English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reactivate U دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
reactivated U دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
reactivates U دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
reactivating U دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
military service U خدمت نظامی
reenlistment U دوباره به خدمت فراخواندن
dug out U نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
remilitarization U دوباره به حالت نظامی دراوردن
to take up one'sindentures U سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
bear arms U سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
retaken U دوباره گرفتن
retaking U دوباره گرفتن
retakes U دوباره گرفتن
retake U دوباره گرفتن
careers U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careered U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
retake U دوباره عکس گرفتن
retaken U دوباره عکس گرفتن
retakes U دوباره عکس گرفتن
retaking U دوباره عکس گرفتن
retraces U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retrace U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraced U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retracing U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
get in gear [get into gear] <idiom> U بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
duty with troops U در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
duty assignment U واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
militarism U روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
ligation U رشته یاوسیله بستن
rollover U چپ شدن خودرو یاوسیله
contacting U فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
contacted U فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
technical characteristics U خصوصیات فنی یک دستگاه یاوسیله
contacts U فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
contact U فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
wait on U خدمت رسیدن و خدمت کردن
judge advocate U دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
facing U یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
facings U یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
manoeuvring U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvred U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvres U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvring U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvred U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
terminal command U فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
manoeuvres U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manning the rail U گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
terminals U سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
terminal U سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
rank and file U صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
dishonorable discharge U اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
unregenerated U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
phantom order U قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
military channel U چانل نظامی مجرای نظامی
military government U حکومت نظامی فرمانداری نظامی
regain U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
wait upon U پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
loop U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
military impedimenta U شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
army terminals U باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
redintegrate U دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
hand salute U سلام نظامی دادن سلام نظامی
martial law U مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
court martial U محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
duty U خدمت
serviced U خدمت
on service U سر خدمت
office U خدمت
sorb U خدمت
service U خدمت
offices U خدمت
on duty U سر خدمت
on duty U درحین خدمت
national service U خدمت ملی
caskets U کلاه خدمت
au pairs U خدمت تهاتری
one's service U خدمت یکسره
in service U به خاطر خدمت
honorable service U خدمت با افتخار
active service U خدمت کادرثابت
served U خدمت کردن
dismissals U اخراج از خدمت
dismissal U اخراج از خدمت
personal service U خدمت شخصی
casket U کلاه خدمت
attendances U خدمت ملازمت
to wait U خدمت رسیدن
public service U خدمت بجامعه
general discharge U خاتمه خدمت
serve U در خدمت بودن
veteran service U خدمت سربازی
serve U خدمت کردن
draft U به خدمت فراخواندن
drafted U به خدمت فراخواندن
exempt from duty U معاف از خدمت
ready for duty U اماده خدمت
serve U خدمت کردن به
record of service U سابقه خدمت
au pair U خدمت تهاتری
service calls U شیپور خدمت
attendance U خدمت ملازمت
obliging U اماده خدمت
off duty U خارج از خدمت
while on duty U حین خدمت
duty station U محل خدمت
half pay U حق انتظار خدمت
extra duty U خدمت اضافی
drafts U به خدمت فراخواندن
ministration U اداره خدمت
ministrant U خدمت کننده
conscription U خدمت اجباری
compulsory service U خدمت وفیفه
ministers U خدمت کردن
minister U خدمت کردن
desertion U ترک خدمت
bad conduct discharge U اخراج از خدمت
serves U در خدمت بودن
serves U خدمت کردن به
shore duty U خدمت ساحل
shipmate U هم خدمت درناو
chancery U در ان خدمت میکند
breach of duty U ترک خدمت
servant U پیش خدمت
servants U پیش خدمت
carded for record U از خدمت صف معاف
sea duty U خدمت دریا
desertion U فرار از خدمت
service uniform U اونیفرم خدمت
service stairs U پلکان خدمت
service obligation U تضمین خدمت
service medal U نشان خدمت
service contract U قرارداد خدمت
service cap U کلاه خدمت
be off one's duty U سر خدمت نبودن
active federal service U خدمت کادر
served U در خدمت بودن
served U خدمت کردن به
information service U خدمت اطلاعاتی
serves U خدمت کردن
rota U جدول نوبت خدمت
active service U خدمت زیر پرچم
exit interview U مصاحبه پایان خدمت
efective U واجدصلاحیت برای خدمت
to bear arms U خدمت نظام کردن
serve U خدمت ارتشی کردن
rotas U جدول نوبت خدمت
duty U ماموریت خدمت نگهبانی
national service U خدمت نظام وظیفه
servitude U خدمت اجباری رعیتی
leaves of absence U ایام ترک خدمت
leave of absence U ایام ترک خدمت
desertion U ترک خدمت کردن
call-up order U دستور به خدمت [سربازی]
service ribbon U لنت نشان خدمت
day of duty U تعداد روزهای خدمت
layoffs U خاتمه دادن به خدمت
layoff U خاتمه دادن به خدمت
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
i am at your service U در خدمت شما هستم
permanent duty station U محل خدمت دایمی
bronze service star U نشان خدمت برنزی
rewardable U جبران خدمت اجر
certificate of service U تصدیق نامه خدمت
draft order [American English] U دستور به خدمت [سربازی]
honorable service U خدمت افتخار امیز
selective service U خدمت داوطلبانه نظام
au pairs U وابسته به مبادلهی خدمت
service contract U قرارداد انجام خدمت
served U خدمت انجام دادن
service bar U مدال یا نشان خدمت
liable to military service U مشمول خدمت وفیفه
arrival U حضور در خدمت فرستی
distinguished service cross U نشان صلیب خدمت
distinguished service cross U نشان خدمت ممتاز
rewards U جبران خدمت اجر
serve U خدمت انجام دادن
rewarded U جبران خدمت اجر
reward U جبران خدمت اجر
preservice training U کاراموزی پیش از خدمت
served U خدمت ارتشی کردن
serves U خدمت ارتشی کردن
desert from military service U فراری از خدمت نظام
to serve in the army U درارتش خدمت کردن
in serving training U اموزش ضمن خدمت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com