English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to keep shop U دکان داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
boutiques U دکان
shops U دکان
shop lifter U دکان بر
shop U دکان
boutique U دکان
shopped U دکان
traffickers U دکان دار
counter jumper U شاگرد دکان
shop girl U شاگرد دکان
trafficker U دکان دار
bakeshop U دکان نانوایی
backshop U پستوی دکان
shop keeper U دکان دار
shop keeper U صاحب دکان
shop boy U شاگرد دکان
counter jumper U فروشنده دکان
storing U دکان ذخیره
barbershop U دکان سلمانی
undecane U اون دکان
turnery U دکان خراطی
butchery U دکان قصابی
store U مغازه دکان
store U دکان ذخیره
storing U مغازه دکان
stithy U دکان اهنگری
tradesmen U دکان دار افزارمند
tradesman U دکان دار افزارمند
bookshops U دکان کتاب فروشی
grogshop U دکان مشروب فروشی
tripe U دکان سیرابی بی ارزش
tommy shop U دکان خواربارفروشی یانانوایی
till U دخل دکان قلک
bookshop U دکان کتاب فروشی
tills U دخل دکان قلک
to keep shop U دکان داری کردن
at the but cher's U در دکان گوشت فروشی
gunsmithery U دکان یاکارخانه تفنگ سازیgunman
bakeries U دکان نانوایی یا شیرینی پزی
cookshop U دکان خوراک پزی مهمانخانه
bakery U دکان نانوایی یا شیرینی پزی
stand U سه پایه دکه بساط دکان
window-dressing U فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
window dressing U فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
doubt U شک داشتن
possessing U داشتن
to hold U داشتن
lackvt U کم داشتن
to have U داشتن
to possess U داشتن
own U داشتن
redolence U بو داشتن
having U داشتن
have U داشتن
doubts U شک داشتن
lack U کم داشتن
monogyny U داشتن یک زن
doubting U شک داشتن
possess U داشتن
wanted U کم داشتن
doubted U شک داشتن
want U کم داشتن
lacked U کم داشتن
lacks U کم داشتن
possesses U داشتن
to have possession of U داشتن
intercommon U داشتن
relieves U داشتن
to go hot U تب داشتن
bears U در بر داشتن
bears U داشتن
bear U در بر داشتن
bear U داشتن
owns U داشتن
to hold a meeting U داشتن
owning U داشتن
owned U داشتن
to have f. U تب داشتن
relieve U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
to be feverish U تب داشتن
relieving U داشتن
bestowing U ارزانی داشتن
raises U برپا داشتن
import U اهمیت داشتن
spared U دریغ داشتن
imported U اهمیت داشتن
importing U اهمیت داشتن
bestows U ارزانی داشتن
lasted U دوام داشتن
lasts U دوام داشتن
last U دوام داشتن
suspend U معوق داشتن
suspending U معوق داشتن
suspends U معوق داشتن
raise U برپا داشتن
spare U دریغ داشتن
debt U بدهی داشتن
affect U دوست داشتن
outclasses U برتری داشتن بر
outclassed U برتری داشتن بر
outclass U برتری داشتن بر
minds U در نظر داشتن
minds U تصمیم داشتن
minding U در نظر داشتن
minding U تصمیم داشتن
mind U در نظر داشتن
mind U تصمیم داشتن
likes U دوست داشتن
liked U دوست داشتن
outclassing U برتری داشتن بر
correlation U ارتباط داشتن
valuing U گرامی داشتن
values U گرامی داشتن
value U گرامی داشتن
overlaps U اشتراک داشتن
overlaps U اصطکاک داشتن
overlapped U اصطکاک داشتن
overlap U اشتراک داشتن
overlap U اصطکاک داشتن
like U دوست داشتن
may U امکان داشتن
declaring U افهار داشتن
affects U دوست داشتن
affect U تمایل داشتن
rolls U تلاطم داشتن
rolled U تلاطم داشتن
roll U تلاطم داشتن
confides U اعتماد داشتن به
confided U اعتماد داشتن به
confide U اعتماد داشتن به
fluctuates U نوسان داشتن
fluctuated U نوسان داشتن
fluctuate U نوسان داشتن
affects U تمایل داشتن
require U لازم داشتن
required U لازم داشتن
declares U افهار داشتن
declare U افهار داشتن
desiring U میل داشتن
desires U میل داشتن
desire U میل داشتن
overlapped U اشتراک داشتن
represents U نمایندگی داشتن
represented U نمایندگی داشتن
represent U نمایندگی داشتن
requiring U لازم داشتن
requires U لازم داشتن
debts U بدهی داشتن
bestowed U ارزانی داشتن
contradicted U تناقض داشتن با
contradict U تناقض داشتن با
leaned U تمایل داشتن
implying U دلالت داشتن
imply U دلالت داشتن
wish [would like] U تمایل داشتن
implies U دلالت داشتن
tolerating U طاقت داشتن
tolerates U طاقت داشتن
tolerated U طاقت داشتن
tolerate U طاقت داشتن
vibrating U ارتعاش داشتن
vibrates U ارتعاش داشتن
contradicts U تناقض داشتن با
contests U اعتراض داشتن بر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com