English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 255 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
plot U رسم نمودن
plots U رسم نمودن
plotted U رسم نمودن
sketch U رسم نمودن
sketched U رسم نمودن
sketches U رسم نمودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
condition U شرط نمودن شایسته کردن
launch U جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launched U جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launches U جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launching U جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
supplied U تامین موجودی عرضه نمودن
supply U تامین موجودی عرضه نمودن
supplying U تامین موجودی عرضه نمودن
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
show U نمودن
showed U نمودن
shows U نمودن
hedge U کسب مصونیت نمودن
hedged U کسب مصونیت نمودن
hedges U کسب مصونیت نمودن
bash U دست پاچه نمودن
bashed U دست پاچه نمودن
bashes U دست پاچه نمودن
bashing U دست پاچه نمودن
tweak U تنظیم عالی ومیزان نمودن یک قطعه تجهیزات
tweaked U تنظیم عالی ومیزان نمودن یک قطعه تجهیزات
tweaking U تنظیم عالی ومیزان نمودن یک قطعه تجهیزات
tweaks U تنظیم عالی ومیزان نمودن یک قطعه تجهیزات
cash dispenser U ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispensers U ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
abstract U نمودن
abstracting U نمودن
abstracts U نمودن
postulate U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulated U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulates U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulating U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
assemble U ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled U ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles U ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
receipt U اعلام وصول نمودن
receipts U اعلام وصول نمودن
waive U اغماض نمودن
waived U اغماض نمودن
waives U اغماض نمودن
index U اندکس فهرست نمودن
indexed U اندکس فهرست نمودن
indexes U اندکس فهرست نمودن
texture U دارای بافت ویژهای نمودن
textures U دارای بافت ویژهای نمودن
grease U روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
greased U روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
greasing U روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
decipher U کشف رمز نمودن
deciphered U کشف رمز نمودن
deciphers U کشف رمز نمودن
adjust تسویه نمودن
adjust تصفیه نمودن
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
account U محاسبه نمودن
tint U دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن
tinting U دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن
tints U دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن
revise U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising U اصلاح کردن اصلاح نمودن
compass U مدارچیزی راکامل نمودن
sum U خلاصه نمودن
sums U خلاصه نمودن
sorting U مرتب نمودن
rebuild U تجدید بنا نمودن
rebuilds U تجدید بنا نمودن
standardised U استاندارد نمودن
standardises U استاندارد نمودن
standardising U استاندارد نمودن
standardize U استاندارد نمودن
standardizes U استاندارد نمودن
standardizing U استاندارد نمودن
mirroring U معکوس نمودن
imprison U حبس نمودن
imprisoning U حبس نمودن
imprisons U حبس نمودن
immerse U غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed U غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses U غوطه ور کردن شناور نمودن
immersing U غوطه ور کردن شناور نمودن
dissociate U تفکیک نمودن
dissociates U تفکیک نمودن
dissociating U تفکیک نمودن
cater U فراهم نمودن
catered U فراهم نمودن
catering U فراهم نمودن
caters U فراهم نمودن
accentuate U اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuated U اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuates U اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuating U اهمیت دادن برجسته نمودن
friend U یاری نمودن
friends U یاری نمودن
annihilate U از بین بردن خنثی نمودن
annihilated U از بین بردن خنثی نمودن
Other Matches
seemed U نمودن
seems U نمودن
dost U نمودن
animadvert U نمودن
animalize U نمودن
dont U نمودن
seem U نمودن
to gain any ones ear U نمودن
showŠetc U نمودن
impeach U احضار نمودن
dusk U تاریک نمودن
affixed U اضافه نمودن
assimilatc U مقایسه نمودن
arraign U احضار نمودن
anneal U بادوام نمودن
impeached U احضار نمودن
install U منصوب نمودن
affixing U اضافه نمودن
affixes U اضافه نمودن
affix U اضافه نمودن
send U ارسال نمودن
sending U ارسال نمودن
sends U ارسال نمودن
accommodate U تطبیق نمودن
accommodated U تطبیق نمودن
accommodates U تطبیق نمودن
abating U رفع نمودن
abates U رفع نمودن
abated U رفع نمودن
acquits U نمودن برائت
acquit U نمودن برائت
installing U منصوب نمودن
impeaches U احضار نمودن
impeaching U احضار نمودن
abate U رفع نمودن
curtail U مختصر نمودن
curtailed U مختصر نمودن
curtailing U مختصر نمودن
curtails U مختصر نمودن
doubled up U مضاعف نمودن
doubled U مضاعف نمودن
double U مضاعف نمودن
installs U منصوب نمودن
misrepresentation U بد ارائه نمودن
indorsation U تصویب نمودن
digitizing U دیجیتالی نمودن
acquitting U نمودن برائت
fill up U خاکریزی نمودن
numeralization U عددی نمودن
instal U منصوب نمودن
microjustification U ریزتراز نمودن
depilate U ازاله مو نمودن از
authorise U مجاز نمودن
to humble oneself U افتادگی نمودن
stock piling U ذخیره نمودن
reciprocates U مقابله به مثل نمودن
reciprocated U مقابله به مثل نمودن
reciprocate U مقابله به مثل نمودن
committing U متعهدبانجام امری نمودن
magnetic tape sorting U مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
frequency stabilization U پایدار نمودن فرکانس
pontify U خودرا مقدس نمودن
sign a waiver U قبول اغماض نمودن
price fixing U ثابت نمودن قیمت
commits U متعهدبانجام امری نمودن
committed U متعهدبانجام امری نمودن
accoutre U با تجهیزات اماده نمودن
credit insurance U بیمه نمودن اعتبار
cornering the market U قبضه نمودن بازار
brutalization U حیوان صفت نمودن
bestialize U جانور خوی نمودن
commit U متعهدبانجام امری نمودن
anticlimaxes U بیان قهقرایی نمودن
anticlimax U بیان قهقرایی نمودن
comparmentalize U به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
suppliers rating U درجه بندی نمودن فروشنده ها
to be i. with an idea U فکری در کسی تاثیر نمودن
to something against risk U چیزی را از خطر حفظ نمودن
glamorization U پر زرق و برق و فریبا نمودن
brassage U هزینه مشکوک نمودن شمش
depone U عزل نمودن گواهی دادن
zaps U پاک نمودن قسمتی از برنامه
zapping U پاک نمودن قسمتی از برنامه
japanize U بسبک ژاپونی تزئین نمودن
palpate U لمس کردن امتحان نمودن
find and replace U پیدا کردن و جایگزین نمودن
disinfest U حشرات موذی را دفع نمودن
zap U پاک نمودن قسمتی از برنامه
alphanumeric sort U مرتب نمودن الفبا عددی
instate U برقرار کردن منصوب نمودن
zapped U پاک نمودن قسمتی از برنامه
annihilates U از بین بردن خنثی نمودن
annihilating U از بین بردن خنثی نمودن
extrapolating U قیاس کردن استقراء نمودن
glamorised U فریبا نمودن طلسم کردن
delineating U ترسیم نمودن معین کردن
delineates U ترسیم نمودن معین کردن
delineated U ترسیم نمودن معین کردن
delineate U ترسیم نمودن معین کردن
glamorises U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorized U فریبا نمودن طلسم کردن
deposing U عزل نمودن خلع کردن
glamorizes U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizing U فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolate U قیاس کردن استقراء نمودن
glamorising U فریبا نمودن طلسم کردن
deposes U عزل نمودن خلع کردن
depose U عزل نمودن خلع کردن
extrapolates U قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolated U قیاس کردن استقراء نمودن
fractionate U تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
whistle stop U در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
whistle-stop U در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
to engage yourself to do something U خود را به انجام امری متعهد نمودن
To belittle oneself . To make oneself cheap. U خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
abash U خجالت دادن دست پاچه نمودن
to commit yourself to do something U خود را به انجام امری متعهد نمودن
to prove a will U درستی و اعتباروصیت نامهای را محقق نمودن
sills U گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
to force ones hand U کسیرابرخلاف میلش واداربکردن کاری یا اتخاذرویهای نمودن
to p upon any one's blunder U لغزش کسیراباشتیاق پیداکردن وبدان حمله نمودن
sill U گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
apotheosize U تکریم اغراق امیز نمودن بدرجهء خدایی پرستیدن
recitations U از حفظ خوانی بازگو نمودن درس حفظی شرح
recitation U از حفظ خوانی بازگو نمودن درس حفظی شرح
to win nny one's affections U محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
warm up U قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
to respect oneself U رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
demands of providing healthy living and working conditions U خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
sort effort U تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
graving dock U اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
retrofit U بروز در اوردن یا اضافه نمودن به یک سیستم موجودبه منظور بهبود ان
mesfet U دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
edge finish U شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
broaching U برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
broached U برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
broach U برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
broaches U برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
probate U گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
groupage U ادغام نمودن بارهای مختلف جهت حمل ترکیب در حمل
smalltalk U یک سیستم زبان و نرم افزارکه برای هر چه بیشتر اسان نمودن استفاده از کامپیوترتوسط افراد عامی طراحی شده است اسمال تاک
to lay down a rule U قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
Hanbel U [نوعی گلیم مراکشی که صرفا جهت مفروش نمودن زمین بافته شده، و دارای خطوط موازی و رنگین با نقشه های پرکار می باشد.]
scorching U سوزاندن [گاه جهت از بین بردن پشم های اضافی در پشت فرش و یکنواخت نمودن و تمیزکاری این پشم ها را با فر می سوزانند.]
chemical wash U کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
scale U فلس پشم [این عامل اصلی کهنه جلوه نمودن فرش در اثر کنده شدن فلس از سطح پشم در اثر مرور زمان و راه رفتن بر روی فرش می باشد.]
countersink U خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com