Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
kick up a row
U
دعوا راه انداختن
to instigate an argument
U
دعوا راه انداختن
to stir
[things]
up
U
دعوا راه انداختن
[اصطلاح روزمره]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
jar
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
jars
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
Other Matches
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dustup
U
دعوا
night brawler
U
شب دعوا کن
strife
U
دعوا
champerty
U
شرکت در دعوا
quarreled
U
دعوا ستیزه
disclamation
U
ترک دعوا
action
U
اقامهء دعوا
actions
U
اقامهء دعوا
bust-up
U
دعوا-مشاجره
dust-up
U
جنگ و دعوا
wrangler
U
دعوا کننده
contests
U
رقابت دعوا
contesting
U
رقابت دعوا
contested
U
رقابت دعوا
contest
U
رقابت دعوا
callet
U
دعوا و غوغا
quarrelling
U
دعوا ستیزه
quarrelled
U
دعوا ستیزه
squealed
U
دعوا نزاع
squeal
U
دعوا نزاع
dust-ups
U
جنگ و دعوا
quarreling
U
دعوا ستیزه
To be itching fo r a fight . To be on the war path.
U
سر دعوا داشتن
squeals
U
دعوا نزاع
quarrels
U
دعوا ستیزه
cat-and-dog
<adj.>
U
پر جنگ و دعوا
quarrel
U
دعوا ستیزه
imparlance
U
تعویق دعوا
quiteclaim
U
ترک دعوا
discord
U
دعوا نزاع
he has nostomach for the fight
U
سر دعوا ندارد
debatable ground
U
زمین یامرزمورد دعوا
rivaled
U
طرف مقابل دعوا
to instigate an argument
U
تحریک به دعوا کردن
nonjoinder
U
عدم ورود در دعوا
rival
U
طرف مقابل دعوا
rivals
U
طرف مقابل دعوا
brabble
U
مشاجره کردن دعوا
rivalling
U
طرف مقابل دعوا
rivaling
U
طرف مقابل دعوا
rivalled
U
طرف مقابل دعوا
to quarrel with somebody
<idiom>
U
با کسی دعوا کردن
disclaims
U
ترک دعوا کردن نسبت به
To settle upon a price during a dispute.
<proverb>
U
میان دعوا نرخ طى کردن .
disclaiming
U
ترک دعوا کردن نسبت به
cut both ways
<idiom>
U
به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
disclaimed
U
ترک دعوا کردن نسبت به
disclaim
U
ترک دعوا کردن نسبت به
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
to live like cat and dog
U
دائما با هم جنگ و دعوا داشتن
[زن و شوهر]
They fight like cat and dog .
U
باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
have a bone to pick
U
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
the nature of the case
U
ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
In a quarrel they do not distribute sweetmeat.
<proverb>
U
توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
interplead
U
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
let down
U
پایین انداختن انداختن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
oppugn
U
مبارزه کردن با دعوا کردن
bottom
U
ته انداختن
thrusting
U
انداختن
hurl
U
انداختن
felling
U
انداختن
thrusts
U
انداختن
hurled
U
انداختن
felled
U
انداختن
hurls
U
انداختن
thrust
U
انداختن
fell
U
انداختن
omit
U
انداختن
spill
U
انداختن
blobs
U
لک انداختن
spilled
U
انداختن
spilling
U
انداختن
to draw lots
U
انداختن
spilled or spilt
U
انداختن
souse
U
انداختن
throw
U
انداختن
throwing
U
انداختن
run home
U
جا انداختن
retroject
U
پس انداختن
throws
U
انداختن
blob
U
لک انداختن
fells
U
انداختن
to fire off a postcard
U
انداختن
let fall
U
انداختن
hewing
U
انداختن
emplace
U
جا انداختن
omitted
U
انداختن
deleted
U
انداختن
deletes
U
انداختن
omits
U
انداختن
deleting
U
انداختن
sling
U
انداختن
benite
U
به شب انداختن
slinging
U
انداختن
slings
U
انداختن
brush finish
U
خط انداختن
hews
U
انداختن
deracination
U
بر انداختن
hewed
U
انداختن
delete
U
انداختن
leave out
U
انداختن
lay away
U
انداختن
lash vt
U
انداختن
bottoms
U
ته انداختن
overthrew
U
بر انداختن
overthrow
U
بر انداختن
jaculate
U
انداختن
flings
U
انداختن
flinging
U
انداختن
fling
U
انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
floriate
U
گل انداختن در
omitting
U
انداختن
overthrown
U
بر انداختن
overthrows
U
بر انداختن
hew
U
انداختن
line
U
خط انداختن در
lines
U
خط انداختن در
hewn
U
انداختن
to skips over
U
انداختن
to put back
U
پس انداختن
to play a searchlight
U
انداختن
to pick off
U
تک تک انداختن
rut
U
خط انداختن
to let fall
U
انداختن
relegate
U
انداختن
relegated
U
انداختن
launching
U
به اب انداختن
stagger
U
از پا انداختن
prostrate
U
از پا انداختن
string
U
زه انداختن به
launch
U
به اب انداختن
pilling
U
تل انداختن
launched
U
به اب انداختن
launches
U
به اب انداختن
relegating
U
انداختن
relegates
U
انداختن
to let drop
U
انداختن
hitch
U
انداختن
hitched
U
انداختن
hitches
U
انداختن
hitching
U
انداختن
to hew down
U
انداختن
ruts
U
خط انداختن
to lay by the heels
U
بر انداختن
to leave out
U
انداختن
spills
U
انداختن
nauseates
U
از رغبت انداختن
extrude
U
بیرون انداختن
excrete
U
بیرون انداختن
extruded
U
بیرون انداختن
extrudes
U
بیرون انداختن
excreted
U
بیرون انداختن
inveigles
U
بدام انداختن
inaugurate
U
براه انداختن
excretes
U
بیرون انداختن
inveigled
U
بدام انداختن
inaugurated
U
براه انداختن
inaugurates
U
براه انداختن
toss
U
بالا انداختن
nauseated
U
از رغبت انداختن
perils
U
درخطر انداختن
tossed
U
بالا انداختن
tosses
U
بالا انداختن
dismount
U
ازفرماندهی انداختن
nauseate
U
از رغبت انداختن
inveigling
U
بدام انداختن
peril
U
درخطر انداختن
tossing
U
بالا انداختن
inaugurating
U
براه انداختن
risks
U
به مخاطره انداختن
excreting
U
بیرون انداختن
trap
U
در تله انداختن
expels
U
بیرون انداختن
inveigle
U
بدام انداختن
dismounts
U
ازفرماندهی انداختن
dismounting
U
ازفرماندهی انداختن
expelling
U
بیرون انداختن
wharf
U
لنگر انداختن
wharfs
U
لنگر انداختن
wharves
U
لنگر انداختن
fool
U
دست انداختن
fooled
U
دست انداختن
fooling
U
دست انداختن
knock up
U
از کار انداختن
extruding
U
بیرون انداختن
trap
U
بدام انداختن
pickles
U
ترشی انداختن
pickle
U
ترشی انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com