English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rub something in <idiom> U دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to jump on somebody U به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
undertaker U کسیکه طرح یاکاری رابعهده میگیرد
undertakers U کسیکه طرح یاکاری رابعهده میگیرد
undertaking U کسیکه طرح یاکاری رابعهده میگیرد
ipso dixit U گفته بی دلیل گفته استبدادی
jeered U مسخره
farceur U مسخره
dulte U مسخره
harlequin U مسخره
skit U مسخره
cockeyed U مسخره
skits U مسخره
rustic U مسخره
clown U مسخره
clowned U مسخره
funny man U مسخره
mockery U مسخره
jack pudding U مسخره
zany U مسخره
jeering U مسخره
loutish U مسخره
jeer U مسخره
hobbyhorse U مسخره
sikt U مسخره
jeers U مسخره
snash U مسخره
clowns U مسخره
clowning U مسخره
dult U مسخره
jeap puddoing U مسخره
witticisms U مسخره
witticism U مسخره
floppy U مسخره وار
to make fun of U مسخره کردن
to make merry over U مسخره کردن
quizzes U مسخره کردن
fool U دلقک مسخره
fools U دلقک مسخره
satirizing U مسخره کردن
fooling U دلقک مسخره
floppies U مسخره وار
spoofs U کلاهبرداری مسخره
burlesque U مسخره امیز
burlesques U مسخره امیز
punchinello U لوده مسخره
imp U مسخره کردن
farcical U مسخره امیز
imps U مسخره کردن
satirizes U مسخره کردن
illude U مسخره کردن
What a ridicrlous idea ! U چه حرف مسخره یی !
ridiculous U مسخره امیز
fair game U مسخره کردنی
droll U مسخره امیز
spoof U کلاهبرداری مسخره
satirised U مسخره کردن
satirises U مسخره کردن
antic U بی تناسب مسخره
to smile at U مسخره کردن
satirized U مسخره کردن
satirising U مسخره کردن
satirize U مسخره کردن
quiz U مسخره کردن
fooled U دلقک مسخره
to set at nought U مسخره کردن
dite U گفته
saying U گفته
parol U گفته
sayings U گفته
dicta U گفته
statement U گفته
statements U گفته
dixit U گفته
I was told ... U به من گفته شد ...
doctrines U گفته
doctrine U گفته
sentencing U گفته
sentence U گفته
sentences U گفته
flump U مسخره وارراه رفتن
goof around U خود را مسخره قراردادن
mower U علف چین مسخره
To make fun of someone . To poke fun at someone . U کسی را مسخره کردن
fool around U خود را مسخره قراردادن
mowers U علف چین مسخره
tolaugh.atany thing U استهزاکردن مسخره کردن
To fool arounk . U مسخره بازی درآوردن
parodies U تقلید مسخره امیزکردن
parody U تقلید مسخره امیزکردن
ironies U مسخره پنهان سازی
irony U مسخره پنهان سازی
Don't be ridiculous! U خودت را مسخره نکن!
She ridicules every one U همه را مسخره می کند
It is ridicrlous . I t is a farce . U اصلا" مسخره است
to take fun at U استهزاکردن مسخره کردن
tag U گفته مبتذل
termed <adj.> <past-p.> U گفته شده
statements U گفته بیانیه
laconism U گفته پر مغز
missatement U گفته نادرست
statement U گفته بیانیه
tags U گفته مبتذل
that was said above U که درفوق گفته شد
spoken U گفته شده
mentioned <adj.> <past-p.> U گفته شده
named <adj.> <past-p.> U گفته شده
said U گفته شده
that was said above که دربالا گفته شد
stated <adj.> <past-p.> U گفته شده
maxims U گفته اخلاقی
maxim U گفته اخلاقی
told U گفته شده
ipsedixit U گفته محض
he is said to have fled U گفته اند
ipso dixit U گفته محض
It is being said that ... U گفته می شود که ...
so saying U اینرا گفته
to leave unsaid U نا گفته گذاردن
byword U گفته اخلاقی
bywords U گفته اخلاقی
unsay U گفته نشدن
jape U لطیفه زدن مسخره کردن
to poke fun at any one U با شوخی یا مسخره کسیرابستوه اوردن
To reduce something to the absurd . To make a travesty of something . U چیزی را بصورت مسخره درآوردن
travesties U تقلید مسخره امیز کردن
jeers U سخن مسخره امیز گفتن
jeering U سخن مسخره امیز گفتن
jeered U سخن مسخره امیز گفتن
jeer U سخن مسخره امیز گفتن
kid U دست انداختن مسخره کردن
kidded U دست انداختن مسخره کردن
kidding U دست انداختن مسخره کردن
travesty U تقلید مسخره امیز کردن
befool U مسخره کردن گول زدن
aforesid U پیش گفته شده
above-quoted <adj.> U گفته شده در بالا
above-mentioned <adj.> U گفته شده در بالا
above said U بالا گفته شده
foregoning U پیش گفته شده
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
aforementioned <adj.> U گفته شده در بالا
it is truly said U راست گفته اند
ipsedixit U خود او گفته است
it is well said U خوب گفته اند
ipso dixit U او خود گفته است
abovementioned <adj.> U گفته شده در بالا
If only you had told me . U کاش به من گفته بودی
d. of a statement U تکذیب گفته ایی
It is an old saying that … U از قدیم گفته اند که ...
direct oration U گفته یا قول مستقیم
divers statements U گفته هایی چند
afore-mentioned <adj.> U گفته شده در بالا
To tease someone. To pull someonelet. U کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
Why do you ridicule my suggestion? U چرا پیشنهاد مرا مسخره می کنی ؟
That's just ridiculous! U این که واقعا مسخره است! [طنز]
Actions speak louder than words . U دو صد گفته چونیم کردار نیست
I told you , didnt I ? U من که بتو گفتم ( گفته بودم )
put in <idiom> U اضافه چیزی که قبلا گفته شد
on cne's own initiative U بی انکه کسی گفته باشد
recant U گفته خود را تکذیب کردن
recanted U گفته خود را تکذیب کردن
It needs to be said that ... U لازم هست که گفته بشه که ...
Enough has been said! U به اندازه کافی گفته شده!
recants U گفته خود را تکذیب کردن
recanting U گفته خود را تکذیب کردن
indirect oration U گفته یا قول غیر مستقیم
ipsissima verba U عین بیانات و گفته شخص
dictums U گفته افهار نظر قضایی
in proof of his statement U برای اثبات گفته خود
dictum U گفته افهار نظر قضایی
in p of my statement U برای اثبات گفته خودم
You look ridiculous in that old hat . U با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
as if to add insult to injury <idiom> U با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
it say in the bible that U درکتاب مقدس گفته شده است
per U طبق جزئیات که در مشخصات گفته شده
to repeat oneself U کاریا گفته خودرا تکرار کردن
non collegiate U در باب شاگردی گفته میشود بی دانشکده
affimable U شایسته انکه بطورقطع گفته شود
What you say is true in a sense . U گفته شما به معنایی صحیح است
action speaks louder than words <proverb> U دو صد گفته چون نیم کردار نیست
undershot U درباب چرخی گفته میشود) که اب اززیرانرابگرداند
opera bouffe U اپرای خنده دار که تا اندازهای مسخره امیز باشد
A constant guest is never welcome . <proverb> U به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
ana U :مجموعه یا گلچینی از گفته هاو اقوال یک شخص
post classical U در باب ادبیات یونانی ورومی گفته میشود
Your slander is completely preposterous . U تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
oestrual U در باب موقعی گفته میشود که جانوران فحل ایند
infants U در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
infant U در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
soubrette U بانویی که درنمایشات نقش فضولباشی ودسیسه کار را بازی میکند مسخره
Thank goodness! U خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Thank God! U خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
indirect speech U گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
permanent structures U به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
gymnopaedic U درباب رقص هایی گفته میشدکه بچههای برهنه درجشنهای همگانی می
praecocial U درباب پرندگانی گفته میشودکه جوجههای انهاهمین ازتخم ...قوت دارند
semi detached U درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-detached U درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
pregnant use of a verb U بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com