Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cross voting
U
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mine mooring
U
اتصال دادن مینها به همدیگر به وسیله سیم یا بند
log rolling
U
دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
vetoed
U
رای مخالف دادن
vetoes
U
رای مخالف دادن
blackballs
U
رای مخالف دادن
vetoing
U
رای مخالف دادن
blackballed
U
رای مخالف دادن
blackball
U
رای مخالف دادن
veto
U
رای مخالف دادن
blackballing
U
رای مخالف دادن
negative voice
U
رای مخالف دادن
nix
U
هیچکس رای مخالف دادن
from opposite directions
U
از دوطرف روبروی هم
restrained beam
U
تیر دوطرف گیردار
double-breasted
U
دوطرف تکمه خور
reverses
U
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverse
U
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reversing
U
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reversed
U
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
look off
U
فریب دادن مدافع با نگاه به سمت مخالف پیش از پرتاب توپ
two way switch
U
قطع و وصل کننده برق از دوطرف
extensiontable
U
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
reefing jacket
U
یکجور نیمتنه چسبان که از دوطرف دکمه میخورد
guard rail
U
نرده هائیکه در دوطرف پل جهت عابرین ساخته میشود
antisocial
U
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitations
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
one a
U
همدیگر
each other
U
همدیگر
one an other
U
همدیگر
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
peer to each other
U
مانند همدیگر
self repelling
U
دافع همدیگر
to hug each other
U
همدیگر را بغل کردن
to blame one another
U
همدیگر را مقصر کردن
They grew attached ( attracted) to each other.
U
به همدیگر علاقمند شدند
to talk the same language
<idiom>
U
همدیگر را فهمیدن
[اصطلاح مجازی]
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other.
U
زبان همدیگر رامی فهمیم
They beat each other black and blue.
U
همدیگر را خونین ومالین کردند
to be on the same page
<idiom>
U
همدیگر را فهمیدن
[اصطلاح مجازی]
The twins are hardly distinguish between colors.
U
دوقلوها را از همدیگر نمی شد تشخیص داد
abutments
U
تکیه گاههای انتهائی دیوارهای پشتیبان دیوارههای انتهائی دوطرف پل
c
U
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
blind date
U
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
contiguous
U
خانههای گرافیکی یا حروفی که بر همدیگر اثر می گذارند
blind dates
U
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
uberstreichen
U
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
Knock off your fighting right now!
U
همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
friendly society
U
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly societies
U
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
hatched moulding
U
گچ بری که عبارت است ازدورشته خطهای متوازی که همدیگر راقطع کر
realised
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
DIMM
U
سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
lawn sprinkler
U
برای چمن اب دادن
microsoft
U
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
sancify
U
برای امرمقدسی تخصیص دادن
smoothing or smoothed varnish
U
لاک برای جلا دادن
phew
U
برای نشان دادن بیزاری
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
readiness to report
U
امادگی برای پاسخ دادن
phew
U
برای نشان دادن بی تابی
time
U
وقت قرار دادن برای
timed
U
وقت قرار دادن برای
times
U
وقت قرار دادن برای
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to bleed for one's country
U
برای میهن خود خون دادن
benchrest
U
سکو برای تکیه دادن تیرانداز
to have done
U
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
irresponsiveness
U
عدم امادگی برای پاسخ دادن
to empower somebody to do something
U
اختیار دادن به کسی برای کاری
garden engine
U
اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
put to the question
U
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
microcycle
U
برای دادن زمان اجرای دستورات
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
put someone in the picture
<idiom>
U
شرایط را شرح دادن برای کسی
waff
U
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
bobble
U
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
foliage plant
U
گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
burn in
U
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
interrupting
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
repertoire
U
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
interrupt
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
development aid worker
U
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
bobbles
U
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
processes
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
incorporation
U
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
process
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
Baa!
U
بع!
[صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
interrupts
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
turboshaft
U
توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
check side
U
پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
to wave one's handkerchief
U
دستمال جیب خود را
[برای کسی]
تکان دادن
to give somebody an ultimatum
U
به کسی آخرین مدت را دادن
[برای اجرای قراردادی]
customizing
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
development aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
aid worker
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
U
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
customising
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customises
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customised
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
attack
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
forms
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
attacked
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacks
U
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
formed
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
form
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
loose ends
<idiom>
U
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
customize
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customized
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
pack
U
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
to off an agreement
U
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
packs
U
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
customizes
U
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
nil pointer
U
نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
increments
U
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
numeric
U
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
thrusting
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
thrusts
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
increment
U
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
to vote somebody on the board of directors
U
رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن
intestable
U
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
clock
U
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
experimental free handicap
U
دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
PRN
U
نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
To do something prefunctorily.
U
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
steel wool
U
براده فولاد برای صیقل دادن یاپاک کردن فروف
thrust
U
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
clocks
U
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
click
U
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicks
U
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
ground
U
تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
clicked
U
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
adds
U
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding
U
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add
U
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
deadlock
U
موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
checked
U
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
Good grief!
<idiom>
U
این کلمه برای نشان دادن تعجب (چه خوب چه بد)استفاده میشود
stops
U
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
check
U
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
stopping
U
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
xylotomy
U
برش دادن چوب بصورت ورقه نازکی برای ازمایش میکروسکپی
sectors
U
سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
sight window
U
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
stop
U
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stopped
U
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
ablegate
U
مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
gluteus
U
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
alerts
U
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
sector
U
سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
orbital injection
U
دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
mock-up
U
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
mock-ups
U
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
graceful degradation
U
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
accuracy
U
کل تعداد بیتهایی که برای نشان دادن یک عدد در کامپیوتر به کار می رود
checks
U
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
colours
U
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colour
U
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
ambitus
U
[اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
pit board
U
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
blips
U
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
digit
U
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
constituting
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
cartoon design
U
نقشه شطرنجی فرش برای نشان دادن محل گره زدن
digits
U
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
blip
U
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
indicator
U
نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com