Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
magistrate
U
رئیس بخش دادگاه
magistrates
U
رئیس بخش دادگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Justice of the Peace
U
رئیس دادگاه بخش
Justices of the Peace
U
رئیس دادگاه بخش
recorder
U
رئیس دادگاه محلی
recorders
U
رئیس دادگاه محلی
magistrate
U
رئیس دادگاه بخش
magistrates
U
رئیس دادگاه بخش
Chief Justice
U
رئیس دادگاه
Chief Justices
U
رئیس دادگاه
grand inquisitor
U
رئیس دادگاه رسیدگی دربرخی کشورها
judge advocate general
U
رئیس دادگاه نظامی
lord high stew of england
U
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
parol arrest
U
جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
police magistrate
U
رئیس دادگاه لغزش
president of the court
U
رئیس دادگاه
Other Matches
judge advocate
U
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharge
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance
U
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts
U
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause
U
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
paymaster general
U
رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
purging a contempt of court
U
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
parquet
U
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
remanet
U
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
manadamus
U
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
letter of recall
U
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
summary court
U
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writs
U
دستور دادگاه حکم دادگاه
writ
U
دستور دادگاه حکم دادگاه
public relations officers
U
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer
U
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcees
U
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee
U
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
republic
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
arrested
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
recredential
U
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
warden
U
رئیس
mugwump
U
رئیس
sheik
U
رئیس
director general
U
رئیس کل
higher up
U
رئیس
provosts
U
رئیس
superintendent
U
رئیس
Dean
U
رئیس
syndic
U
رئیس
Deans
U
رئیس
superintendents
U
رئیس
superiors
U
رئیس
superior
U
رئیس
provost
U
رئیس
head master
U
رئیس
headman
U
رئیس
commandants
U
رئیس
leaders
U
رئیس
leader
U
رئیس
head
U
رئیس
headsman
U
رئیس
president
U
رئیس
commandant
U
رئیس
sheiks
U
رئیس
headmen
U
رئیس
sheikh
U
رئیس
wardens
U
رئیس
sheikhs
U
رئیس
warden
U
رئیس
presidents
U
رئیس
headers
U
رئیس
director
U
رئیس
director generals
U
رئیس کل
directors general
U
رئیس کل
administer
U
رئیس
administering
U
رئیس
administers
U
رئیس
administrators
U
رئیس
administrator
U
رئیس
chief
U
رئیس
chairmen
U
رئیس
directors
U
رئیس
header
U
رئیس
chairman
U
رئیس
administered
U
رئیس
master
U
رئیس
rulers
U
رئیس سر
ruler
U
رئیس سر
chiefs
U
رئیس
mastered
U
رئیس
masters
U
رئیس
ring master
U
رئیس سیرک
First Lady
U
زن رئیس جمهور
dominie
U
رئیس اموزشگاه
speaker of parliament
U
رئیس مجلس
abbot
U
رئیس راهبان
social secretary
U
رئیس دفتر
abbots
U
رئیس راهبان
sagamore
U
رئیس ایل
sheik
U
رئیس خانواده
sheik
U
رئیس قبیله
shop steward
U
رئیس گروه
shipmaster
U
رئیس کشتی
staff manager
U
رئیس کارگزینی
communication chief
U
رئیس ارتباطات
sachem
U
رئیس ایل
site manager
U
رئیس کارگاه
He is in bad with the boss.
U
با رئیس اش بد است
chief of state
U
رئیس دولت
chief of police
U
رئیس شهربانی
Chief of protocol. Master of ceremonies.
U
رئیس تشریفات
section chief
U
رئیس قبضه
shop stewards
U
رئیس گروه
station master
U
رئیس ایستگاه
vice chancellor
U
نایب رئیس
vice-chancellor
U
نایب رئیس
vice-chancellors
U
نایب رئیس
chairman
U
رئیس جلسه
Chancellors
U
رئیس دانشگاه
patriarchs
U
رئیس خانواده
patriarch
U
رئیس خانواده
the pro tem chief
U
رئیس موقت
postmasters
U
رئیس پست
wharfmaster
U
رئیس اسکله
postmaster
U
رئیس پست
wharfmaster
U
رئیس بندر
wagon master
U
رئیس قطار
bossing
U
رئیس کارفرما
stationmaster
U
رئیس ایستگاه
bosses
U
رئیس کارفرما
bossed
U
رئیس کارفرما
boss
U
رئیس کارفرما
chairmen
U
رئیس جلسه
Chancellor
U
رئیس دانشگاه
veep
U
نایب رئیس
stationmasters
U
رئیس ایستگاه
vice chairman
U
نایب رئیس
vice president
U
نایب رئیس
chieftains
U
رئیس قبیله
chieftain
U
رئیس قبیله
subprincipal
U
نایب رئیس
premieres
U
مهمتر رئیس
premiered
U
مهمتر رئیس
premiere
U
مهمتر رئیس
wardens
U
رئیس زندان
warden
U
رئیس زندان
Prime Ministers
U
رئیس الوزرا
Prime Minister
U
رئیس الوزرا
speaker of parliament
U
رئیس پارلمان
principals
U
رئیس مدیر
principal
U
رئیس مدیر
chairperson
U
رئیس جلسه
premiering
U
مهمتر رئیس
magistrate
U
رئیس کلانتری
anchor man
U
رئیس گروه
beach master
U
رئیس بارانداز
anchor men
U
رئیس گروه
anchormen
U
رئیس گروه
figureheads
U
رئیس بی نفوذ
figureheads
U
رئیس پوشالی
figurehead
U
رئیس بی نفوذ
magistrates
U
رئیس کلانتری
chairpersons
U
رئیس جلسه
figurehead
U
رئیس پوشالی
First Ladies
U
زن رئیس جمهور
office manager
U
رئیس اداره
sheikh
U
رئیس قبیله
sheikh
U
رئیس خانواده
sheikhs
U
رئیس قبیله
sheikhs
U
رئیس خانواده
sheiks
U
رئیس قبیله
sheiks
U
رئیس خانواده
schoolmistress
U
خانم رئیس
schoolmistresses
U
خانم رئیس
Chief of Staff
U
رئیس ستاد
president
U
رئیس جمهور
phylarch
U
رئیس قبیله
president
U
رئیس دانشگاه
lord chancellor
U
رئیس کل داوران
surgeons
U
رئیس بهداری
surgeon
U
رئیس بهداری
presidents
U
رئیس دانشگاه
Chiefs of Staff
U
رئیس ستاد
prefect
U
رئیس فرمانده
prefects
U
رئیس فرمانده
post general
U
رئیس کل پست
jurat
U
رئیس شهرداری
kapell meister
U
رئیس ارکستر
podesta
U
رئیس شهربانی
lady principal
U
خانم رئیس
arch
U
موذی رئیس
leadden limbs
U
رئیس اسپ
arch-
U
موذی رئیس
arches
U
موذی رئیس
president of the republic
U
رئیس جمهور
presidentess
U
زن رئیس جمهور
vice president
U
معاون
[رئیس]
hierarch
U
رئیس روحانی
heresiarch
U
رئیس رافضیون
heguman
U
رئیس دیر
presidents
U
رئیس جمهور
prior
U
رئیس صومعه
masters of ceremonies
U
رئیس تشریفات
harbor master
U
رئیس بندر
gun captain
U
رئیس توپ
master of ceremonies
U
رئیس تشریفات
gun captain
U
رئیس قبضه
emcees
U
رئیس تشریفات
premier
U
مهمتر رئیس
ringmaster
U
رئیس سیرک
emcee
U
رئیس تشریفات
mess president
U
رئیس باشگاه
premiers
U
مهمتر رئیس
chief of protocol
U
رئیس تشریفات
mint master
U
رئیس ضرابخانه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com