English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
destructive competition U رقابت مخرب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
competitory U رقابت کننده- رقابت امیز
destructive U مخرب
lethal U مخرب
destroyer U مخرب
destroyers U مخرب
fatal U مخرب
withering U مخرب
suicidal U مخرب
wrackful U مخرب
wreakful U مخرب
wreckers U مخرب
wrecker U مخرب
destructive read U خواندن مخرب
bane U مخرب زندگی
mortal U خونین مخرب
mortals U خونین مخرب
antisubmarine U مخرب زیردریایی
destructively U بطور مخرب
destructive operation U عملیات مخرب
destructive read out U بازخوانی مخرب
over sulphation of battery U سولفاتی شدن مخرب
non destructive inspection U بازرسی غیر مخرب
nondestructive storage U انباره غیر مخرب
nondestructive U خواندن غیر مخرب
hun U مخرب تمدن المانی
osteomyelitis U التهاب موضعی و مخرب استخوان
ndro U ReadOut NonDstructive خواندن غیر مخرب
rivalship U رقابت
plays U رقابت
played U رقابت
contention U رقابت
playing U رقابت
competition U رقابت
emulation U رقابت
contentions U رقابت
competitions U رقابت ها
competitions U رقابت
rivalry U رقابت
rivalries U رقابت
contest U رقابت
competition U رقابت
play U رقابت
racing U رقابت
contests U رقابت ها
cut throat competition U رقابت ادمکشانه
competition rules U قوانین رقابت
fair competition U رقابت عادلانه
competetive U رقابت امیز
cut throat competition U رقابت بیرحمانه
autocompetition U رقابت با خود
contestation U رقابت مرافعه
corrival U رقابت کردن
free competition U رقابت ازاد
sibling rivalry U رقابت هم شیرها
theoretical competition U رقابت نظری
theoretical competition U رقابت فرضی
unfair competition U رقابت ناعادلانه
workable competition U رقابت عملی
contest U رقابت دعوا
pandering contest U رقابت در خودشیرینی
competition conditions U شرایط رقابت
competitive conditions U شرایط رقابت
retinal rivalry U رقابت شبکیهای
pure competition U رقابت کامل
pure competition U رقابت خالص
imperfect competition U رقابت ناقص
monopolistic competition U رقابت انحصاری
natural competition U رقابت طبیعی
pure competition U رقابت محض
partial competition U رقابت جزئی
perfect competition U رقابت کامل
perfecting bail competition U رقابت کامل
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
atomistic competition U رقابت ذرهای
competitively U از روی رقابت
competes U رقابت کردن
emulate U رقابت کردن با
emulated U رقابت کردن با
emulating U رقابت کردن با
contested U رقابت دعوا
contesting U رقابت دعوا
contests U رقابت دعوا
competed U رقابت کردن
competence U روح رقابت
dice U رقابت فشرده
diced U رقابت فشرده
dices U رقابت فشرده
dicing U رقابت فشرده
dumping U رقابت مکارانه
keenest U قابل رقابت
emulates U رقابت کردن با
compete U رقابت کردن
vie U رقابت کردن
vied U رقابت کردن
rivalling U رقابت کردن
rivals U رقابت کردن
competitive U رقابت امیز
fair competition U رقابت منصفانه
rivalled U رقابت کردن
rivaling U رقابت کردن
competitiveness U رقابت امیز
keen U قابل رقابت
rivaled U رقابت کردن
vying U رقابت کننده
rival U رقابت کردن
antagonistically U ازروی رقابت
vies U رقابت کردن
competitive U قابل رقابت رقابتی
theory of monoplistic competition U نظریه رقابت انحصاری
destructive competition U رقابت زیان اور
hardball U رقابت شدید و بیرحمانه
up for grabs <idiom> U آماده رقابت شدن
competitive goods U کالاهای مورد رقابت
nonprice competition U رقابت غیر قیمتی
competitiveness U قابل رقابت رقابتی
competitive factors U عوامل محرک رقابت
evils of imperfect competition U مضار رقابت ناقص
sturt U ازار دادن رقابت
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
give someone a good run for her money <idiom> U رقابت شدید به وجود آوردن
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
To try to keep up with the joneses. U چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
free enterprise U رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
pit U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pits U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
neoclassical school U مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
rat race U عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
antagonistic U خصومت امیز رقابت امیز
challenged U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenge U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenges U رقابت کردن سرپیچی کردن
compete U رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed U رقابت کردن با هم چشمی کردن
competes U رقابت کردن با هم چشمی کردن
mini U کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
head to head U رقابت شانه به شانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com