Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
chairman
U
رئیس هیات مدیره
chairmen
U
رئیس هیات مدیره
chairman of the board of directors
U
رئیس هیات مدیره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
directorates
U
هیات مدیره
directorate
U
هیات مدیره
managing commission
U
هیات مدیره
board of directors
U
هیات مدیره
managing committee
U
هیات مدیره
bar council
U
هیات مدیره کانون وکلا
chief executive officer
[CEO]
[American E]
U
رئیس هیئت مدیره
president of the board
[ American E]
U
رئیس هیئت مدیره
chairman of the board
[of directors/managers]
U
رئیس هیئت مدیره
chairman
U
مدیر رئیس هیئت مدیره
chairmen
U
مدیر رئیس هیئت مدیره
head of the mission
U
رئیس هیات اعزامی
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
missions
U
هیات اعزامی هیات تبلیغی
mission
U
هیات اعزامی هیات تبلیغی
summings up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
lord high stew of england
U
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general
U
رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall
U
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcee
U
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees
U
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers
U
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer
U
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republics
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
headmistresses
U
مدیره
governesses
U
مدیره
headmistress
U
مدیره
directress
U
مدیره
lady principal
U
مدیره
head mistress
U
مدیره
directrix
U
مدیره
manageresses
U
مدیره
manageress
U
مدیره
governess
U
مدیره
administratrix
U
مدیره
dames
U
کدبانو مدیره
schoolma'am
U
مدیره مدرسه
schoolmarm
U
مدیره مدرسه
board of directers
U
هیئت مدیره
administratrix
U
مدیره تصفیه
schoolmistresses
U
مدیره اموزشگاه
dame
U
کدبانو مدیره
board of directors
U
هیئت مدیره
matron
U
مدیره سرپرستار
board of direcotors
U
هیئت مدیره
matrons
U
مدیره سرپرستار
schoolmistress
U
مدیره اموزشگاه
directors
U
عضو هیئت مدیره
directorates
U
هیئت مدیره ستادی
director
U
عضو هیئت مدیره
directorate
U
هیئت مدیره ستادی
supinator
U
عضله مدیره بخارج
editorial staff
U
هیئت مدیره یانویسنده
editoress
U
مدیره روزنامه یامجله
directorates
U
مقام ریاست هیئت مدیره
editorial board
U
هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
directorate
U
مقام ریاست هیئت مدیره
directorate
[of a company]
U
هیئت مدیره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
board of
[executive]
directors
U
هیئت مدیره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
to call a meeting of the board of directors
U
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
to vote somebody on the board of directors
U
رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن
recredential
U
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
bodies
U
هیات
council
U
هیات
party
U
هیات
councils
U
هیات
body
U
هیات
boarded
U
هیات
corps
U
هیات
board
U
هیات
mission
U
هیات
missions
U
هیات
selection board
U
هیات گزینش
deputation
U
هیات نمایندگان
deputations
U
هیات نمایندگان
legislature
U
هیات مقننه
governing body
U
هیات حاکمه
the ministry
U
هیات وزیران
governing bodies
U
هیات حاکمه
legislatures
U
هیات مقننه
managing committee
U
هیات رئیسه
executive committee
U
هیات اجرایی
executive committee
U
هیات رئیسه
executive commission
U
هیات مجریه
executive commission
U
هیات رئیسه
council of ministers
U
هیات وزیران
consular corps
U
هیات کنسولی
arbitral tribunal
U
هیات تحکیم
board of trutees
U
هیات امنا
cabint
U
هیات وزرا
board of trustee
U
هیات امناء
fact finding body
U
هیات تحقیق
diplomatic corps
U
هیات دیپلماتیک
legislative assembly
U
هیات مقننه
council of ministers
U
هیات وزرا
juries
U
هیات منصفه
juries
U
هیات داوران
jury
U
هیات منصفه
jury
U
هیات داوران
diplomatic corps
U
هیات سیاسی
board of conciliation
U
هیات مصالحه
sovereigns
U
هیات رئیسه
delegation
U
هیات نمایندگان
cabinets
U
هیات دولت
delegations
U
هیات نمایندگان
sovereign
U
هیات رئیسه
cabinet
U
هیات دولت
board of directors
U
هیات نظار
verdict
U
تصمیم هیات منصفه
diplomatic body
U
هیات نمایندگان سیاسی
foremen
U
سخنگوی هیات منصفه
verdicts
U
تصمیم هیات منصفه
verdicts
U
رای هیات منصفه
award
U
حکم هیات داوری
diplomatic corps
U
هیات نمایندگان سیاسی
foreman
U
سخنگوی هیات منصفه
verdict
U
رای هیات منصفه
law of pragnanz
U
قانون هیات گرایی
jury man
U
عضو هیات منصفه
diplomatic bady
U
هیات سیاسی نمایندگان
juror
U
عضو هیات منصفه
cabinet council
U
جلسه هیات وزیران
jurors
U
عضو هیات منصفه
member of the jury
U
عضو هیات منصفه
forewoman
U
سخنگوی هیات منصفه
election of the committee
U
انتخابات هیات رئیسه
grand jury
U
هیات منصفه عالی
grand juries
U
هیات منصفه عالی
awarded
U
حکم هیات داوری
benches
U
هیات قضات محکمه
Privy Council
U
هیات مشاورین سلطنتی
officers
U
عضو هیات رئیسه
officer
U
عضو هیات رئیسه
constituency
U
هیات موکلان یک حوزه
awarding
U
حکم هیات داوری
awards
U
حکم هیات داوری
constituencies
U
هیات موکلان یک حوزه
bench
U
هیات قضات محکمه
delegations
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
returns
U
گزارش نهایی هیات تحقیق
returned
U
گزارش نهایی هیات تحقیق
selections
U
دسته یا هیات انتخاب شده
selection
U
دسته یا هیات انتخاب شده
delegation
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
legislators
U
شارع عضو هیات مقننه
return
U
گزارش نهایی هیات تحقیق
challenging a juror
U
جرح عضو هیات منصفه
order in council
U
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
legislator
U
شارع عضو هیات مقننه
returning
U
گزارش نهایی هیات تحقیق
oligrachy
U
هیات حاکمه حکومتی با عده معدود
striking a jury
U
تعیین هیات منصفه با روش حذفی
principal challenger
U
رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
struck
U
هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
inquisitions
U
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
inquisition
U
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
panel
U
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panels
U
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
perverse verdict
U
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
order of council
U
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
to dismiss
[remove]
the board of managers
U
مرخص کردن
[معاف کردن]
هیئت مدیره
indicted
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator.
U
هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
open verdict
U
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
summary conviction
U
حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
indicts
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
boarded
U
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board
U
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
rider
U
ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
riders
U
ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
venire facias tot matrons
U
دستور تشکیل هیات منصفهای از زنان برای زنی که مدعی ابستنی است
peremptory challenge
U
رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
Deans
U
رئیس
presidents
U
رئیس
directors
U
رئیس
masters
U
رئیس
director general
U
رئیس کل
president
U
رئیس
directors general
U
رئیس کل
higher up
U
رئیس
director
U
رئیس
master
U
رئیس
mastered
U
رئیس
Dean
U
رئیس
syndic
U
رئیس
ruler
U
رئیس سر
warden
U
رئیس
head master
U
رئیس
superintendent
U
رئیس
superintendents
U
رئیس
headsman
U
رئیس
administer
U
رئیس
administered
U
رئیس
administering
U
رئیس
administers
U
رئیس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com