English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (48 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To tantalize someone . To keep someoneguessing . U دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
Other Matches
trut U اعتماد کردن به امیدوار بودن
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
dispossesses U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
curtails U محروم کردن قطع کردن
curtail U محروم کردن قطع کردن
disappoint U ناکام کردن محروم کردن
geld U بی تخمدان کردن محروم کردن
curtailing U محروم کردن قطع کردن
evacuates U ترک کردن محروم کردن
divest U محروم کردن عاری کردن
cut off U قطع کردن محروم کردن
disappoints U ناکام کردن محروم کردن
evacuating U ترک کردن محروم کردن
divesting U محروم کردن عاری کردن
evacuate U ترک کردن محروم کردن
depriving U محروم کردن معزول کردن
divests U محروم کردن عاری کردن
deprives U محروم کردن معزول کردن
foreclose U محروم کردن سلب کردن
curtailed U محروم کردن قطع کردن
divested U محروم کردن عاری کردن
interdict U قدغن کردن محروم کردن
foreclosing U محروم کردن سلب کردن
evacuated U ترک کردن محروم کردن
forecloses U محروم کردن سلب کردن
deprive U محروم کردن معزول کردن
foreclosed U محروم کردن سلب کردن
exclude U محروم کردن
devest U محروم کردن
excludes U محروم کردن
cut off U محروم کردن
to cut off U محروم کردن
deprive U محروم کردن
dis- U محروم کردن
depriving U محروم کردن
deprives U محروم کردن
abdicate U محروم کردن
abdicated U محروم کردن
strip U محروم کردن از
abdicates U محروم کردن
abdicating U محروم کردن
bereave U محروم کردن
denationalizing U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
dispossessed U محروم کردن دورکردن
dispossess U محروم کردن دورکردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
dispossessing U محروم کردن دورکردن
disinherits U از ارث محروم کردن
unsight U از دیدن محروم کردن
dispossessing U از تصرف محروم کردن
disinheriting U از ارث محروم کردن
unvoice U محروم از صدا کردن
dispossesses U محروم کردن دورکردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
disinherit U از ارث محروم کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
disestablished U کلیسا را از ازادی محروم کردن
deprive the heirs of inheritance U وراث را از ارث محروم کردن
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablish U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disfranchise U از حق رای یا انتخاب محروم کردن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablishing U کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
disbar U از شغل وکالت محروم کردن
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
disendow U از عطیه محروم کردن نبخشیدن
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll. U کسی را از ارث محروم کردن
disestablishes U کلیسا را از ازادی محروم کردن
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
disincorporate U ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
shuttlecocks U سردواندن
shuttlecock U سردواندن
put off U سردواندن
tantalized U امیدوار
tantalizes U امیدوار
hopeful U امیدوار
hopefuls U امیدوار
tantalised U امیدوار
light-hearted U امیدوار
light-heartedly U امیدوار
light hearted U امیدوار
tantalize U امیدوار
sanguineous U امیدوار
tantalises U امیدوار
anticipant U امیدوار
light heart U دل امیدوار
sanguinary U امیدوار
heartsome U امیدوار باروح
expectative U امیدوار کننده
expectant heir U وارث امیدوار
to drink to a person U نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
silver lining U چیز امیدوار کننده
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
relays U ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
relay U ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
relayed U ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
parkerizing U عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
sorts U برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort U برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted U برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
residents U برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
resident U برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
sans U محروم از
disadvantaged U محروم
bereaved U محروم
deprived U محروم
cold turkey U محروم
blighted U محروم
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
have not nations U ملل محروم
excludable U محروم کردنی
disinherited U محروم ازارث
choiceless U محروم از حق انتخاب
underclass U طبقه محروم
exclusion U محروم سازی
subclass U طبقه محروم
underclass U طبقهی محروم
deprivable U محروم کردنی
to be defected U محروم شدن
disadvantaged children U کودکان محروم
lower class U طبقه محروم
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
inalienable U محروم نشدنی لایتجزا
dispossessor U ازتصرف محروم کننده
unhouseled U محروم از عشاء ربانی
disseisin U محروم شدگی ازتصرف
estopel U امرخاصی محروم شود
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
dehumanize U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizing U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanised U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizes U از خصائص انسانی محروم شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com