English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
interurban railways U راه اهنهای میان شهرها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interurban U واقع در میان شهرها
City Beautiful U [جنبش طراحان، محوطه سازان آمریکایی در دفاع از زیبایی شهرها]
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
Kurdish rug U فرش کردی [مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
thru U از میان
diameters U میان بر
diameter U میان بر
shortcut U میان بر
per U از میان
mesocarp U میان بر
amongst U در میان
omphalos U میان
overthwart U از میان
waistlines U میان
amid U در میان
midrib U رگ میان
cross country U میان بر
crosscut U میان بر
center U میان
middle part U میان
waists U میان
centred U میان
centre U میان
centers U میان
centered U میان
mongst U میان
stagger U یک در میان
staggering U یک در میان
staggers U یک در میان
middling U میان
half back U میان
waist U میان
through U از میان
middles U میان
middle U میان
between U میان
among U میان
into U در میان
in the midden of U در میان
mean water U میان اب
waistline U میان
intershoot U در میان
in our midst U در میان ما
mean line U خط میان
mesosphere U میان کره
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
blow in U حمله از میان خط
midrange U میان دامنه
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
slim jim U لاغر میان
midsection U میان بخش
centration U میان گرایی
midrib U رگ میان برگ
interposing U پا به میان گذاردن
midweek U میان هفته
interpolation U میان یابی
interpolations U میان یابی
cross-cultural U میان فرهنگی
interfluves U میان دو رود
osculant U در میان چندچیز
interdisciplinary U میان رشتهای
enclosures U میان بار
ambiequal U میان حال
enclosure U میان بار
short circuiting U میان بر زدن
ambivert U میان گرا
ambiversion U میان گرایی
shortcut U راه میان بر
shortcut U میان برکردن
an a days U یک روز در میان
interpersonal U میان فردی
interindividual U میان فردی
insuperable U از میان برنداشتنی
middleweight U میان وزن
intersegmental U میان قطعهای
intergroup U میان گروهی
intercurrent U در میان اینده
intercurreace U در میان امدن
intercellular U میان یاختهای
inter vivos U در میان زنده ها
inter se U میان خودشان
inter nos U در میان خودمان
mediastinum U میان پرده
heartwood U میان چوب
heart wood U میان چوب
interjacency U میان بودن
interjacency U وقوع در میان
interjectory U در میان اورده
interposition U پا میان گذاری
intertrial U میان کوششی
internode U میان گره
intermural U میان دیواری
intermontane U میان کوه
intervascular U واقع در میان رگ ها
interlucent U میان تاب
interlocate U در میان گذاردن
interlay U در میان گذاردن
interjectory U در میان انداخته
halt back U میان بازی کن
halfback U میان بازیکن
half back U میان بازی کن
diaphrgam U میان پرده
middle finger U انگشت میان
decussate U یکی در میان
middle sized U میان اندازه
middle weight U میان وزن
cut of a corner U میان بر کردن
cut across U میان بر کردن
cutoff U راه میان بر
middlemost U میان ترین
midmost U میان ترین
midcourse U میان راه
midbrain U میان مغز
double space U یک سطر در میان
medius U انگشت میان
merlon U میان دو تیرکش
floret of the disk U گلچه میان
mesencephalon U میان مغز
mesoderm U میان پوست
entracte U میان پرده
mesosphere U میان- سپهر
mesothorax U میان سیه
duramen U میان درخت
midships U در میان کشتی
middleware U میان افزار
interposes U پا به میان گذاردن
interjecting U در میان اوردن
waist U میان تنه
diaphragms U میان پرده
diaphragm U میان پرده
navels U میان وسط
middle aged U میان سال
middle age U میان سال
waists U میان تنه
bummer U چرخ میان
medium term U میان مدت
interjected U در میان اوردن
abrogates U از میان برده
abrogate U از میان برده
spotty U چنددر میان
navel U میان وسط
of middle a U میان سال
middle-aged U میان سال
meant U میان مشترک
via U میان راه
mezzo soprano U میان صدا
hollow <adj.> U میان تهی
mezzo-soprano U میان صدا
hollow U میان تهی
hollows U میان تهی
short cuts U راه میان بر
short cut U راه میان بر
mezzo-sopranos U میان صدا
intervene U در میان امدن
interpose U پا به میان گذاردن
meddles U میان وسط
intervened U در میان امدن
extra-mural U میان دانشگاهی
meddled U میان وسط
meddle U میان وسط
high-pitched U میان فراز
to cut off a corner U میان برکردن
intervenes U در میان امدن
parenthetical U میان دو کمانک
to gird up one's loins U میان بستن
to make mincemeat of U از میان بردن
interjects U در میان اوردن
triple space U دو سطر در میان
With a slender waist. U میان با ریک
interject U در میان اوردن
interposed U پا به میان گذاردن
cross cultural U میان فرهنگی
among each other <adv.> U میان خودشان
intertie U بست در میان دو تیر
interbedded U خوابیده در میان چینه ها
intract U در میان هم کار کردن
interaxial U واقع در میان دو کوه
interaxal U واقع در میان دو کوه
internationally U در میان همه ملتها
inter electrode capacity U فرفیت میان الکتردها
palest U در میان نرده محصورکردن
paler U در میان نرده محصورکردن
pale U در میان نرده محصورکردن
interstellar space U فاصله میان ستارگان
interseptal U واقع در میان پره ها
interseptal U واقع در میان جدارها
interscapular U واقع در میان دو کتف
An exception is ... U میان استثناء ... است.
interamnian U واقع در میان دو رودخانه
irg U شکاف میان رکودی
interrecord gap U شکاف میان رکوردی
iteract U فاصله میان دو پرده
interstatify U در میان چینههای دیگرقراردادن
interblock gap U فاصله میان بلوکی
intermundane U واقع در میان دو جهان
interfacial U واقع در میان دورو
to burn up U سوزاندن و از میان بردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com