Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
the belligernt powers
U
دولتهای درحال جنگ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pouncing
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant
U
درحال رویش درحال رشد
neighbouring state
U
دولتهای همسایه
the powers
U
دولتهای بزرگ
entente
U
روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
ententes
U
روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
ententes cordiales
U
روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
federal government
U
دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
bogota
U
نام شهری در جمهوری کلمبیای امریکا که در سال 8491 کنفرانسی در ان منعقدشد و سازمان دولتهای امریکایی را به وجود اورد
tripartite declaration of 0
U
اعلامیه سه جانبه 0591 اعلامیهای که در ان دولتهای امریکا و انگلستان و فرانسه امامیت ارضی اسرائیل و نیزوضع موجود فلسطین راتضمین کردند
pan american union
U
سازمان دولتهای قاره امریکا که به سال 0981 در واشنگتن تاسیس شد و هدف ان گسترش همکاری و همبستگی در شقوق و شئون مختلفه بین کشورهای قاره امریکااست
feverous
U
درحال تب
dumbarton oaks conference
U
کنفرانس "دومبارتون اکس " کنفرانس منعقده در ساختمان دومبارتون اکس واقع درواشنگتن به سال 4491 که طی ان دولتهای امریکا بریتانیا
perdu
U
درحال کمین
struck
U
درحال اعتصاب
reelingly
U
درحال تلوتلو
perdue
U
درحال کمین
perlexedly
U
درحال اشفتگی
on the boil
U
درحال جوشیدن
blushingly
U
درحال شرمندگی
amort
U
درحال مرگ
suspense
U
درحال تعلیق
in a wrought up state
U
درحال عصبانی
in child birth
U
درحال زایمان
dormant
U
درحال کمون
kissing kind
U
درحال اشتی
aglow
U
درحال اشتعال
on one's knees
U
درحال خضوع
on stream
U
درحال فعالیت
sejant
U
درحال جلوس
at the present moment
U
درحال حاضر
nascent
U
درحال تولد
latent
U
درحال کمون
stations
U
جا درحال سکون
stationed
U
جا درحال سکون
station
U
جا درحال سکون
amok
U
درحال جنون
high water
U
دریا درحال مد
For the time being. At peresent. presently.
U
درحال حاضر
functioning
U
درحال کار
dying
U
درحال نزع
ongoing
U
درحال پیشرفت
suspensive
U
درحال تعلیق
suspensive
U
درحال توقف
to be on the grin
U
درحال پوزخندبودن
moribund
U
درحال نزع
shiveringly
U
درحال لرز
saleint
U
درحال جست وخیز
ramblingly
U
درحال گردش یاولگردی
fall into abeyance
U
درحال وقفه افتادن
saleintiant
U
درحال جست وخیز
sobersided
U
فروتن درحال هوشیاری
sejant
U
درحال چمباتمه زدن
flutteringly
U
درحال اشفتگی مضطربانه
about to do something
<idiom>
U
درحال انجام کاری
jump kick
U
شوت درحال پرش
in one's cups
U
درحال میگساری و مستی
overtaking vessel
U
ناو درحال سبقت
swing up
U
درحال تاب خوردن
goods receiving
U
کالاهای درحال تحویل
goods inwards
U
کالاهای درحال تحویل
goods intake
U
کالاهای درحال تحویل
enravish
U
درحال جذبه انداختن
enrapture
U
درحال جذبه انداختن
hang-up
U
درحال معلق ماندن
hang up
U
درحال معلق ماندن
pouncing
U
درحال حمله با پنجه
pounce
U
درحال حمله با پنجه
pounced
U
درحال حمله با پنجه
pounces
U
درحال حمله با پنجه
hovered
U
درحال توقف پر زدن
hover
U
درحال توقف پر زدن
tranquil
U
بی جنبش درحال سکون
hanging
U
اویزان درحال تعلیق
hang-ups
U
درحال معلق ماندن
sacking
U
درحال یورش وچپاول
declining industry
U
صنعت درحال تنزل
rising
U
درحال ترقی یا صعود
flagrante delicto
U
درحال ارتکاب جرم
hovers
U
درحال توقف پر زدن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
gaggle
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
present arms
U
سلام درحال پیش فنگ
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
rehabilitant
U
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
to dye in the wool
U
درحال خامی رنگ کردن
sliding tackle
U
تکل درحال لیز خوردن
gaggles
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
The ship is loading.
U
کشتی درحال بارگیری است
streamer
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
to grind out an oath
U
درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
to dye in grain
U
درحال خامی رنگ کردن
flyer
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
streamers
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
intermediate stock
U
موجودی کالاهای درحال ساخت
is on the wane
U
درحال کاهش یا نقصان است
flier
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
flyers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
fliers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
hibernation
U
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
pit a pat
U
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
the dying father said
U
پدر که درحال مردن بود گفت
underway replenishment
U
تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
Prices are rising ( falling ) .
U
قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
to souse a burning house
U
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
Irans industry is progressing.
U
صنعت ایران درحال ترقی است
in suspense
U
درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
spots
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
at this stage
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
cell phone users while driving
U
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
spot
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
transients
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die
U
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
hang ten
U
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
transient
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
neutrino
U
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
controllable twist
U
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transient
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
unpopulated
U
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
transients
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
stranger
U
در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber
U
کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target
U
هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff
U
حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due
U
درحال کمین کمین کنان
picketings
U
اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreograph
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographs
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat
U
درحال بال بال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com