English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
assentation U رضایت فاهری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
volt ampere meter U دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
apparent recession U انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
self-styled U فاهری
formfitting U فاهری
surfaced U فاهری
nominal U فاهری
apparent U فاهری
self styled U فاهری
superficially U فاهری
surface U فاهری
surfaces U فاهری
outward U فاهری
outwards U فاهری
seeming U فاهری
skin deep U فاهری
bulk gravity U چگالی فاهری
superficial U سرسری فاهری
admittance U هدایت فاهری
false parallax U پارالاکس فاهری
false horizon U افق فاهری
externals U فاهری پدیدار
externality U احوال فاهری
indicated horsepower U توان فاهری
exteriorize U فاهری دانستن
engineering stress U تنش فاهری
artificial daylight U فلق فاهری
apparent motion U حرکت فاهری
apparent magnitude U قدر فاهری
apparent luminosity U درخشندگی فاهری
apparent horizon U افق فاهری
apparent error U خطای فاهری
apparent diameter U قطر فاهری
apparent density U تکاتف فاهری
prime facie evidence U قرائن فاهری
apparent resistivity U مقاومت فاهری
apparent velocity U سرعت فاهری
apparent wind U باد فاهری
apparent power U توان فاهری
external U فاهری پدیدار
externalises U فاهری ساختن
externalised U فاهری ساختن
externalized U فاهری ساختن
externalize U فاهری ساختن
impedance U مقاومت فاهری
glitz U گیرایی فاهری
externalising U فاهری ساختن
pepper corn rent U اجاره فاهری
externalizing U فاهری ساختن
externalizes U فاهری ساختن
capacitive resistance U مقاومت فاهری خازن
input impedance U مقاومت فاهری اولیه
simulative U دارای شباهت فاهری
redesign U سر وصورت فاهری دادن به
impedance matrix U ماتریس مقاومت فاهری
of the surface U فاهری نمادادن رودادن
apparent solar year U سال فاهری شمسی
reactance U مقاومت فاهری خازنها
pro forma U منباب فاهر فاهری
on the surface U فاهری نمادادن رودادن
soil morphology U شکل فاهری خاک
masquerading U قیافه فاهری بخوددادن
masquerades U قیافه فاهری بخوددادن
masqueraded U قیافه فاهری بخوددادن
impedance ratio U نسبت مقاومت فاهری
volt ampere hour meter U کنتور مصرف فاهری
masquerade U قیافه فاهری بخوددادن
extern U فاهری واقع در خارج
inductive impedance U مقاومت فاهری القائی
coupling impedance U مقاومت فاهری پیوست
inductive resistance U مقاومت فاهری القایی
terrain relief U شکل فاهری زمین
satisfaction U رضایت
consenting U رضایت
acquiescence U رضایت
acquiescently U با رضایت
consented U رضایت
consent U رضایت
suffrage U رضایت
willingness U رضایت
contentment U رضایت
consentience U رضایت
consents U رضایت
adhesion U رضایت
mechanical move U حرکت مکانیکی یا فاهری شطرنج
apparent precession U انحراف فاهری محور ژایرو
indicated airspeed U سرعت فاهری نسبت به هوا
exteriors U فاهری واقع در سطح خارجی
apparent solar U روز شمسی فاهری روزشمسی
impedance compensator U متعادل کننده مقاومت فاهری
inductive impedance U مقاومت فاهری با جزء القائی
exterior U فاهری واقع در سطح خارجی
relief U شکل فاهری و پست و بلندی
acquiesce رضایت دادن
to w one's consent U رضایت ندادن
to give ones a to U رضایت دادن به
to give a ready consent U رضایت دادن
give up one's claim U رضایت دادن
express one's consent U رضایت دادن
concurrence U دمسازی رضایت
willingnesso U رضایت میل
well and good <idiom> U رضایت بخش
hunky dory U رضایت مندانه
disapproval U عدم رضایت
accede U رضایت دادن
admit U رضایت دادن
discontentedness U عدم رضایت
sufferance U رضایت ضمنی
implied U رضایت ضمنی
euphoria U خوشحالی رضایت
dissatisfaction U عدم رضایت
acceding U رضایت دادن
accedes U رضایت دادن
acceded U رضایت دادن
satisfactoriness U رضایت بخشی
self approbation U رضایت ازخویشتن
job satisfaction U رضایت شغلی
admits U رضایت دادن
admitting U رضایت دادن
sufference U رضایت ضمنی
self content U رضایت از خود
compliantly U با قبول و رضایت
to give a ready consent U بی درنگ رضایت دادن
on approval U مشروط به رضایت خریدار
fill one's shoes <idiom> U جابهجایی رضایت بخش
to find satisfactionin any one U از کسی رضایت داشتن
it is unsatisfactory U رضایت بخش نیست
assenting U رضایت دادن موافقت
atone U جلب رضایت کردن
atones U جلب رضایت کردن
atoning U جلب رضایت کردن
satisfactorily U بطور رضایت بخش
assent U رضایت دادن موافقت
consensus U رضایت وموافقت عمومی
assented U رضایت دادن موافقت
consent U موافقت رضایت دادن
assents U رضایت دادن موافقت
atoned U جلب رضایت کردن
consented U موافقت رضایت دادن
consenting U موافقت رضایت دادن
consents U موافقت رضایت دادن
her willing to sing U رضایت یامیل اوبخواندن
dissatisfactory U مایه عدم رضایت
feints U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
formalization U انطباق با ایین واداب فاهری رسمی سازی
feint U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinted U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinting U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
signalment U تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
assented U رضایت دادن تصدیق کردن
tenant by sufference U متصرف با رضایت ضمنی مالک
acquiesces U رضایت دادن موافقت کردن
consented U راضی شدن رضایت دادن
assent U رضایت دادن تصدیق کردن
testimonialize U گواهی نامه یا رضایت دادن
consenting U راضی شدن رضایت دادن
voluntary partition U افراز با رضایت یا سازش طرفین
acquiesced U رضایت دادن موافقت کردن
acquiescing U رضایت دادن موافقت کردن
assenting U رضایت دادن تصدیق کردن
assentient U قبول کننده رضایت دهنده
consents U راضی شدن رضایت دادن
consensual U مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
pursuit of happiness U به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
testimonials U سفارش وتوصیه رضایت نامه
consent U راضی شدن رضایت دادن
assents U رضایت دادن تصدیق کردن
testimonial U سفارش وتوصیه رضایت نامه
limiting speed U بیشترین سرعت نسبی فاهری هواپیمایی با شکل معین
false parallax U تغییر محل فاهری اشیاء به علت شکست نور
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U این رضایت بخش نیست برای من!
That won't work with me! U این رضایت بخش نیست برای من!
consenting U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to feel women up U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
to make a grab at women U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
to grope women U عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
consented U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consent U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
[results were] satisfactory U رضایت بخش [در یادداشت گزارش کنترل]
consents U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
parallax U اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
approval U نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
Everything is hunky-dory. <idiom> U همه چیز کاملا رضایت مندانه است. [اصطلاح روزمره]
coriolis force U نیروی اینرسی فاهری که روی یک جسم با سرعت زاویهای داخل یک سیستم دوار در حرکت است
stroboscope U وسیلهای برای بی حرکت کردن فاهری جسم دوار یانوسان دار توسط پرتوافکنی متناوب
radio bearing U زاویه بین جهت فاهری ایستگاه ثابت و جهت مرجع
external good order U اصطلاحی در حمل و نقل که دال بر وضعیت فاهری مناسب کالای مورد حمل میباشد
zinky U بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
zincky U بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
zincy U بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
high oblique U عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
choke impedance U امپدانس یا مقاومت فاهری چوک مقاومت پیچک
impedance U مقاومت فاهری الکتریسیته مقاومت سیم امپدانس
editing run U در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند
silence gives consent U سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com