English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
chief of protocol U رئیس تشریفات
masters of ceremonies U رئیس تشریفات
emcees U رئیس تشریفات
emcee U رئیس تشریفات
Chief of protocol. Master of ceremonies. U رئیس تشریفات
master of ceremonies U رئیس تشریفات
emcees U رئیس تشریفات کردن
emcee U رئیس تشریفات کردن
Chief Justices U رئیس دادگاه
president of the court U رئیس دادگاه
Chief Justice U رئیس دادگاه
recorders U رئیس دادگاه محلی
police magistrate U رئیس دادگاه لغزش
judge advocate general U رئیس دادگاه نظامی
recorder U رئیس دادگاه محلی
magistrate U رئیس بخش دادگاه
Justice of the Peace U رئیس دادگاه بخش
magistrates U رئیس بخش دادگاه
magistrate U رئیس دادگاه بخش
magistrates U رئیس دادگاه بخش
Justices of the Peace U رئیس دادگاه بخش
grand inquisitor U رئیس دادگاه رسیدگی دربرخی کشورها
paymaster general U رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
parol arrest U جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
judge advocate general U رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
coronation carpet U فرش تاجگذاری [این فرش که منصوب به اصفهان می باشد در قرن هفدهم میلادی جهت تاجگذاری فردریک پنجم در دانمارک بافته شده و اکنون نیز در موزه سلطنتی دانمارک نگهداری می شود]
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
oyez U اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
wardens U رئیس
commandants U رئیس
headmen U رئیس
commandant U رئیس
headman U رئیس
presidents U رئیس
sheiks U رئیس
mugwump U رئیس
head U رئیس
sheikh U رئیس
warden U رئیس
superior U رئیس
Dean U رئیس
Deans U رئیس
leader U رئیس
president U رئیس
administer U رئیس
administered U رئیس
administering U رئیس
administers U رئیس
leaders U رئیس
rulers U رئیس سر
ruler U رئیس سر
superiors U رئیس
warden U رئیس
director U رئیس
headsman U رئیس
master U رئیس
administrator U رئیس
administrators U رئیس
higher up U رئیس
chairman U رئیس
mastered U رئیس
masters U رئیس
directors U رئیس
directors general U رئیس کل
director generals U رئیس کل
director general U رئیس کل
header U رئیس
headers U رئیس
head master U رئیس
superintendents U رئیس
chiefs U رئیس
provost U رئیس
provosts U رئیس
sheik U رئیس
chairmen U رئیس
superintendent U رئیس
chief U رئیس
sheikhs U رئیس
syndic U رئیس
sagamore U رئیس ایل
section chief U رئیس قبضه
warden U رئیس زندان
premiers U مهمتر رئیس
sheik U رئیس خانواده
sheik U رئیس قبیله
premier U مهمتر رئیس
wardens U رئیس زندان
ring master U رئیس سیرک
site manager U رئیس کارگاه
the pro tem chief U رئیس موقت
vice chairman U نایب رئیس
principal U رئیس مدیر
veep U نایب رئیس
sachem U رئیس ایل
abbot U رئیس راهبان
Prime Minister U رئیس الوزرا
Prime Ministers U رئیس الوزرا
abbots U رئیس راهبان
subprincipal U نایب رئیس
staff manager U رئیس کارگزینی
speaker of parliament U رئیس پارلمان
speaker of parliament U رئیس مجلس
social secretary U رئیس دفتر
shipmaster U رئیس کشتی
principals U رئیس مدیر
dominie U رئیس اموزشگاه
chairman U رئیس جلسه
Chancellors U رئیس دانشگاه
Chancellor U رئیس دانشگاه
figureheads U رئیس بی نفوذ
figureheads U رئیس پوشالی
figurehead U رئیس بی نفوذ
figurehead U رئیس پوشالی
jurat U رئیس شهرداری
kapell meister U رئیس ارکستر
lady principal U خانم رئیس
leadden limbs U رئیس اسپ
lord chancellor U رئیس کل داوران
vice-chancellors U نایب رئیس
chairmen U رئیس جلسه
beach master U رئیس بارانداز
gun captain U رئیس قبضه
communication chief U رئیس ارتباطات
gun captain U رئیس توپ
harbor master U رئیس بندر
harbour master U رئیس بندر
head mistress U خانم رئیس
chief of state U رئیس دولت
chief of police U رئیس شهربانی
head of business firm U رئیس تجارتخانه
head of the state U رئیس دولت
heguman U رئیس دیر
heresiarch U رئیس رافضیون
hierarch U رئیس روحانی
vice-chancellor U نایب رئیس
vice chancellor U نایب رئیس
postmaster U رئیس پست
chieftains U رئیس قبیله
chieftain U رئیس قبیله
post general U رئیس کل پست
president of the republic U رئیس جمهور
presidentess U زن رئیس جمهور
magistrates U رئیس کلانتری
magistrate U رئیس کلانتری
premiering U مهمتر رئیس
premieres U مهمتر رئیس
premiered U مهمتر رئیس
postmasters U رئیس پست
patriarch U رئیس خانواده
stationmasters U رئیس ایستگاه
stationmaster U رئیس ایستگاه
station master U رئیس ایستگاه
bossing U رئیس کارفرما
boss U رئیس کارفرما
mess president U رئیس باشگاه
mint master U رئیس ضرابخانه
office manager U رئیس اداره
office manager U رئیس دفتر
phylarch U رئیس قبیله
bosses U رئیس کارفرما
podesta U رئیس شهربانی
patriarchs U رئیس خانواده
premiere U مهمتر رئیس
shop stewards U رئیس گروه
First Ladies U زن رئیس جمهور
chairpersons U رئیس جلسه
Chiefs of Staff U رئیس ستاد
chamberlain U رئیس خلوت
chamberlains U رئیس خلوت
Chief of Staff U رئیس ستاد
bossed U رئیس کارفرما
chairperson U رئیس جلسه
anchormen U رئیس گروه
anchor men U رئیس گروه
surgeons U رئیس بهداری
anchor man U رئیس گروه
presidents U رئیس دانشگاه
presidents U رئیس جمهور
prefect U رئیس فرمانده
He is in bad with the boss. U با رئیس اش بد است
First Lady U زن رئیس جمهور
sheikh U رئیس قبیله
sheikh U رئیس خانواده
sheikhs U رئیس قبیله
sheikhs U رئیس خانواده
arches U موذی رئیس
sheiks U رئیس قبیله
arch- U موذی رئیس
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com