Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to rule out
U
رد کردن بی ربط دانستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
justifies
U
تصدیق کردن ذیحق دانستن
justify
U
تصدیق کردن ذیحق دانستن
justifying
U
تصدیق کردن ذیحق دانستن
attaint
U
مقصر دانستن محروم کردن
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
Other Matches
to d. of
U
بد دانستن
deprecate
U
بد دانستن
deprecated
U
بد دانستن
deprecates
U
بد دانستن
cons
U
دانستن
know
U
دانستن
knows
U
دانستن
damm
U
بد دانستن
learns
U
دانستن
adjudge
U
دانستن
learn
U
دانستن
learnt
U
دانستن
cognize
U
دانستن
conned
U
دانستن
conning
U
دانستن
put down as
U
دانستن
con
U
دانستن
aim
U
: دانستن
receive as
U
دانستن
aims
U
: دانستن
aimed
U
: دانستن
having
U
دانستن خوردن
postulated
U
لازم دانستن
have
U
دانستن خوردن
abominating
U
مکروه دانستن
abominates
U
مکروه دانستن
to d. a pratice
U
کاریرا بد دانستن
knowable
U
قابل دانستن
aver
U
بحق دانستن
to consider as agood a
U
شگون دانستن
require
U
لازم دانستن
consubstantiate
U
هم جنس دانستن
required
U
لازم دانستن
requires
U
لازم دانستن
averring
U
بحق دانستن
requiring
U
لازم دانستن
postulating
U
لازم دانستن
postulates
U
لازم دانستن
avers
U
بحق دانستن
averred
U
بحق دانستن
postulate
U
لازم دانستن
abominated
U
مکروه دانستن
to deesm a
U
مقتضی دانستن
abominate
U
مکروه دانستن
faulted
U
مقصر دانستن
trivializes
U
بی اهمیت دانستن
deify
U
خدا دانستن
trivialized
U
بی اهمیت دانستن
trivialize
U
بی اهمیت دانستن
trivialising
U
بی اهمیت دانستن
deifying
U
خدا دانستن
trivialised
U
بی اهمیت دانستن
to know for certain
U
یقین دانستن
to make a point of
U
ضروری دانستن
trivializing
U
بی اهمیت دانستن
deifies
U
خدا دانستن
wits
U
دانستن اموختن
to take for granted
U
مسلم دانستن
allowing
U
روا دانستن
to deesm a
U
صلاح دانستن
wit
U
دانستن اموختن
fault
U
مقصر دانستن
to fancy oneself
U
خودراکسی دانستن
allow
U
روا دانستن
deified
U
خدا دانستن
allows
U
روا دانستن
faults
U
مقصر دانستن
blames
U
مقصر دانستن
ignores
U
بی اساس دانستن
intitle
U
مستحق دانستن
superannuate
U
متروکه دانستن
blamed
U
مقصر دانستن
to reproach an act
U
کاری را بد دانستن
blame
U
مقصر دانستن
ignore
U
بی اساس دانستن
ignored
U
بی اساس دانستن
illegalize
U
غیرقانونی دانستن
ignoring
U
بی اساس دانستن
knowledge of a language
U
دانستن زبانی
foresees
U
از پیش دانستن
make much of
U
مهم دانستن
blaming
U
مقصر دانستن
exteriorize
U
فاهری دانستن
mislike
U
بد دانستن انزجار
foresee
U
از پیش دانستن
foreknow
U
از پیش دانستن
trivialises
U
بی اهمیت دانستن
i reckon one wise
U
کسی را خردمند دانستن
ascribe
U
اسناد دادن دانستن
ascribes
U
اسناد دادن دانستن
adjudged
U
مقرر داشتن دانستن
superannuate
U
بازنشسته دانستن یاشدن
ascribing
U
اسناد دادن دانستن
hypostatize or size
U
ذات جدا دانستن
to exclude something
[as something]
U
چیزی را بی ربط دانستن
adjudges
U
مقرر داشتن دانستن
adjudging
U
مقرر داشتن دانستن
to rule something out
U
چیزی را بی ربط دانستن
sanctions
U
دارای مجوزقانونی دانستن
sanctioning
U
دارای مجوزقانونی دانستن
entitling
U
حق دادن مستحق دانستن
entitle
U
حق دادن مستحق دانستن
account
U
تخمین زدن دانستن
loth
U
بیزار بودن از بد دانستن
entitles
U
حق دادن مستحق دانستن
to take with a grain of salt
U
اغراق امیز دانستن
sanctioned
U
دارای مجوزقانونی دانستن
ascribed
U
اسناد دادن دانستن
to rule out
U
غیر قابل دانستن
sanction
U
دارای مجوزقانونی دانستن
deprecates
U
قبیح دانستن ناراضی بودن از
to call something your own
U
چیزی را از خود دانستن
[شاعرانه]
To appreciate something ( some one ) .
U
قدر چیزی ( کسی ) را دانستن
esteem
U
لایق دانستن محترم شمردم
To know the tricds of the trade . To know the ropes . To know ones stuff.
U
فوت وفن کاری را دانستن
inculpate
U
تهمت زدن به مقصر دانستن
wist
U
دانستن گذشته فعل wit
to give priority to
U
پیشی دادن به مقدم دانستن بر
deprecated
U
قبیح دانستن ناراضی بودن از
deprecate
U
قبیح دانستن ناراضی بودن از
to have something
U
چیزی را مال خود دانستن
to rule something out
U
چیزی را غیر قابل دانستن
to exclude something
[as something]
U
چیزی را غیر قابل دانستن
intitule
U
لقب دادن مستحق دانستن
disqualifying
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified
U
فاقد شرایط لازم دانستن
to have something at one's disposal
U
چیزی را مال خود دانستن
disqualify
U
فاقد شرایط لازم دانستن
presumed
U
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumes
U
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
put the question
U
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
To value somebodys acvice .
U
قدر پند ونصیحت کسی را دانستن
presume
U
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
To know it backwards.
U
مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
to lay the blame on someone
U
تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن
to take for gospel
U
مانندکلام خدادانستن مانندحرف پیغمبر راست دانستن
cry down
U
چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
daemon
U
در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com