English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
betook U دست زده مبادرت کرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
attacks U مبادرت کردن به
venture U مبادرت ریسک
to betake oneself U مبادرت کردن
ventured U مبادرت ریسک
emprize U مبادرت کردن
to a. oneself U مبادرت کردن
to set on U مبادرت کردن به
venturing U مبادرت ریسک
attacked U مبادرت کردن به
aggress U مبادرت کردن
ventures U مبادرت ریسک
attack U مبادرت کردن به
he proceeded to investigate it U بتحقیق ان مبادرت نمود
to set one's hand to a task U بکاری مبادرت کردن
adventures U باتهور مبادرت کردن
adventure U باتهور مبادرت کردن
to put ones hand to anything U بکاری مبادرت کردن
to offer at any thing U بکاری مبادرت ورزیدن
enterprises U مبادرت بکاری کردن
fall to U بکاری مبادرت کردن
ventured U اقدام یا مبادرت کردن به
ventures U اقدام یا مبادرت کردن به
enterprise U مبادرت بکاری کردن
venturing U اقدام یا مبادرت کردن به
venture U اقدام یا مبادرت کردن به
self slayer U مبادرت کننده بخود کشی
to a an under taking U باجرات بکاری مبادرت کردن
sail in U با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
mutual funds U شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual fund U شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
dares U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dared U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
to set about U شروع کردن مبادرت کردن بکاری
attempts U قصد کردن مبادرت کردن به
attempting U قصد کردن مبادرت کردن به
attempt U قصد کردن مبادرت کردن به
attempted U قصد کردن مبادرت کردن به
attack U مبادرت کردن به تاخت کردن
attacked U مبادرت کردن به تاخت کردن
attacks U مبادرت کردن به تاخت کردن
puffed <adj.> U پف کرده
puffed out <adj.> U پف کرده
soufflTs U پف کرده
puffy <adj.> U پف کرده
tumid <adj.> U پف کرده
infusion U دم کرده
infusions U دم کرده
souffle U پف کرده
off the trail U پی گم کرده
turgid <adj.> U پف کرده
gelid U یخ کرده
unconsciously U غش کرده
bouffant U پف کرده
souffles U پف کرده
beastby U کرده
puff pastry U پف کرده
bloat U پف کرده
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
unconscious U غش کرده
protuberant U باد کرده
fled U فرار کرده
swollen U اماس کرده
picked U پاک کرده
inwrought U از تو کار کرده
begotten U تولید کرده
airless U گرفته یا دم کرده
chose U انتخاب کرده
fretty U اماس کرده
swollen U ورم کرده
whey U شیرچرخ کرده
it is very easily done U کرده میشود
they have done their work U را کرده اند
let it be done U کرده شود
farthingale U دامن پف کرده
farcie U دلمه کرده
farci U دلمه کرده
fecit U درست کرده
enrooted U ریشه کرده
restrained U لگام کرده
tinned U قوطی کرده
purified U پاک کرده
wedded U ازدواج کرده
refined U تمیز کرده
painted U رنگ کرده
distent U ورم کرده
iced U خنک کرده
sawn U اره کرده
grown U رشد کرده
clarified U صاف کرده
in flower U شکوفه کرده
beheld U مشاهده کرده
ghi U کره اب کرده
strained U صاف کرده
iced ppa U خنک کرده
tumid U اماس کرده
he is worn with travel U سفراوراخسته کرده
baggily U بطورباد کرده
bendon U نیت کرده
blubbery U ورم کرده
mistaken U اشتباه کرده
sweated U عرق کرده
risen U طلوع کرده
educated U تحصیل کرده
warm infusion U چیز دم کرده
intumescent U اماس کرده
intumescent U باد کرده
fubsy U قوز کرده
fucate U رنگ کرده
deep rooted U ریشه کرده
ventricular U باد کرده
ghee U کره اب کرده
pulled U خشک کرده
rooted U ریشه کرده
billowy U باد کرده
inveterate U ریشه کرده
turgid <adj.> U ورم کرده
overage U کم رشد کرده
smoothfaced U صاف کرده
puffed <adj.> U باد کرده
off the track U ازخط پی گم کرده
self taught U تحصیل کرده
puffed out <adj.> U باد کرده
hidden U پنهان کرده
nodular U ورم کرده
getting U کسب کرده
tumid <adj.> U ورم کرده
decorated U زینت کرده
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
carpeted U فرش کرده
puffed <adj.> U ورم کرده
puffed out <adj.> U ورم کرده
grown-ups U رشد کرده
grown-up U رشد کرده
puffy <adj.> U باد کرده
knotted U ازدحام کرده
puffy <adj.> U ورم کرده
fried U سرخ کرده
gets U کسب کرده
testate U وصیت کرده
turgid <adj.> U آماس کرده
began U شروع کرده
bunged up U باد کرده
puffed <adj.> U آماس کرده
puffed out <adj.> U آماس کرده
puffy <adj.> U آماس کرده
tumid <adj.> U آماس کرده
indrawn U جذب کرده
unruffled U ارام کرده
deep-rooted U ریشه کرده
turgid <adj.> U باد کرده
tumescent U ورم کرده
full grown U رشدکامل کرده
full-grown U رشدکامل کرده
get U کسب کرده
I have a flat [tire] . U من پنچر کرده ام.
shots U اصابت کرده
shot U اصابت کرده
blown U ورم کرده
tumid <adj.> U باد کرده
cecils U قیمه سرخ کرده
turgescent U باد کرده پرطمطراق
forgotten U فراموش کرده یا شده
trigmous U سه بار عروسی کرده
cursed with porerty U نفرین کرده به گدایی
Now you are picking on me. U حالادیگر به من بند کرده ای
cowslip tea U گل گاو زبان دم کرده
grenadine U مرغ دلمه کرده
tumid U ورم کرده متورم
de- U کرده را خنثی کردن
clerisy U طبقه تحصیل کرده
made-up U مصنوعی بزک کرده
broiled meat U گوشت سرخ کرده
fresco a wall U دیوار سفید کرده را
ranker U افسر سربازی کرده
dried fruit U میوه خشک کرده
magdalen or lene U فاحشه توبه کرده
tumescent U اماس کرده اماسیده
cultured U مهذب تحصیل کرده
frying U گوشت سرخ کرده
fry U گوشت سرخ کرده
fries U گوشت سرخ کرده
stum U اب انگورتازه درخم کرده
shaveling U ادم اصلاح کرده
foreseen U پیش بینی کرده
newlywed U تازه ازدواج کرده
angrier U ورم کرده دژم
angriest U ورم کرده دژم
ingrained U دیرینه ریشه کرده
they are on strike U اعتصاب کرده اند
the tribes are all up U طغیان کرده اند
made up U مصنوعی بزک کرده
a fried sausage U یک سوسیس سرخ کرده
angry U ورم کرده دژم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com