English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour . U دعوت شما را با منت قبول می کنم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
summonsing U دعوت
invitation U دعوت
summon U دعوت
summoned U دعوت
bidding U دعوت
summons U دعوت
summonsed U دعوت
summonses U دعوت
calling U دعوت
invitations U دعوت
challenged U دعوت بجنگ
challenge U دعوت بجنگ
challenges U دعوت بجنگ
boarding call U دعوت به بازدید
asked U دعوت کردن
asking U دعوت کردن
asks U دعوت کردن
letter of invitation U رقعه دعوت
letter of invitation U دعوت نامه
invitatory U متضمن دعوت
invitation to treat U دعوت به معامله
invitation to treat U دعوت به مذاکره
invitation to tender U دعوت به مزایده
ask U دعوت کردن
conference call U دعوت به سخنرانی
convocate U دعوت کردن
convocator U دعوت کننده
to invite [to] U دعوت کردن [به]
invitation to tender U دعوت به مناقصه
caller U دعوت کننده
unbidden U دعوت نشده
invite U دعوت کردن
invited U دعوت کردن
invites U دعوت کردن
callers U دعوت کننده
to call in U دعوت کردن
uninvited U دعوت نشده
tender notice U اگهی دعوت به مناقصه
defiance U دعوت به جنگ بی اعتنایی
to proffer an invitation U رسما دعوت کردن
I am invited tonight of all nights . U دعوت شدم آن هم امشب
invitee U شخص دعوت شده
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque). U باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
to barge in U بدون دعوت وارد شدن
to crash in [to a party] U بدون دعوت وارد شدن
to fling down the gauntlet U بجنگ تن بتن دعوت کردن
to throw down the glove U بجنگ تن بتن دعوت کردن
gauntlet U دستکش اهنی دعوت بمبارزه
gauntlets U دستکش اهنی دعوت بمبارزه
invite to tender U دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
rain check U نوید یا قول دعوت بعدی
gantelope U باند برای دست دعوت به مبارزه
to take a rain check [ raincheck] on an offer [American E] U رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
I'd like to ask her out. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
to withdraw the invitation to an event U دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
call a metting U تعیین وقت و دعوت برای جلسه
gantlope U باند برای دست دعوت به مارزه
to bechon to a person to come U اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
have over <idiom> U شخصی را به خانه خود دعوت کردن
treat someone <idiom> U پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
crash the gate <idiom> U بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
to disinvite somebody from an event U دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
pax britannica U اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
please reply U لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
repondez s'il vous plait [RSVP] U لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
convoke U برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
raise a fuss <idiom> U قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
gatecrasher U کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
gatecrashers U کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
I fiddled afew invitation cards. U باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
master tournament U مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
to ask somebody out for dinner U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
adoption U قبول
compliance U قبول
reception U قبول
admissions U قبول
acknowledgment U قبول
admission U قبول
acceptance U قبول
imprimatur U قبول
receptions U قبول
acceptances U قبول
intromission U قبول
received U مورد قبول
intolerancy U عدم قبول
taken U مورد قبول
disallowance U عدم قبول
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
aceptive U قابل قبول
incompliance U عدم قبول
I agree. U قبول دارم.
express acceptance U قبول صریح
embracement U قبول اتخاذ
acknowladgement of debt U قبول بدهی
naturalization U قبول تابعیت
offer and acceptance U ایجاب و قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
admission of liability U قبول بدهی
reply paid U جواب قبول
receivable U قابل قبول
admittable U قابل قبول
ready acceptance U حسن قبول
allowable load U بارقابل قبول
non acceptance U عدم قبول
to take in U قبول کردن
adhibit U قبول کردن
compliantly U با قبول و رضایت
compliancy U قبول اجابت
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
adopter U قبول کننده
acceptor U قبول کننده
honoring U قبول کردن
acceptance U قبول قرارداد
adequate <adj.> U قابل قبول
unacceptably U غیرقابل قبول
unacceptable U غیرقابل قبول
ineligible U غیرقابل قبول
acceptable U قابل قبول
passable U قابل قبول
good [sufficient] <adj.> U قابل قبول
believable U قابل قبول
acceptable <adj.> U قابل قبول
acceptances U قبول قرارداد
honored U قبول کردن
adoption U قبول به فرزندی
withdraws U قبول نکردن
withdraw U قبول نکردن
acceptability U قابلیت قبول
acceptability U قبول شدگی
accords U قبول کردن
accorded U قبول کردن
accord U قبول کردن
conceding U قبول شکست
concedes U قبول شکست
conceded U قبول شکست
concede U قبول شکست
accepts U قبول کردن
accepts U قبول شدن
accepting U قبول کردن
accepting U قبول شدن
accept U قبول کردن
impossible [colloquial] <adj.> U غیرقابل قبول
satisfactory <adj.> U قابل قبول
admissible U قابل قبول
sufficient <adj.> U قابل قبول
tolerable U قابل قبول
passes U قبول کردن
sufficing <adj.> U قابل قبول
passed U قبول کردن
pass U قبول کردن
adequately [sufficiently] <adv.> U قابل قبول
ratification U قبول قبولی
compliant U قبول کننده
sufficiently <adv.> U قابل قبول
accept U قبول شدن
acceptation tacite U قبول ضمنی
reasonable U قابل قبول
agreement U قرار قبول
intolerance U عدم قبول
rejection U عدم قبول
rejection U قبول نکردن
agreements U قرار قبول
agreed <adj.> <past-p.> U قبول شده
allowed <adj.> <past-p.> U قبول شده
approved <adj.> <past-p.> U قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U قبول شده
authorized <adj.> <past-p.> U قبول شده
entertain U قبول کردن
accepter U قبول کننده
acceptant U قبول کننده
acceptancy U اماده قبول
implied acceptance U قبول ضمنی
acceptance limit U حد قابل قبول
acceptance by words U قبول قولی
acceptance by conduct U قبول فعلی
acceptably U بطورقابل قبول
valid U قابل قبول
allowable U قابل قبول
entertains U قبول کردن
entertained U قبول کردن
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
honors U قبول کردن
adopts U قبول کردن
adopting U قبول کردن
adopt U قبول کردن
honouring U قبول کردن
honoured U قبول کردن
honour U قبول کردن
honours U قبول کردن
admit U قبول کردن
admits U قبول کردن
admitting U قبول کردن
disclaims U قبول نکردن
disclaiming U قبول نکردن
disclaimed U قبول نکردن
disclaim U قبول نکردن
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com