English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Safavid period U دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
usages U معمول
usage U معمول
in U معمول
in- U معمول
going U معمول
usual U معمول
in vogue U معمول
as usual <idiom> U طبق معمول
slow down <idiom> U از حد معمول آرامتر
in character <idiom> U مثل معمول
fashionably U مطابق معمول
undersized U کوچکتر از معمول
enchorial U معمول متعارفی
vogue U رسم معمول
it is usual with him U معمول اوست
eccentrically U بطورغیر معمول
usual conditions U شرایط معمول
out of the ordinary U غیر معمول
to be in f. U معمول بودن
out of the common U غیر معمول
consuetudinary U عادی معمول
as usual U مطابق معمول
by usage U یا معمول سابق
to set in U معمول شدن
off season U ارزان تر از معمول
practice U معمول به عادت
usu U مخفف معمول
After the usual courtesies. U پس از تعارفات معمول
off the map U غیر معمول
To overstep the mark. To go too far. U از حد معمول گذراندن
normal U هنجار معمول
oversleeping U بیش از حد معمول خوابیدن
habitualness U معمول بودن معتادیت
oversleep U بیش از حد معمول خوابیدن
intercolonial U معمول در میان مستعمرات
it is our usual p to U معمول ما این است که
overslept U بیش از حد معمول خوابیدن
quite the thing U مطابق بارسم معمول
such dresses are the vogue U اینجورلباسهامتداول معمول است
price current U صورت نرخهای معمول
gangling U بلند تراز حد معمول
it is unusually large U ازاندازه معمول بزرگتراست
introduction U معمول سازی ابداع
oversleeps U بیش از حد معمول خوابیدن
institution U رسم معمول عرف
introductions U معمول سازی ابداع
international practice U طریقه معمول به بین المللی
cupola practice U روش معمول کوره کوپل
fair wear and tear U خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
semidouble U دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
delict U خلاف
offence U خلاف
misdeed U خلاف
offenses U خلاف
minor offence U خلاف
misdoing U خلاف
trespassing U خلاف
offense,etc U خلاف
perverse U خلاف بد
contrary to U بر خلاف
misconduct U خلاف
petty offence U خلاف
trespasses U خلاف
misdeeds U خلاف
trespass U خلاف
trespassed U خلاف
misdemeanor U خلاف
unorthodox U دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
substandard U زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
wide-angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
short U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shortest U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
wide angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
shorter U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive length course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
executive course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
immorally U بر خلاف اخلاق
misconduct U خلاف کاری
unlawful U خلاف شرع
commit a minor offence U خلاف کردن
impolicy U خلاف مصلحت
anticlimactic U خلاف انتظاری
police court U دادگاه خلاف
contra flow U خلاف جهت
trumped up U خلاف واقع
illogic U خلاف منطق
contrary to nature U بر خلاف طبیعت
abnonmally U بر خلاف قاعده
immoral U خلاف اخلاق
anomaly U خلاف قاعده
anomalies U خلاف قاعده
trumped-up U خلاف واقع
unconventional U خلاف عرف
malversation U اختلاس خلاف
guilty of a minor offence U خلاف کار
court of petty offences U محکمه خلاف
misprision U خلاف کاری
missatement U خلاف گویی
court of minor offence U محکمه خلاف
opposit U در خلاف جهت
anomalous U خلاف قاعده
inadvisability U خلاف مصلحت
police court U محکمه خلاف
irregular U خلاف قاعده
reversing U خلاف جهت
reverses U خلاف جهت
reversed U خلاف جهت
reverse U خلاف جهت
offender U خلاف کار
contradiction U خلاف گویی
untruthful U خلاف حقیقت
contrary U مقابل خلاف
contradictions U خلاف گویی
foul U خلاف طوفانی
unconscionable U خلاف وجدان
fouler U خلاف طوفانی
foulest U خلاف طوفانی
fouls U خلاف طوفانی
offenders U خلاف کار
untrue U خلاف واقع
fouled U خلاف طوفانی
extra- U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
dry year U سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
extra U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extras U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
wet year U سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
upwind U خلاف جهت باد
heterotaxis U ترتیب خلاف قاعده
inequity U خلاف موازین انصاف
inequities U خلاف موازین انصاف
inequitable U خلاف موازین انصاف
to rise up against someone [something] U شورش کردن بر خلاف
untruth U خلاف حقیقت کذب
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
counterclockwise U در خلاف عقربههای ساعت
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
counterclockwise U در خلاف جهت ساعت
hacker U شخص خلاف کار
unscientific U خلاف موازین علمی
untruths U خلاف حقیقت کذب
hackers U شخص خلاف کار
irregular act U عمل خلاف رویه
offended U مرتکب خلاف شدن
offend U مرتکب خلاف شدن
to offend against any one U به کسی خلاف کردن
unreason U عمل خلاف عقل
malfeasance U کار خلاف قانون
illegality U کار خلاف قانون
heterotaxy U ترتیب خلاف قاعده
offends U مرتکب خلاف شدن
characteristically U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
characteristic U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
bow-pew U [نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
fashionableness U توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
condition contrary to the requirment of U شرط خلاف مقتضای عهد
counterclockwise rotation U حرکت در خلاف عقربههای ساعت
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement] U این بر خلاف قرارداد ما است.
condition contrary to the requirement U شرط خلاف مقتضای عقد
To swim against the current. U بر خلاف جریان آب شنا کردن
malfeasance U شرارت کار خلاف قانون
condition contrary to the requirment U شرط خلاف مقتضای عهد
gondolas U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
gondola U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
mancipation U یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
cylix U ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
impoliticly U از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
production run U اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. U ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
to buck the trend <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
corpus delicti U عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
to strive against the stream <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to swim against the tide <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
Advanced Technology Attachment U حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
underdistance U روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
circulation U دوران
periods U دوران
gyration U دوران
gyrations U دوران
era U دوران
rotation U دوران
vertigo U دوران
cycles U دوران
cycled U دوران
cycle U دوران
eras U دوران
period U دوران
swimming U دوران
circulations U دوران
rotation about a line U دوران دور یک خط
stound U دوران درد
dizzy U دچار دوران سر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com