Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
in regard to
U
راجع به در خصوص نسبت به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
with regard to
U
نسبت به در باره راجع به در خصوص
Other Matches
with relation to
U
نسبت به راجع به در باره
particular redemption
U
خصوص
on the subject of
U
در خصوص
concerning
U
در خصوص
regarding
U
در خصوص
in this regard
U
در این خصوص
hereof
U
در این خصوص
think it over
U
در این خصوص فکرکنید
census of production
U
امارگیری در خصوص تولید
purchasing research
U
تحقیق در خصوص خرید
i am about that
U
من در این خصوص دلواپس هستم
i will speak to him about it
U
در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
I'll think it over.
U
در این خصوص فکر خواهم کرد.
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
oversteer
U
تمایل به پیچیدن بیش از حدراننده به خصوص در سر پیچ
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
about
U
راجع به
as to
U
راجع به
pertianing
U
راجع
apropos of
U
راجع به
respecting
U
راجع به
with respect to
U
راجع به
relative
U
راجع
in relation to
U
راجع به
on
U
راجع به
regarding
U
راجع به
declaration
U
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر به خصوص را میدهد
hang out one's shingle
<idiom>
U
آگاهی عمومی ازباز شدن دفتر به خصوص مطب یادفتروکالت
declarations
U
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر به خصوص را میدهد
regarded
U
راجع بودن به
regards
U
راجع بودن به
regard
U
راجع بودن به
tuch
U
راجع بودن به
pertian
U
راجع بودن
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
regard
U
رعایت راجع بودن به
regards
U
رعایت راجع بودن به
peronality
U
انتقادات راجع به شخصیت
regarded
U
رعایت راجع بودن به
to expatiate on a subject
U
راجع یک موضوع زیادگویی کردن
bestiary
U
رساله یامقاله راجع بحیوانات
my sentiment toward him
U
انچه من راجع باواحساس میکنم
kidnapping
U
در CL به خصوص به حالتی اطلاق میشود که کسی را بدزدند و ازکشور محل اقامتش خارج کنند
We should not indulge in personalities.
U
نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
real action
U
دعوی راجع به اموال غیر منقول
She is the talk of the town .
U
همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
hypochondriasis
U
اضطراب واندیشه بیهودی راجع بسلامتی خود
hypochondria
U
اضطراب واندیشه بیهوده راجع بسلامتی خود
I must think things over.
U
باید راجع به این چیز ها فکر کنم
mammalogy
U
یک شاخه از جانور شناسی که راجع به پستانداران است
actinochemistry
U
مبحث دانش شیمی راجع به نیروی خورشید
publicist
U
نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
publicists
U
نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
apocrypha
U
کتاب مشکوکی که راجع بزندگی عیسی ودین مسیح نوشته شده
Brontide
U
نوعی صدا
[صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
united nations organization
U
سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
letters of administration
U
حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
referring to your letter of
U
با اشاره بنامه .......عطف بنامه ....... راجع بنامه .......
public
U
رمز گشایی که از کلید عمومی برای رمز گذاری پیام استفاده میکند و از یک کلید خصوص برای رمز گشایی آن .
in proprotion to
U
نسبت به
ratio
U
نسبت
formats
U
نسبت
respects
U
نسبت
in connexion with
U
نسبت به
the rat of to
U
نسبت دو به سه
t ratio
U
نسبت تی
proportion
U
نسبت
proportions
U
نسبت
format
U
نسبت
respect
U
نسبت
in respect of
U
به نسبت
in respect of
U
نسبت به
in the ratio of
U
به نسبت
proportional
U
به نسبت
cognation
U
نسبت
relational
U
نسبت
kinship
U
نسبت
as compared to
U
نسبت به
in regard of
U
نسبت به
ratios
U
نسبت
in regard to
U
نسبت به
in relation to
U
نسبت به
apropos of
U
نسبت به
to
U
تا نسبت به
towards
U
نسبت به
quotients
U
نسبت
rate
U
نسبت
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
than
U
نسبت به
quotient
U
نسبت
with respect to
U
نسبت به
relation
U
نسبت
rates
U
نسبت
rapport
U
نسبت
uncross
U
نسبت
bearing
U
نسبت
reduction ratio
U
نسبت کاهش
impluse ratio
U
نسبت ایمپولز
impluse ratio
U
نسبت ضربه
credited
U
نسبت دادن
mole ratio
U
نسبت مولی
recycle ratio
U
نسبت بازگردانی
recycling ratio
U
نسبت بازگردانی
absorption ratio
U
نسبت جذب
abundance ratio
U
نسبت فراوانی
activity ratio
U
نسبت فعالیت
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
mobility ratio
U
نسبت تحرک
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
scalling factor
U
نسبت اشل
gyromagnetic ratio
U
نسبت ژیرومغناطیسی
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
scale down
U
به نسبت ثابت
saving ratio
U
نسبت پس انداز
self relative
U
نسبت بخود
roundness
U
نسبت گردی
rates
U
اندازه نسبت
relativization
U
نسبت دادن
visibility
U
نسبت دید
percentages
U
نسبت یا درصد
abundance
U
نسبت فراوانی
percentage
U
نسبت یا درصد
current ratio
U
نسبت جاری
credit
U
نسبت دادن
liquidity ratio
U
نسبت نقدینگی
selection ratio
U
نسبت گزینش
he is faithful to me
U
نسبت به من باوفاست
baud rate
U
نسبت باود
compression ratio
U
نسبت تراکم
porosity
U
نسبت روزنه ها
hit ratio
U
نسبت اصابت
price ratio
U
نسبت قیمت
nines complement
U
متمم نسبت به 9
progenitorship
U
نسبت جدی
assion
U
نسبت دادن
connection
U
بستگی نسبت
bear on
U
نسبت داشتن
connexions
U
بستگی نسبت
cash ratio
U
نسبت نقدینگی
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
one's complement
U
متمم نسبت به یک
regard
U
باره نسبت
regarded
U
باره نسبت
regards
U
باره نسبت
relation
U
رابطه نسبت
progressive ratio
U
نسبت تصاعدی
aspect ratio
U
نسبت دید
crediting
U
نسبت دادن
control ratio
U
نسبت فرمان
correlation ratio
U
نسبت همبستگی
cost benefit ratio
U
نسبت فایده
ratio of transformer
U
نسبت مبدل
affine
U
نسبت ازدواجی
affine
U
نسبت سلبی
advalorem
U
به نسبت قیمت
ratio detector
U
اشکارساز نسبت
in d. of
U
با بی اعتنایی نسبت به
proximity of blood
U
قرابت نسبت
aspect ratio
U
نسبت تصویر
aspect ratio
U
نسبت صفحه
ascribable
U
نسبت دادنی
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
credits
U
نسبت دادن
contact ratio
U
نسبت تماس
prorenata
U
نسبت موافق
transformer ratio
U
نسبت مبدل
us
U
نسبت بما
blood
U
نسبت خویشاوندی
bypass ratio
U
نسبت کنارگذاری
ascribed
U
نسبت دادن
ascribes
U
نسبت دادن
ascribing
U
نسبت دادن
stress ratio
U
نسبت تنش
inverse ratio
U
نسبت معکوس
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
factor proportion
U
نسبت عوامل
relationships
U
وابستگی نسبت
relationship
U
وابستگی نسبت
transmissivity
U
نسبت فرافرستی
favouritism
U
مساعدت نسبت به
strength ratio
U
نسبت استحکام
impedance ratio
U
نسبت امپدانس
ten's complement
U
متمم نسبت به 01
feedback ratio
U
نسبت فیدبک
imputed
U
نسبت دادن
impute
U
نسبت دادن
rate
U
اندازه نسبت
to behave toward
U
رفتارکردن نسبت به
to do by
U
رفتارکردن نسبت به
to put down
U
نسبت دادن
imputes
U
نسبت دادن
transformation ratio
U
نسبت تبدیل
there is nothing wanting
U
چیزی کم نسبت
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
fineness ratio
U
نسبت فرافت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com