Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
exclude
U
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
excludes
U
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
refrained
U
نگاه داشتن
to lay fast
U
نگاه داشتن
refraining
U
نگاه داشتن
preservatize
U
نگاه داشتن
refrains
U
نگاه داشتن
to put to a pause
U
نگاه داشتن
keep
U
نگاه داشتن
keeps
U
نگاه داشتن
stops
U
نگاه داشتن
stopping
U
نگاه داشتن
to stop
[doing something]
U
نگاه داشتن
refrain
U
نگاه داشتن
tackle
U
نگاه داشتن
tackled
U
نگاه داشتن
tackles
U
نگاه داشتن
tackling
U
نگاه داشتن
stopped
U
نگاه داشتن
to lock out
U
نگاه داشتن
to keep in
U
نگاه داشتن
stop
U
نگاه داشتن
stayed
U
نگاه داشتن
hold
U
نگاه داشتن
to keep any one waiting
U
نگاه داشتن
retaining
U
نگاه داشتن
holds
U
نگاه داشتن
to give support to
U
نگاه داشتن
stay
U
نگاه داشتن
retain
U
نگاه داشتن
to hang up
U
نگاه داشتن
retains
U
نگاه داشتن
retained
U
نگاه داشتن
freeze
U
ثابت نگاه داشتن
to keep on
U
روشن نگاه داشتن
enwomb
U
در رحم نگاه داشتن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
keep on
U
بازهم نگاه داشتن
on ice
<idiom>
U
دور نگاه داشتن
impark
U
در محوطه نگاه داشتن
hold down
U
مطیع نگاه داشتن
keep under one's hat
<idiom>
U
پنهان نگاه داشتن
commemorating
U
بیادگار نگاه داشتن
commemorates
U
بیادگار نگاه داشتن
commemorated
U
بیادگار نگاه داشتن
commemorate
U
بیادگار نگاه داشتن
journalize
U
دفترروزانه نگاه داشتن
inurn
U
در فرف نگاه داشتن
freezes
U
ثابت نگاه داشتن
inshrine
U
با حرمت نگاه داشتن
wedge
U
باگوه نگاه داشتن
stunts
U
کوتاه نگاه داشتن
stunting
U
کوتاه نگاه داشتن
wedged
U
باگوه نگاه داشتن
to keep in
U
روشن نگاه داشتن
to keep down
U
پایین نگاه داشتن
shroud
U
در زیرحجاب نگاه داشتن
to lay up in a napkin
U
بی مصرف نگاه داشتن
wedges
U
باگوه نگاه داشتن
wedging
U
باگوه نگاه داشتن
to hold in trust
U
بطورامانت نگاه داشتن
to behave oneself
U
ادب نگاه داشتن
to keep the pot boiling
U
کارهارادرجریان نگاه داشتن
to keep on file
U
درپرونده نگاه داشتن
stunt
U
کوتاه نگاه داشتن
hides
U
مخفی نگاه داشتن
to hush up
U
ساکت نگاه داشتن
shrouded
U
در زیرحجاب نگاه داشتن
to keep at bay
U
معطل نگاه داشتن
to keep on
U
پیوسته نگاه داشتن
to keep away
U
دور نگاه داشتن
hide
U
مخفی نگاه داشتن
saves
U
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saved
U
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
smothered
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
save
U
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
retaining
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
keep something at bay
<idiom>
U
[چیزی را دور نگاه داشتن]
retain
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
Keep somebody at bay
<idiom>
U
[کسی را دور نگاه داشتن]
spared
U
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
celebrating
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
retained
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
spare
U
برای یدکی نگاه داشتن
spare
U
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spared
U
برای یدکی نگاه داشتن
to time a race
U
وقت مسابقهای را نگاه داشتن
smothering
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
pawl
U
باگیره یاعایق نگاه داشتن
to observe the proprieties
U
اداب معاشرت را نگاه داشتن
smothers
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
hold over
U
برای اینده نگاه داشتن
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
retains
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
to rein up
U
جلو اسب را نگاه داشتن
commemorates
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorated
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
smother
U
در دل نگاه داشتن خفه شدن
commemorate
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorating
U
نگاه داشتن جشن گرفتن
to turn out
U
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
file
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
enchain
U
در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
filed
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to p a vehicle or horse
U
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
fish globe
U
شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to keep on
U
در نیاوردن
[نگاه داشتن]
[جامه یا کلاه]
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
hedge in
<idiom>
U
بیرون نگه داشتن
memorialize
U
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
pinfold
U
جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
to trainb arms
U
تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
clipboards
U
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to save ones face
U
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
clipboard
U
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
outrigger
U
چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to hold any one to ransom
U
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
guarding
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time
U
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp
U
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
variable ratio
U
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
intubate
U
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
gloat
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek
U
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloating
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me
U
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
to strain at a gnat
U
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout
U
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
to keep it up
U
شل ندادن
to keep at arms length
<idiom>
U
رو ندادن
extravasate
U
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejects
U
بیرون راندن بیرون انداختن
ejected
U
بیرون راندن بیرون انداختن
eject
U
بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion
U
بیرون اندازی بیرون امدگی
outward bound
U
عازم بیرون روانه بیرون
ejecting
U
بیرون راندن بیرون انداختن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
retaining
U
از دست ندادن
discontinuing
U
ادامه ندادن
discontinues
U
ادامه ندادن
discontinued
U
ادامه ندادن
discontinue
U
ادامه ندادن
forbid
U
اجازه ندادن
forbids
U
اجازه ندادن
to let slid
U
اهمیت ندادن به
retains
U
از دست ندادن
to w one's consent
U
رضایت ندادن
to set at d.
U
اهمیت ندادن
retained
U
از دست ندادن
to make light of
U
اهمیت ندادن
to take time by the forelock
U
را ازدست ندادن
playdown
U
اهمیت ندادن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait.
U
دم به تله ندادن
retain
U
از دست ندادن
absconds
U
دررفتن رونشان ندادن
stopping
U
انجام ندادن عملی
stopped
U
انجام ندادن عملی
stops
U
انجام ندادن عملی
absconding
U
دررفتن رونشان ندادن
wink at
<idiom>
U
اجازه دخالت ندادن
absconded
U
دررفتن رونشان ندادن
stop
U
انجام ندادن عملی
hold-out
<idiom>
U
باموقعیت وفق ندادن
underact
U
درست انجام ندادن
glanced
U
نگاه نگاه مختصر
glance
U
نگاه نگاه مختصر
glances
U
نگاه نگاه مختصر
to make noyhing of
U
ناچیز شمردن اهمیت ندادن
The best advice is, not to give any
<idiom>
U
بهترین اندرز ندادن آن است
discounting match
U
ادامه ندادن به مسابقه کشتی
We don't do things by halves.
U
کاری را ناقص انجام ندادن
miscarries
U
نتیجه ندادن عقیم ماندن
miscarry
U
نتیجه ندادن عقیم ماندن
miscarrying
U
نتیجه ندادن عقیم ماندن
buggered
U
قطعا کاریرا انجام ندادن
chicken out
<idiom>
U
از ترس کاری را انجام ندادن
We don't do half-ass job
[American E]
[derogatory]
U
کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway.
U
کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures.
U
کاری را ناقص انجام ندادن
will not hear of
<idiom>
U
رسیدگی ویا اجازه ندادن
underdog
U
فرصت برد به حریف ندادن
underdogs
U
فرصت برد به حریف ندادن
to be ill towardsany thing
U
روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
(not) move a muscle
<idiom>
U
حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
cut (someone) off
<idiom>
U
اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
to shut out
U
راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
underplay
U
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplayed
U
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
to put somebody on the back burner
U
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
underplaying
U
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplays
U
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com