English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
median lethal dose U دوز متوسط کشنده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
deadliest U کشنده
deadly U کشنده
tracker U کشنده
trackers U کشنده
enticing U کشنده
alluring U کشنده
suicidal U کشنده
lethal U کشنده
mortal U کشنده
mortals U کشنده
attractive U کشنده
tensor U کشنده
tractive U کشنده
plotter U کشنده
plotters U کشنده
tensioner U کشنده
killer U کشنده
killers U کشنده
pestilent U کشنده
sorbent U کشنده
perishing U کشنده
murderer U کشنده
murderers U کشنده
puller U کشنده
murderous U کشنده
deadlier U کشنده
assassinator U کشنده
inviting U کشنده
pernicious U کشنده
drainer U اب کشنده
inhalant U بو کشنده
delineator U کشنده
deathy U کشنده
death ful U کشنده
prepossessing U کشنده
fatal U کشنده
lethiferous U کشنده
killer whales U وال کشنده
killing U کشنده دلربا
drum plotter U کشنده طبله
pestilently U بطور کشنده
mortally U بطور کشنده
dragman U میکشد کشنده
nonlethal U غیر کشنده
tractive effort U نیروی کشنده
ovicidal U کشنده تخم
killer whale U وال کشنده
death blow U ضربت کشنده
killings U کشنده دلربا
drawer U کشنده برات یا چک
introversive U بدرون کشنده
drawers U کشنده برات یا چک
howling U زوزه کشنده
inhaul U به داخل کشنده
stertorous U خرناس کشنده
herbicidal U کشنده گیاهان
introvertive U بدرون کشنده
it is mortal to him U کشنده اوست
howling U جیغ کشنده
lethality U کشنده بودن
lancinating U تیر کشنده
fungicidal U کشنده قارچ
hauling part U قسمت کشنده
dead ground U اتصال به زمین کشنده
pesticides U کشنده حشره موذی
attractively U بطور کشنده یا جاذب
lethal U وابسته به مرگ کشنده
adducent U بداخل کشنده مقرب
nitrogen mustard U گاز کشنده خردل
invitingly U بطور جالب یا کشنده
pesticide U کشنده حشره موذی
ejector U پوکه کش بیرون کشنده
disinfestant U ماده کشنده حشرات
downhaul U طناب پایین کشنده
raymond hook U قلاب بالا کشنده قایق
adductive U استشهادی بسوی محور کشنده
to cach one's death U دچار سرماخوردگی کشنده شدن
biocid U قاطع حیات کشنده حشرات
electron withdrawing substituent U گروه استخلافی الکترون کشنده
boat falls U طناب بالا کشنده قایق
slaughterous U مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
caricaturists U کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
caricaturist U کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
rodenticide U دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) . U رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
counter check U چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
lanciation U سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
mesne U متوسط
moderate U متوسط
moderated U متوسط
moderates U متوسط
moderating U متوسط
intermedial U متوسط
average limit of ice U حد متوسط یخ
life expectancy U سن متوسط
life expectancies U سن متوسط
mediocre U متوسط
medium gravle U شن متوسط
medium U متوسط
mediums U متوسط
osculant U متوسط
average U متوسط
meanest U متوسط
averages U حد متوسط
meaner U متوسط
averaged U حد متوسط
average U حد متوسط
averages U متوسط
averaged U متوسط
averaging U حد متوسط
intermediate U متوسط
tolerable U متوسط
modals U متوسط
modal U متوسط
mean U متوسط
meant U متوسط
averaging U متوسط
mean chord U وتر متوسط
average variable cost U هزینه متوسط
over-average <adj.> U بیش از حد متوسط
average voltage U ولتاژ متوسط
mean income U درامد متوسط
average value U مقدار متوسط
mean deviation U انحراف متوسط
m.f. U بسامد متوسط
average total cost U هزینه متوسط کل
mean depth U عمق متوسط
mean daily U متوسط روزانه
m.f. U فرکانس متوسط
averagely U بطور متوسط
middlingly U بطور متوسط
girder bridge U پل بیلی متوسط
intermediate contrast U تغایر متوسط
intermediate high voltage line U خط فشار متوسط
averagly U بطور متوسط
intermediately U بطور متوسط
intermediate lampholder U سر پیچ متوسط
intermediate hurdle U مانع متوسط
secondarily U بطور متوسط
every Tom, Dick and Harry <idiom> U طبقه متوسط
a medium sized car U یک اتومبیل متوسط
medium cloud U ابرهای متوسط
medium carbon steel U فولادباکربن متوسط
a modest income U درآمدی متوسط
medium artillery U توپخانه متوسط
mediterranean sea U بحر متوسط
above-average <adj.> U بیش از حد متوسط
median income U درامد متوسط
median gray U خاکستری متوسط
medium frequency U بسامد متوسط
medium scale U در مقیاس متوسط
sort of U بمقدار متوسط
sort of U بمیزان متوسط
subaverage U زیر حد متوسط
on the a U بطور متوسط
true power U توان متوسط
monthly average U متوسط ماهیانه
moderate speed U سرعت متوسط
middle price U قیمت متوسط
mid range U برد متوسط
weighted average U متوسط وزنی
medium voltage U ولتاژ متوسط
medially U بطورمیانه یا متوسط
medial U میانه متوسط
above average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
over-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
above average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
mean price U قیمت متوسط
above-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
mean life U عمر متوسط
mean velocity U سرعت متوسط
mean variation U تغییر متوسط
mean value U مقدار متوسط
mean time U ساعت متوسط
mean time U زمان متوسط
mean stress U خستگی متوسط
mean speed U سرعت متوسط
above average <adj.> U بیش از حد متوسط
averaging U مقدار متوسط
average flow U جریان متوسط
duffers U بازیگر متوسط
halftone U رنگ متوسط
halftones U رنگ متوسط
par U میزان متوسط
middle class U طبقه متوسط
average expense U هزینه متوسط
duffer U بازیگر متوسط
medium wave U موج متوسط
average input U نهاده متوسط
average life U عمر متوسط
thin U تیم متوسط
average latency U تاخیر متوسط
thinned U تیم متوسط
thinners U تیم متوسط
average latency U رکود متوسط
thinnest U تیم متوسط
thins U تیم متوسط
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com