Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
haunt
U
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunts
U
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
excessive love
U
دوستی زیاد
punitive police
U
نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
spiritual
U
روحی
intrinsic
U
روحی
inanition
U
بی روحی
psychical
U
روحی
psychic
U
روحی
psychiatry
U
طب روحی
spectral
U
روحی
mental
U
روحی
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
spiritually
U
معنوی روحی
anagoge
U
تعالی روحی
obsessions
U
عقده روحی
obsession
U
عقده روحی
emotional and physical
U
روحی وبدنی
psychotherapy
U
تداوی روحی
anagogy
U
تعالی روحی
analeptic
U
محرک روحی
numinous
U
اسرارامیز روحی
verve
U
سبک روحی
to raise a ghost
U
روحی راحاضرکردن
supersensible
U
روحی روانی
psychasthenia
U
ضعف روحی
panpsychism
U
روحی نگری
gaiety
U
سبک روحی
inner
U
روحی باطنی
psychic force
U
نیروی روحی
psychic force
U
قوه روحی
to lay a ghost
U
روحی راناپدیدکردن
togetherness
U
دوستی
fellowships
U
دوستی
philogyny
U
زن دوستی
sodality
U
دوستی
peace
U
دوستی
fellowship
U
دوستی
friendships
U
دوستی
friendship
U
دوستی
uxoriousness
U
زن دوستی
brotherliness
U
دوستی
insalutary
U
تاثیر روحی بد اب و هوا
psycho analysis
U
تجزیه و تجلیل روحی
invigorate
U
تقویت روحی کردن
congenial
<adj.>
U
دارای تجانس روحی
anagogical
U
وابسته بتعالی روحی
anagogic
U
وابسته بتعالی روحی
psychic
U
واسطه پدیده روحی
congenial
U
دارای تجانس روحی
to sustain a trauma
U
ضربه روحی خوردن
wanderlust
U
اوارگی دوستی
fraternization
U
دوستی کردن
motherly love
U
دوستی مادرانه
love feast
U
عید دوستی
ophilia
U
مار دوستی
lastering friendship
U
دوستی پا بر جا یا ثابت
self love
U
خود دوستی
negrophilism
U
دوستی بازنگیان
negrophilism
U
سیاه دوستی
under cover of frind ship
U
بعنوان دوستی
ritualism
U
تشریفات دوستی
protestation of frienship
U
ادعای دوستی
professed love
U
دوستی زبانی
philoprogenitiveness
U
بچه دوستی
taphophilia
U
گور دوستی
the utmost love
U
منتهای دوستی
paternal love
U
دوستی پدرانه
ties of friendship
U
قیودیاعلاقه دوستی
fraternal love
U
دوستی برادری
algophilia
U
درد دوستی
philanthropy
U
بشر دوستی
humanitarianism
U
بشر دوستی
brotherly
U
ازروی دوستی
altruism
U
نوع دوستی
traumas
U
ضربه روحی روان اسیب
trauma
U
ضربه روحی روان اسیب
obsesses
U
ایجاد عقده روحی کردن
to hit rock bottom
U
از نظر روحی خرد شدن
to be devastated
U
از نظر روحی خرد شدن
to be shattered
[British E]
U
از نظر روحی خرد شدن
to be dashed to the ground
U
از نظر روحی خرد شدن
to empower somebody
U
به کسی قدرت
[روحی]
دادن
psychotherapy ortherapeutics
U
معالجه بوسائل روحی یاهیپنوتیزیم
obsessing
U
ایجاد عقده روحی کردن
obsessed
U
ایجاد عقده روحی کردن
obsess
U
ایجاد عقده روحی کردن
breach of friendship
U
بهم زدن دوستی
bibliomania
U
جنون کتاب دوستی
ties of friendship
U
انچه دوستی اقتضامیکند
fawns
U
افهار دوستی کردن
philosophically
U
ازراه حکمت دوستی
sportsmanship
U
ورزش دوستی مردانگی
fawned
U
افهار دوستی کردن
to make friends with anyone
U
با کسی اشنایی یا دوستی
fawn
U
افهار دوستی کردن
algolagnia
U
درد دوستی جنسی
humanitarianism
U
فلسفه همنوع دوستی
patriotically
U
از روی میهن دوستی
endearing
U
از روی دوستی و محبت
cozy up to (someone)
<idiom>
U
باکسی دوستی برقرارکردن
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !
U
معنی دوستی را هم فهمیدیم
The bonds of friendship (affection).
U
رشته دوستی والفت
gregariously
U
از روی جمعیت دوستی
kiss of death
U
دوستی خاله خرسه
electrophilic attack
U
حمله الکترون دوستی
humanitarianism
U
مسلک بشر دوستی
liquorish
U
حاکی ازنوشابه دوستی
electrophilic addition
U
افزایش الکترون دوستی
to haunt
U
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk
U
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
syupersubstantial
U
مافق وجود یا جوهر مادی روحی
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
electrophilic aromatic substitution
U
استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
humanism
U
نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
theocentricity
U
توجه بخدا خدا دوستی
theocentrism
U
توجه بخدا خدا دوستی
He did it out of friendship.
U
ازروی دوستی اینکار راکرد
they are sworn frends
U
با هم پیمان دوستی بسته اند
nucleophilic aromatic substitution
U
استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
He came under the guise of friend ship .
U
درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
i reckon
U
اطمینان به دوستی کسی داشتن
orthopsychiatry
U
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
(not) have anything to do with someone
<idiom>
U
نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
i reckon
U
روی دوستی کسی حساب کردن
wanderlust
U
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
to interrupt a friendship
U
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
they are sworn frends
U
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
humanism
U
مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
Please accept this gift as a mark of my friendship.
U
لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
snake in the grass
<idiom>
U
دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
curry favor
<idiom>
U
هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
zombies
U
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
structuralism
U
بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
zombie
U
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombi
U
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
shell shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
backstabber
U
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
formulism
U
رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
rapallo treaty
U
قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
peace pact
U
میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
high speed
U
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
satyagraha
U
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
flying status
U
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
thick
U
زیاد
no end of
U
زیاد
egregiously
U
زیاد
effusively
U
زیاد
extortionary
U
زیاد
extortionate
U
زیاد
not a lettle
U
زیاد
muckle
U
زیاد
too much
U
زیاد
great-
U
زیاد
over and above
U
زیاد
many
U
زیاد
late
U
زیاد
generous
U
زیاد
widely
U
زیاد
profusely
U
زیاد
to a large extent
U
زیاد
for all the world
U
بی کم و زیاد
mickle or muckle
U
زیاد
mickle
U
زیاد
heart break
U
غم زیاد
mortally
U
زیاد
very
U
زیاد
in quantities
U
زیاد
extensive
U
زیاد
in excess
U
زیاد
immane
U
زیاد
overly
U
زیاد
hugely
U
زیاد
tremendously
U
زیاد
immoderate
U
زیاد
thicker
U
زیاد
thickest
U
زیاد
intensively
U
زیاد
quite a few
<idiom>
U
زیاد
profoundly
U
زیاد
large adv
U
زیاد
overmuch
U
زیاد
greatest
U
زیاد
squeamishness
U
زیاد
intense
U
زیاد
highs
U
زیاد
copious
U
زیاد
much
U
زیاد
highly
U
زیاد
rife
U
زیاد
outrageously
U
زیاد
squeamishly
U
زیاد
plaguily
U
زیاد
intensely
U
زیاد
high
U
زیاد
excessive
U
زیاد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com