English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (49 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shyster U دغل کاری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
enamel U مینا کاری کردن
service U ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
serviced U ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
job U ایوب مقاطعه کاری کردن
jobs U ایوب مقاطعه کاری کردن
prime U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primed U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primes U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
hand U کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
handing U کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
plaster U گچ کاری کردن اندود
plasters U گچ کاری کردن اندود
stucco U گچ کاری کردن
contract U مقاطعه کاری کردن
lime U با اهک کاری سفید کردن
limes U با اهک کاری سفید کردن
force U مجبور کردن کسی به انجام کاری
forces U مجبور کردن کسی به انجام کاری
forcing U مجبور کردن کسی به انجام کاری
manipulation U دست کاری کردن
whitewash U سفید کاری کردن ماست مالی کردن
specialises U ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialising U ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialize U ویژه کاری کردن متخصص شدن
specializes U ویژه کاری کردن متخصص شدن
specializing U ویژه کاری کردن متخصص شدن
stunt U شیرین کاری کردن
stunting U شیرین کاری کردن
stunts U شیرین کاری کردن
engrave U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
carve U کنده کاری کردن
carved U کنده کاری کردن
carves U کنده کاری کردن
carvings U کنده کاری کردن
hammer U چکش کاری کردن
hammered U چکش کاری کردن
hammers U چکش کاری کردن
recondition U نو کاری کردن
reconditioned U نو کاری کردن
reconditions U نو کاری کردن
enforce U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforcing U مجبور کردن وادار کردن به کاری
reforest U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
flourish U زینت کاری کردن
flourished U زینت کاری کردن
flourishes U زینت کاری کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
blackjack U مجبوربانجام کاری کردن
adventurism U اقدام به کاری کردن
garden U درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardened U درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardens U درخت کاری کردن باغبانی کردن
charter U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
oil U روغن کاری کردن روغن ساختن
oiling U روغن کاری کردن روغن ساختن
oils U روغن کاری کردن روغن ساختن
afterthought U چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
afterthoughts U فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
fillet U تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
filleted U تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
filleting U تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
fillets U تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
lubrication U روغن کاری کردن
inlay U خاتم کاری کردن
inlaying U خاتم کاری کردن
inlays U خاتم کاری کردن
mess U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
messes U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
window U تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
splay U منبت کاری کردن
splayed U منبت کاری کردن
splaying U منبت کاری کردن
splays U منبت کاری کردن
rodeo U سوار کاری کردن
rodeos U سوار کاری کردن
mode U روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
modes U روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
boss U برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed U برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses U برجسته کاری ریاست کردن بر
bossing U برجسته کاری ریاست کردن بر
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
calker U بتونه کاری کردن
filet U تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
go near to do something U تقریبا کاری را کردن
granulate U چکش کاری کردن
habitual way of doing anything U کردن کاری
keen set for doing anything U ارزومند کردن کاری
Other Matches
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy) U بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
to start out to do something U قصد کاری را کردن
purfle U منبت کاری کردن
the proper time to do a thing U برای کردن کاری
refashion U دست کاری کردن
mind to do a thing U متمایل کردن به کاری
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . U محکم کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). U از قصد کاری را کردن
spackle U بتونه کاری کردن
to intervene in an affair U در کاری مداخله کردن
To perform a feat. U شیرین کاری کردن
keen set for doing anything U مشتاق کردن کاری
stick with <idiom> U دنبال کردن کاری
to touch up U دست کاری کردن
to brush over U دست کاری کردن
to omit doing a thing U از کاری فروگذار یا غفلت کردن
lift a finger (hand) <idiom> U کاری بکن ،کمک کردن
p in power to do something U عدم نیروبرای کردن کاری
step in U مداخله بیجا در کاری کردن
on your own U خودم تنهایی [کاری را کردن]
end up <idiom> U پایان ،بلاخره کاری کردن
to persuade somebody of something U کسی را متقاعد به کاری کردن
to egg [on] U تحریک [به کاری ناعاقلانه] کردن
prone to do something آماده برای کردن کاری
to take trouble to do anything U زحمت کردن کاری را بخوددادن
walk out U کاری راناگهان ترک کردن
the right way to do a thing U صحیح برای کردن کاری
to keep regular hours U هر کاری را درساعت معین کردن
To do something in a pique . U از روی لج ولجبازی کاری را کردن
To come to blows with someone . U با کسی کتک کاری کردن
to incite somebody to something U کسی را به کاری تحریک کردن
to run the show U در کاری اختیار داری کردن
give someone a hand <idiom> U با کاری به کسی کمک کردن
systematization U اسلوبی کردن همست کاری
to have a finger in every pie U درهمه کاری دخالت کردن
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
oversell U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
see to (something) <idiom> U شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to seek a position U جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
to get cracking U شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
To settle the issue one way or the other. U تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
oversold U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
to engage in something [in doing] something U خود را به چیزی [کاری] مشغول کردن
oversells U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
It wI'll boomerang. U کاری را بر حسب شوخی وتفریح کردن
trick someone into doing somethings U با حیله کسی را وادار به کاری کردن
to goad somebody doing something U کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to goad somebody into something U کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to work by candle light U شب کاری کردن دود چراغ خوردن
to invite somebody to do something U از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
get after someone <idiom> U مجبور کردن شخص درانجام کاری
to pair off U جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
to empower somebody to do something U کسی را برای کاری مخیر کردن
slush down U روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
to enjoin somebody from doing something [American E] U منع کردن کسی از انجام کاری [حقوق]
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
rat out on <idiom> U مجبور کردن شخص به کاری که دوست نداد
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
twist one's arm <idiom> U مجبور کردن شخص برای انجام کاری
to grudge to do a thing U بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
cover one's tracks <idiom> U پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
egg (someone) on <idiom> U خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
misprision U گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
To do something prefunctorily. U برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
redliner U خصوصیتی در گروه کاری یا نرم افزای کلمه پرداز که امکان رنگی کردن نوشتار متن در جاهای مختلف میدهد
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
to pair off U دو نفر دو نفر کردن [برای کاری یا در جشنی]
mosaics U موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery U سرب کاری کارخانه سرب کاری
plastering U گچ کاری
effective U کاری
impotence U کاری
curries U کاری
curry U کاری
active U کاری
malfunctioned U کژ کاری
intent on doing anything U کاری
malfunction U کژ کاری
curry powders U کاری
currie U کاری
malfunctions U کژ کاری
hypofunction U کم کاری
impotency U کاری
inaction U بی کاری
plasterwork U گچ کاری
curry powder U کاری
parget U گچ کاری
feckful U کاری
slobbery U تف کاری
flower piece U گل کاری
electroplating U اب کاری
under employment U کم کاری
conservativeness U محافظه کاری
drilling work U مته کاری
the needful U اصل کاری
Geometrical U مشبک کاری
illumination U تذهیب کاری
fairing U صیقل کاری
forming U فرم کاری
compulsiveness U مکرر کاری
dry farm U دیم کاری
amalgamate U ملغمه کاری
amalgamated U ملغمه کاری
factorage U حق العمل کاری
to be about to do something U در پی کاری شدن
d. touch U نازک کاری
disguised underemployment U کم کاری پنهان
metallurgy U فلز کاری
amalgamates U ملغمه کاری
energetic U جدی کاری
amalgamating U ملغمه کاری
illumination U تذهیب کاری
knurled tool U ابزار اج کاری
lay off U فصل کم کاری
shifts U نوبت کاری
cementation U سیمان کاری
cementation U سمنت کاری
cautiousness U احتیاط کاری
caulking U بتونه کاری
lattice work U شبکه کاری
shifted U نوبت کاری
illuminations U تذهیب کاری
scouring U تمیز کاری
ingraving U کنده کاری
insagacity U ندانم کاری
latticework U شبکه کاری
discreetnss U احتیاط کاری
chromium plating U اب کرم کاری
the manner of doing any thing U طرزانجام کاری
shift U نوبت کاری
tessellation U موزاییک کاری
delicacy of touch U ریزه کاری
discreetness U احتیاط کاری
turnery U تراش کاری
it is a soft snap U کاری ندارد
turnery U منبت کاری
ultraism U افراط کاری
latticing U شبکه کاری
fal lal U ریزه کاری
finishing touches U دست کاری
etched U تیزاب کاری
workbench U محیط کاری
workbenches U محیط کاری
joinery U نازک کاری
farming U اجاره کاری
compounding U امیزه کاری
etch U تیزاب کاری
etches U تیزاب کاری
welding U جوش کاری
plating U روکش کاری
frustrate U بدل کاری
drilling U مته کاری
frustrates U بدل کاری
frustrating U بدل کاری
afforestation U جنگل کاری
lubrication U روغن کاری
tinwork U قلع کاری
workstations U ایستگاه کاری
finishing U تمام کاری
graving U کنده کاری
air U دم ذوب کاری
finishing U پرداخت کاری
finishing U نازک کاری
aired U دم ذوب کاری
airs U دم ذوب کاری
glyptics U کنده کاری
galvanization U رویینه کاری
to reproach an act U کاری را بد دانستن
workstation U ایستگاه کاری
flagitiousness U تبه کاری
punching U منگنه کاری
folding machine U دستگاه خم کاری
folding press U پرس خم کاری
insulation U عایق کاری
treacherousness U خیانت کاری
smelting U ذوب کاری
forging U چکش کاری
figuration U شیرین کاری
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com