English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
friend U دوست کردن
friends U دوست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
rat out on <idiom> U مجبور کردن شخص به کاری که دوست نداد
to pick up somebody U کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
to pair somebody off [up] with somebody U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
Other Matches
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> U دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you. U من دوست دارم با تو دوست باشم.
I am [have] finished with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
ally U دوست
allying U دوست
friend U دوست
leal U دوست
chum U دوست
heart-to-hearts U دوست
hydrophilic U اب دوست
bozo U دوست
heart-to-heart U دوست
hydrophilic compound U اب دوست
amicable U دوست
formalist U دوست
schoolmate U دوست
philogynist U زن دوست
schoolmates U دوست
heart to heart U دوست
unfriended U بی دوست
buddy U دوست
buddies U دوست
friendless U بی دوست
dienophile U دی ان دوست
philoginous U زن دوست
friends U دوست
chums U دوست
loyalist U دولت دوست
dendrophilous U درخت دوست
loyalists U دولت دوست
sweet tooth U شیرینی دوست
chessist U شطرنج دوست
fraternising U دوست بودن
fraternizes U دوست بودن
kissing kind U باهم دوست
cater cousin U دوست صمیمی
culturist U فرهگ دوست
solomon U صلح دوست
fraternize U دوست بودن
take kindly to <idiom> U دوست داشتن
fraternized U دوست بودن
lovable U دوست داشتنی
affects U دوست داشتن
lipophilic U چربی دوست
gregarious U گروده دوست
liquorish U نوشابه دوست
lithophilous U سنگ دوست
fraternised U دوست بودن
I need my e U من دوست دارم
fraternises U دوست بودن
affect U دوست داشتن
loveable U دوست داشتنی
to make a friend of U دوست شدن با
phihellenic U یونانی دوست
philotechnic U صنعت دوست
oxyphile U اسید دوست
lovelier U دوست داشتنی
oxyphil U اسید دوست
humanitarian U بشر دوست
philotechnic U صناعت دوست
pornerastic U جنده دوست
dislikeable U دوست نداشتنی
ornithophilous U مرغ دوست
rats U دوست بی وفا
psychrophilic U سرما دوست
loveliest U دوست داشتنی
lovely U دوست داشتنی
philanthrope U بشر دوست
philhellene U دوست یونان
philhellenic U دوست یونان
phiadelphian U نوع دوست
social U گروه دوست
social U جمعیت دوست
likable U دوست داشتنی
philobiblic U کتاب دوست
likeable U دوست داشتنی
boyfriend U دوست پسر
patiot U میهن دوست
boyfriends U دوست پسر
acidophile U ترشی دوست
liked U دوست داشتن
sporting U بازی دوست
nucleophile U هسته دوست
acidophile U اسید دوست
negrophil U سیاه دوست
negrophil U زنگی دوست
warlike U جنگ دوست
necrophilous U لاشه دوست
amativeness U دوست داشتن
myrmecophilous U مورجه دوست
anglophile U انگلیسی دوست
likes U دوست داشتن
saprophytic U پوده دوست
like U دوست داشتن
bibliophil U کتاب دوست
dislikable U دوست نداشتنی
his friend's murder U قتل دوست او
hand in glove U دوست یک دل ویکزبان
hand and glove U دوست همراز
hand and glove U دوست یک دل ویکزبان
halophilous U نمک دوست
hail fellow U دوست صمیمی
germanophil U المان دوست
pen pal U دوست قلمی
pen pal U دوست مکاتبهای
pen pals U دوست قلمی
friendly state U کشور دوست
francophile U فرانسه دوست
francophil U فرانسه دوست
dislike U دوست نداشتن
pen pals U دوست مکاتبهای
patriots U وطن دوست
patriot U وطن دوست
hand in glove U دوست همراز
patriotic U میهن دوست
girlfriends U دوست دختر
hydrophilic U اب دوست علاقمند به اب
hydrophile U اب دوست علاقمند به اب
hydrophilic compound U ترکیب اب دوست
xenophile U بیگانه دوست
zoophilous U حیوان دوست
careerist U حرفه دوست
careerists U حرفه دوست
humnanist U همنوع دوست
humansit U انسان دوست
hydrophilic U ترکیب اب دوست
family man U زن و بچه دوست
hemophile U خون دوست
heliophilous U افتاب دوست
family men U زن و بچه دوست
girlfriend U دوست دختر
intimado U دوست صمیمی
disliked U دوست نداشتن
expressionism U حالت دوست
unlovely U دوست نداشتنی
cronies U دوست صمیمی
philanthropist U بشر دوست
crony U دوست صمیمی
peaceable U صلح دوست
isophilic U همجنس دوست
dislikes U دوست نداشتن
electrophile U الکترون دوست
disliking U دوست نداشتن
philanthropists U بشر دوست
cobber U دوست صمیمی
zoophilic U حیوان دوست
gallophile U فرانسه دوست
expressionist U حالت دوست
fraternizing U دوست بودن
saprophytic U دوست دار موادگندیده
to have a sweet tooth U شیرینی دوست بودن
family men U مرد خانواده - دوست
snake in the grass U خطر نزدیک دوست دو رو
loves U معشوقه دوست داشتن
family man U مرد خانواده - دوست
xerophylus plant U گیاه خشک دوست
I don't like this. من این را دوست ندارم.
A steadfast(firm, staunch) friend. U دوست پر وپا قرص
endearing U دوست داشتنی کننده
to keep friends U باهم دوست ماندن
hemophile U موجود خون دوست
I like to be friends with you. U من می خوام با تو دوست بشم.
savor U فهمیدن دوست داشتن
amiable U مهربان دوست داشتنی
This is my friend. U این دوست من است.
savoured U فهمیدن دوست داشتن
to be good pax U باهم دوست بودن
one's second self U دوست صمیمی شخص
nucleophilic reagent U واکنشگر هسته دوست
gregarious U جمعیت دوست گروه جو
dressiest U متداول لباس دوست
dressy U متداول لباس دوست
patriots U وطن دوست ها [مرد]
dressier U متداول لباس دوست
electrophilic reagent U واکنشگر الکترون دوست
savours U فهمیدن دوست داشتن
savouring U فهمیدن دوست داشتن
enemy in liken of friend U دشمن در لباس دوست
loved U معشوقه دوست داشتن
savour U فهمیدن دوست داشتن
mammonite U ثروت دوست زرپرست
love U معشوقه دوست داشتن
He is a close friend of mine . U دوست نزدیک من است
i remain yours truly U دوست صمیمی شما
lyophilic colloid U کلویید حلال دوست
A steadfast (constant) friend. U دوست ثابت وپابر جا
celibatarian U عزب یاتجرد دوست
to dislike somebody [something] U دوست نداشتن کسی [چیزی]
Loge time no see ! Hello Stranger ! U پارسال دوست امسال آشنا
idolises U بحد پرستش دوست داشتن
i kind of liked it U من تا اندازهای انرا دوست داشتم
I dislike dull colors . U رنگهای مات را دوست ندارم
idolising U بحد پرستش دوست داشتن
sportsman U ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
philander U لاس زدن زن دوست بودن
i kind of liked it U میشود گفت دوست داشتم
fair-weather friend <idiom> U شخصی که تنها دوست است
girlfriend U زنی که دوست زن دیگری است
girlfriends U زنی که دوست زن دیگری است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com