English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
eloign U دورنگاه داشتن از
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
rage U غضب کردن شدت داشتن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
raged U غضب کردن شدت داشتن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
shoots U درد کردن سوزش داشتن
rages U غضب کردن شدت داشتن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
impound U ضبط کردن نگه داشتن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
avouch U مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
withold U دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
tingling U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
tingled U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
simulating U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
tingles U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
aimed U قصد داشتن هدف گیری کردن
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
tingle U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
aim U قصد داشتن هدف گیری کردن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
uncorking U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
precipitating U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
uncorked U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
precipitates U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
uncork U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
to have the kindness to help s U لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
uncorks U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
memorialize U برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
immobilised U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
plans U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
immobilize U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
precipitate U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitated U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
immobilising U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
maeander U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meander U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
meanders U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandering U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandered U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
clicked U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicks U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
to save ones face U ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
usufruct U از عین ونمائات مالی استفاده کردن حق عمری و رقبی داشتن
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
click U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
collimate U تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
geysers U فوران تندوناگهانی داشتن یا کردن فوران کردن
geyser U فوران تندوناگهانی داشتن یا کردن فوران کردن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
keep up appearances U فاهر خود را حفظ کردن صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
weigh U وزن کردن وزن داشتن
implies U اشاره داشتن بر اشاره کردن
imply U اشاره داشتن بر اشاره کردن
implying U اشاره داشتن بر اشاره کردن
weighing U وزن کردن وزن داشتن
weighed U وزن کردن وزن داشتن
weighs U وزن کردن وزن داشتن
redolence U بو داشتن
to have U داشتن
doubt U شک داشتن
to be feverish U تب داشتن
to have f. U تب داشتن
to hold a meeting U داشتن
intercommon U داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com