English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
qyaternary U دوران چهارم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
biquadratic U قوه چهارم توان چهارم
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Safavid period U دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
three-quarters U سه چهارم
quadrature U یک چهارم
three-quarter U سه چهارم
quadrant U یک چهارم
quarter U یک چهارم
fourth U چهارم
fourths U چهارم
quarter note U نت یک چهارم
quartern U یک چهارم پوند
quarter of an hour U یک چهارم سده
quater tone U یک چهارم پرده
airt U یک چهارم وسعت
subdominant U نت چهارم موسیقی
biquadrate U قوه چهارم
quarterfinal U یک چهارم نهایی
quarter-finals U یک چهارم نهایی
quarter final U یک چهارم نهایی
pecks U یک چهارم بوشل
pecking U یک چهارم بوشل
pecked U یک چهارم بوشل
peck U یک چهارم بوشل
diatessaron U فاصله یک چهارم
quarter-final U یک چهارم نهایی
fourth dimension U بعد چهارم
quartern U یک چهارم پینت
dee U حرف چهارم D نام
fourth estate U رکن چهارم مشروطیت
fourth generation computer U کامپیوتر نسل چهارم
center of quarter circles U مرکز یک چهارم دایره ها
ring fingers U انگشت چهارم دست چپ
ring finger U انگشت چهارم دست چپ
d U حرف چهارم الفبای انگلیسی
delta U حرف چهارم زبان یونانی
deltas U حرف چهارم زبان یونانی
act ii Šscene iv U پرده دوم مجلس چهارم
quadrivium U سال چهارم دوره لیسانس
on the th prox U در روز چهارم ماه اینده
D, d (D's, d's) U حرف چهارم الفبای انگلیسی
x U حرف بیست و چهارم الفبای انگلیسی
X, x (X's, x's) U حرف بیستو چهارم الفبای انگلیسی
slow-wave sleep [SWS] U مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
deep sleep U مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
fastigium U راس قسمت فوقانی بطن چهارم
April U ماه چهارم سال فرنگی اوریل
cleanup U توپزن چهارم که معمولا قوی است
quarterfinal U دوره یک چهارم نهایی درمسابقات حذفی
quarterfinalist U کسیکه در مسابقه یک چهارم نهایی شرکت میکند
quarter U یک چهارم زمان مسابقه قسمت عقبی کناره قایق
Georgian architecture U معماری جرجی [در زمان پادشاه جرج اول تا چهارم انگلستان]
milreis U سکه زرپرتقال که 4 شیلینگ وپنج ویک چهارم پنس ارزش دارد
transported U لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
transports U لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
transporting U لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
transport U لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
circulations U دوران
rotation U دوران
cycles U دوران
cycled U دوران
cycle U دوران
circulation U دوران
era U دوران
swimming U دوران
gyrations U دوران
gyration U دوران
period U دوران
eras U دوران
periods U دوران
vertigo U دوران
revolutions U دوران شورش
revolution U دوران شورش
revolution U چرخش دوران
till in old [great] age U تا در دوران سالمندی
fulcrum U نقطه دوران
wifehood U دوران زوجیت
distance between centers U طول دوران
the whirligig of fashion U دوران دایمی مد
rotation about a line U دوران دور یک خط
climacteric U دوران یائسگی زن
paleozoic U دوران اول
space age U دوران کیهان
peacetime U دوران صلح
off season U در دوران کم کاری
plane of rotation U سطح دوران
wartime U دوران جنگ
stound U دوران درد
sense of rotation U جهت دوران
off season U در دوران کسادی
lives U دوران زندگی
lucid interval U دوران افاقه
life U دوران زندگی
axis of rotation U محور دوران
rotate U دوران کردن
race U دوران مسیر
raced U دوران مسیر
races U دوران مسیر
rotation U چرخش دوران
rotates U دوران کردن
rotated U دوران کردن
aftertime U دوران پیری
revolutions U چرخش دوران
circulations U دوران خون
angle of rotation U زاویه دوران
dizzy U دچار دوران سر
circulation U دوران خون
rood U مقیاس سطحی معادل یک چهارم جریب مقیاس طولی که درانگلستان 7 الی 8 یارد است
quadrant U ربع دایره یک چهارم طول قوس دایره
seasoned U دوران چاشنی زدن
seasons U دوران چاشنی زدن
off season U وابسته به این دوران
jumped-up U تازه به دوران رسیده
vertiginous U سرگیجهای دوران کننده
rotational U دوران گردش بدور
season U دوران چاشنی زدن
golden ages U دوران رونق و رفاه
rotation about a point U دوران دور یک نقطه
golden age U دوران رونق و رفاه
obligated tour U دوران مشمولیت وفیفه
revolution U دور دوران کامل
revolutions U دور دوران کامل
rotation around [about] a point U دوران دور نقطه ای
spinning U چرخش [گردش] [دوران ]
geocentric U دوران زمین مرکزی
geriatrician U امراض دوران پیریgyrfalcon
geriatrist U امراض دوران پیری
iceman U یخی بستر دوران یخ
circulatory U مربوط یه دوران خون
azoic U دوران ماقبل تاریخ
rotation U دوران گردش بدور
instantaneous center of rotation U مرکز دوران لحظهای
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
Victoriana U وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
Early Christian architecture U سبک معماری دوران مسیحیت
The whirligig of time revolves. U دوران دایمی زمان می چرخد.
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
whirligig of something U دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
anthropic U مربوط به دوران پیدایش انسان
gyrating U چرخ زدن دوران داشتن
yawed U دوران هواپیما حول محورقائم
yaw U دوران هواپیما حول محورقائم
long run period U دوران محاسبه بلند مدت
unemployment benefit U کمک دریافتی در دوران بیکاری
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
peripheral course U دوران پیش دانشگاهی نظامی
whirl U چرخش یا دوران جریان سیال
mesozoic era U دوران دوم زمین شناسی
gyrate U چرخ زدن دوران داشتن
gyrates U چرخ زدن دوران داشتن
whirled U چرخش یا دوران جریان سیال
whirling U چرخش یا دوران جریان سیال
whirls U چرخش یا دوران جریان سیال
age earnings profile U برنامه درامد در دوران زندگی
protectorates U دوران حکومت کرامول درانگلستان
protectorate U دوران حکومت کرامول درانگلستان
gyrated U چرخ زدن دوران داشتن
hallstatt U وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
paleocene U قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
lathe center U مرکز یا محور دوران ماشین تراش
period U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
paleontology U مبحث زیست شناسی دوران قدیم
twisting U دوران حول محور افقی پیچش
twists U دوران حول محور افقی پیچش
twist U دوران حول محور افقی پیچش
rolled U دوران حول محور طولی غلطش
roll U دوران حول محور طولی غلطش
Pre-Raphaelites U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
vorticity U میزان برداری دوران موضعی سیال
periods U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
Pre-Raphaelite U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
rolls U دوران حول محور طولی غلطش
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
Edwardian U معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
Edwardian U ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
quadrangle U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
quadrangles U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
paleontologist U ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
rhythm method U روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
ornithopter U هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
mastodon U پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
golden ages U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden age U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
autumns U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
pinning U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
hunger cloth U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
lenten veil U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
inertia welding U جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
pin U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
disturbing moment U گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
shamanism U پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
wheel mode U ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
rotor incidence U زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
pinned U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com