiliates U جریحه دار کردن
ulcerate U جریحه دار کردن
wound U جریحه مجروح کردن
wounding U جریحه مجروح کردن
raw U سرد جریحه دار کردن
offending public decency U جریحه دار کردن عفت عمومی
grief U رنجش
bad blood U رنجش
displeasure U رنجش
irritations U رنجش
irritation U رنجش
irritancy U رنجش
annoyance U رنجش
pique U رنجش
dudgeon U رنجش
resentment U رنجش
vexation U رنجش
vexations U رنجش
miff U رنجش
acrimony U رنجش
vexatious U رنجش امیز
bothering U رنجش پریشانی
bothers U رنجش پریشانی
bother U رنجش پریشانی
bothered U رنجش پریشانی
offense,etc U خطا رنجش
offense U رنجش تجاوز
offenses U رنجش تجاوز
nuisances U مایه رنجش
offence U رنجش تجاوز
nuisance U مایه رنجش
annoying U رنجش اور
umbrage U نگرانی رنجش
resents U افهار رنجش کردن
resenting U افهار رنجش کردن
resented U افهار رنجش کردن
resent U افهار رنجش کردن
step on one's toes <idiom> U باعث رنجش شدن
to take umbra at U رنجش پیدا کردن از
pain in the neck (ass) <idiom> U کاریا شخص رنجش آور
my words hurt his feelings U سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
soulful U پر از احساسات
heartbeat U احساسات
heartbeats U احساسات
emotions U احساسات
sentiments U احساسات
emotion U احساسات
schwarmerei U احساسات شدید
folkway U احساسات عمومی
rhapsodically U از روی احساسات
rhapsodical U ناشی از احساسات
acold U بدون احساسات
d. of feeling U نازکی احساسات
emotionless U عاری از احساسات
sentimentalize U با احساسات امیختن
emotive U وابسته به احساسات
schwarmerei U احساسات افراطی
enthused U احساسات رابرانگیختن
braced U تحریک احساسات
enthusing U احساسات رابرانگیختن
affecting U محرک احساسات
enthuses U احساسات رابرانگیختن
heartstrings U احساسات عمیق
affect U احساسات برخورد
affects U احساسات برخورد
to gall a person's kibes U احساسات کسی را
impressive U برانگیزنده احساسات
nationallism U احساسات ملی
brace U تحریک احساسات
enthuse U احساسات رابرانگیختن
sexiest U دارای احساسات شهوانی
sentimentalization U ایجاد احساسات وعواطف
neighbourly feelings U احساسات همسایگی همدردی
sweep off one's feet <idiom> U بر احساسات فائق آمدن
soft spot for someone/something <idiom> U احساسات تندوتیز داشتن
heart goes out to someone <idiom> U ابراز احساسات کردن
religious sentiments U احساسات وعقاید مذهبی
self composed U مستولی بر احساسات خود
sensate U با احساسات درک کردن
sentimentalism U گرایش بسوی احساسات
seentimentally U از روی احساسات یا عاطفه
heartstring U عمیق ترین احساسات دل
shake-up U احساسات راتحریک کردن
mush U احساسات بیش ازحد
fanatic U دارای احساسات شدید
sexier U دارای احساسات شهوانی
shake-ups U احساسات راتحریک کردن
shake up U احساسات راتحریک کردن
sentimental U مبنی بر احساسات یا عقیده
sentimentally U از روی احساسات یاعاطفه
fanatical U دارای احساسات شدید
white hot U دارای احساسات برانگیخته
sexy U دارای احساسات شهوانی
pathetic U دارای احساسات شدید
fanatics U دارای احساسات شدید
unfeeling U بیحس فاقد احساسات
sentient U حساس دستخوش احساسات
white-hot U دارای احساسات برانگیخته
sentimentality U گرایش بسوی احساسات
internationalism U احساسات بین المللی
harrow U جریحه دار کردن غارت کردن
harrows U جریحه دار کردن غارت کردن
wear one's heart on one's sleeve <idiom> U نشان دادن تمام احساسات
your words offended her U سخنان شما به احساسات اوبرخورد
To play (trifle) with someones feeling. U با احساسات کسی بازی کردن
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
sectarianize U با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
pathognomic U وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
high mind U با مناعت دارای احساسات بلند
tough minded U دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
philanthropic feelings U احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
heart strings U عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
pornography U نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soap opera U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap operas U نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
debunk U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
She has emotional entanglements (involvement ) . U گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
debunked U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexual U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexuals U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
passion U اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
slobber U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism U تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobbers U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
his words injured my feelings U سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
fiend U دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
oedipus complex U احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
oedipal U وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
demagogisme U استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
erogenous U ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism U نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
sex U احساسات جنسی روابط جنسی
sexes U احساسات جنسی روابط جنسی
approval by acclamation U تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
voluntary manslaughter U قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com