Total search result: 201 (40 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
rain check <idiom> |
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
references U |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
 |
 |
reference U |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
 |
 |
splits U |
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر |
 |
 |
to lay on the table U |
بوقت دیگر موکول کردن |
 |
 |
adjourning U |
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن |
 |
 |
adjourn U |
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن |
 |
 |
adjourns U |
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن |
 |
 |
adjourned U |
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن |
 |
 |
fairness U |
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند |
 |
 |
chronologize U |
بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن |
 |
 |
adjourned U |
موکول بروز دیگر شدن |
 |
 |
adjourns U |
موکول بروز دیگر شدن |
 |
 |
adjourn U |
موکول بروز دیگر شدن |
 |
 |
adjourning U |
موکول بروز دیگر شدن |
 |
 |
deferred dividened U |
سود اعلام شده و قابل پرداخت در تاریخ معین |
 |
 |
turnaround time U |
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است |
 |
 |
to set measures to anything U |
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن |
 |
 |
chronologically U |
به ترتیب زمان یا تاریخ |
 |
 |
date time group U |
گروه تاریخ و زمان |
 |
 |
to settle an a U |
برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن |
 |
 |
time charter U |
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین |
 |
 |
execution U |
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا |
 |
 |
time charter U |
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین |
 |
 |
set up U |
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین |
 |
 |
patches U |
مدت زمان معین |
 |
 |
patch U |
مدت زمان معین |
 |
 |
so U |
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات |
 |
 |
tick mark U |
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر |
 |
 |
fixed time call U |
مکالمه در زمان معین و ثابت |
 |
 |
decompression diving U |
غواصی در عمق یا زمان معین |
 |
 |
sailing date U |
تاریخ شروع سفر دریایی زمان حرکت |
 |
 |
timed U |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
 |
 |
times U |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
 |
 |
time U |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
 |
 |
aoristic U |
وابسته به زمان ماضی غیر معین |
 |
 |
height delay U |
زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین |
 |
 |
hobbles U |
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی |
 |
 |
hobbled U |
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی |
 |
 |
hobble U |
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی |
 |
 |
ratioing U |
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی |
 |
 |
hopple U |
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی |
 |
 |
hobbling U |
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی |
 |
 |
backdating U |
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن |
 |
 |
backdate U |
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن |
 |
 |
backdates U |
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن |
 |
 |
backdated U |
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن |
 |
 |
should U |
زمان ماضی واسم مفعول فعل معین shall |
 |
 |
failures U |
تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین |
 |
 |
work load U |
مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد |
 |
 |
failure U |
تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین |
 |
 |
authorization to copy U |
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین |
 |
 |
christian era U |
مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد |
 |
 |
balance of trade U |
تفاوت رقم واردات و صادرات کشور در زمان معین |
 |
 |
decay curves U |
منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین |
 |
 |
estate in remainder U |
ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد |
 |
 |
line haul U |
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری |
 |
 |
to grant a request U |
درخواستی را اعطا کردن |
 |
 |
chips U |
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است |
 |
 |
chip U |
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است |
 |
 |
garbage U |
داده یا اطلاعی که دیگر لازم نیست چون خارج از تاریخ است یا غلط دارد |
 |
 |
to take a rain check [ raincheck] on an offer [American E] U |
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی |
 |
 |
vetoes U |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
 |
 |
vetoed U |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
 |
 |
veto U |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
 |
 |
vetoing U |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
 |
 |
clock U |
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن |
 |
 |
clocks U |
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن |
 |
 |
telephoned U |
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر |
 |
 |
telephones U |
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر |
 |
 |
telephone U |
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر |
 |
 |
telephoning U |
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر |
 |
 |
senior U |
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی |
 |
 |
seniors U |
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی |
 |
 |
conversion U |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
 |
 |
conversions U |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
 |
 |
access time U |
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده |
 |
 |
save U |
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر |
 |
 |
saved U |
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر |
 |
 |
saves U |
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر |
 |
 |
deferred printing U |
خیر در چاپ یک متن تا زمان دیگر |
 |
 |
scratching U |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
 |
 |
scratch U |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
 |
 |
scratched U |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
 |
 |
scratches U |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
 |
 |
plug compatible U |
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال |
 |
 |
doubled U |
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن |
 |
 |
double U |
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن |
 |
 |
doubled up U |
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن |
 |
 |
invitations U |
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام |
 |
 |
invitation U |
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام |
 |
 |
relegate U |
موکول کردن |
 |
 |
relegated U |
موکول کردن |
 |
 |
relegates U |
موکول کردن |
 |
 |
relegating U |
موکول کردن |
 |
 |
compiler U |
اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند |
 |
 |
time distance U |
مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین |
 |
 |
deep freeze U |
به بعد موکول کردن |
 |
 |
deep freezes U |
به بعد موکول کردن |
 |
 |
shelve U |
ببعد موکول کردن |
 |
 |
shelved U |
ببعد موکول کردن |
 |
 |
postponements U |
موکول ببعد کردن |
 |
 |
postponement U |
موکول ببعد کردن |
 |
 |
contango U |
به بعد موکول کردن |
 |
 |
named airport of departure U |
فرودگاه معین برای حرکت |
 |
 |
postponing U |
بتعویق انداختن موکول کردن |
 |
 |
to put something into cold storage <idiom> U |
چیزی را به بعد موکول کردن |
 |
 |
postpone U |
بتعویق انداختن موکول کردن |
 |
 |
postponed U |
بتعویق انداختن موکول کردن |
 |
 |
postpones U |
بتعویق انداختن موکول کردن |
 |
 |
to put something on the shelf <idiom> U |
چیزی را به بعد موکول کردن |
 |
 |
tc U |
اجاره دربست برای مدت معین |
 |
 |
station time U |
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز |
 |
 |
applied U |
برای هدف معین بکار رفته کاربسته |
 |
 |
dive schedule U |
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص |
 |
 |
blocks U |
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین |
 |
 |
blocked U |
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین |
 |
 |
block U |
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین |
 |
 |
put off U |
ازسرباز کردن ببعد موکول کردن |
 |
 |
to talk out a bill U |
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د |
 |
 |
blanketed U |
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین |
 |
 |
blanket U |
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین |
 |
 |
blankets U |
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین |
 |
 |
stacked U |
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف |
 |
 |
stack U |
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف |
 |
 |
stacks U |
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف |
 |
 |
banner page U |
صفحهای که در ابتدا با تاریخ و زمان و نام متن و نام مشخص چاپ گیرند و چاپ میشود |
 |
 |
future promissory U |
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند |
 |
 |
assessed value U |
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود |
 |
 |
signals U |
علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین |
 |
 |
code level U |
تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند |
 |
 |
pit board U |
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی |
 |
 |
HTML U |
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد |
 |
 |
outsource U |
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی |
 |
 |
bend allowance U |
فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین |
 |
 |
calling sequence U |
مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است |
 |
 |
antedates U |
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن |
 |
 |
antedated cheque U |
چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور |
 |
 |
antedated U |
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن |
 |
 |
antedate U |
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن |
 |
 |
martyrology U |
تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی |
 |
 |
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U |
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود. |
 |
 |
holotype U |
نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند |
 |
 |
to pair somebody off [up] with somebody U |
کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] |
 |
 |
compiles U |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
 |
 |
compile U |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
 |
 |
compiled U |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
 |
 |
compiling U |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
 |
 |
billiard point U |
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن |
 |
 |
false attack U |
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین |
 |
 |
precatory U |
درخواستی |
 |
 |
benedictory U |
درخواستی تمنایی |
 |
 |
REQUEST STOP U |
ایستگاه درخواستی |
 |
 |
flippy U |
دیسک دو لبه که در درایو تک لبه استفاده شود. بنابراین برای خواندن طرف دیگر برای جابجا شود |
 |
 |
notification U |
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود |
 |
 |
controlled airspace U |
قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است |
 |
 |
gray code U |
سیستم کدگذاری که نمایش دودویی اعداد ورودی فق با یک بیت از یک عدد به عدد دیگر در زمان تغییر میکند |
 |
 |
hagiology U |
تاریخ مقدس تاریخ انبیاء |
 |
 |
date U |
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن |
 |
 |
dates U |
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن |
 |
 |
prehistory U |
ماقبل تاریخ تاریخ قبلی |
 |
 |
temporarily U |
برای زمان مشخص یا نه همیشه |
 |
 |
refire time U |
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد |
 |
 |
to have done U |
برای کسی [دیگر] انجام دادن |
 |
 |
sags U |
ترک یارگیری برای مهارحریف دیگر |
 |
 |
sagged U |
ترک یارگیری برای مهارحریف دیگر |
 |
 |
sag U |
ترک یارگیری برای مهارحریف دیگر |
 |
 |
other things being equal U |
اگر برای چیزهای دیگر نباشد |
 |
 |
metronomes U |
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق |
 |
 |
metronome U |
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق |
 |
 |
impulsive U |
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند |
 |
 |
operates U |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
 |
 |
access time U |
زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر |
 |
 |
microcycle U |
برای دادن زمان اجرای دستورات |
 |
 |
check out time U |
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله |
 |
 |
check out time U |
زمان لازم برای تخلیه محل |
 |
 |
operate U |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
 |
 |
operated U |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
 |
 |
zahn cup U |
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال |
 |
 |
cross assembler U |
ترجمه برنامه اسمبلر برای یک کامپیوتر دیگر |
 |
 |
raise a fuss <idiom> U |
قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر |
 |
 |
inquiry station U |
دستگاهی که از ان هر گونه درخواستی به عمل می اید |
 |
 |
availability edit U |
بررسی موجود بودن اقلام درخواستی |
 |
 |
add U |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
 |
 |
adding U |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
 |
 |
proceed time U |
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید |
 |
 |
canonical time unit U |
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان |
 |
 |
service time window U |
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری] |
 |
 |
maintenance window U |
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری] |
 |
 |
adds U |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
 |
 |
development U |
زمان لازم برای توسعه محصول جدید |
 |
 |
developments U |
زمان لازم برای توسعه محصول جدید |
 |
 |
radar mile U |
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف |
 |
 |
engineered performance U |
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار |
 |
 |
storage U |
ذخیره داده برای مدت زمان طولانی |
 |
 |
metacompilation U |
کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود |
 |
 |
wordprocessing U |
شرکت متخصص در پردازش کلمات برای شرکتهای دیگر |
 |
 |
Manchester coding U |
و نیمه دوم برای سیگنال زمان بندی است |
 |
 |
cure time U |
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین |
 |
 |
mean U |
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب |
 |
 |
data movement time U |
زمان صرف شده برای انتقال داده به دیسک |
 |