Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
put (something) over on someone
<idiom>
U
دست انداختن ،حیله زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
lope
U
شلنگ انداختن تاخت رفتن
loped
U
شلنگ انداختن تاخت رفتن
lopes
U
شلنگ انداختن تاخت رفتن
loping
U
شلنگ انداختن تاخت رفتن
wind
U
ازنفس انداختن نفس
winds
U
ازنفس انداختن نفس
rave
U
جار و جنجال راه انداختن
raved
U
جار و جنجال راه انداختن
raves
U
جار و جنجال راه انداختن
dump
U
از کار انداختن ناگهانی کل سیستم
activate
به کار انداختن
activated
U
به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
activates
U
به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
activating
U
به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
bomb disposal
U
از کار انداختن بمب
lure
U
بوسیله تطمیع بدام انداختن
lured
U
بوسیله تطمیع بدام انداختن
lures
U
بوسیله تطمیع بدام انداختن
luring
U
بوسیله تطمیع بدام انداختن
quagmire
U
در لجن انداختن
quagmires
U
در لجن انداختن
inoperable
U
غیر قابل کار انداختن خراب
mesh
U
: بدام انداختن
meshes
U
: بدام انداختن
meshing
U
: بدام انداختن
put
U
تعویض کردن انداختن
puts
U
تعویض کردن انداختن
putting
U
تعویض کردن انداختن
slip
U
ازقلم انداختن
slipped
U
ازقلم انداختن
slips
U
ازقلم انداختن
cellar
U
جای شراب انداختن
cellars
U
جای شراب انداختن
string
U
زه انداختن به
launch
U
به اب انداختن کشتی
launch
U
انداختن پرت کردن
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
U
به اب انداختن
launch
U
جا انداختن کالا در بازار
launch
U
راه انداختن
launched
U
به اب انداختن کشتی
launched
U
انداختن پرت کردن
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن
launched
U
جا انداختن کالا در بازار
launched
U
راه انداختن
launches
U
به اب انداختن کشتی
launches
U
انداختن پرت کردن
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن
launches
U
جا انداختن کالا در بازار
launches
U
راه انداختن
launching
U
به اب انداختن کشتی
launching
U
انداختن پرت کردن
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن
launching
U
جا انداختن کالا در بازار
launching
U
راه انداختن
tie
U
بالا انداختن توپ
ties
U
بالا انداختن توپ
prime
U
راه انداختن
primed
U
راه انداختن
primes
U
راه انداختن
nail
U
با میخ الصاق کردن بدام انداختن
nailed
U
با میخ الصاق کردن بدام انداختن
nails
U
با میخ الصاق کردن بدام انداختن
abort
U
بچه انداختن
aborted
U
بچه انداختن
aborting
U
بچه انداختن
aborts
U
بچه انداختن
line
U
خط انداختن در
lines
U
خط انداختن در
groove
U
خط انداختن شیار دار کردن
grooves
U
خط انداختن شیار دار کردن
down
U
انداختن توپدار به زمین
exploit
U
:بکار انداختن
exploiting
U
:بکار انداختن
exploits
U
:بکار انداختن
corner
U
درگوشه انداختن
cornering
U
درگوشه انداختن
corners
U
درگوشه انداختن
move
U
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved
U
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves
U
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
blurt
U
از دهان بیرون انداختن
miscarries
U
بچه انداختن
miscarry
U
بچه انداختن
miscarrying
U
بچه انداختن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
jade
U
ازکار انداختن
fulminate
U
باتهدید سخن گفتن دادوبیداد راه انداختن
fulminated
U
باتهدید سخن گفتن دادوبیداد راه انداختن
fulminates
U
باتهدید سخن گفتن دادوبیداد راه انداختن
discard
U
دور انداختن
discarded
U
دور انداختن
discarding
U
دور انداختن
discards
U
دور انداختن
operational
U
قابل بکار انداختن
Other Matches
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
devices
U
حیله
unsophisticated
U
بی حیله
crafty
U
حیله گر
guile
U
حیله
tricklery
U
حیله
insinuating
U
حیله گر
trepanation
U
حیله
wile
U
حیله
wilily
U
به حیله
wiliness
U
حیله
trick
U
حیله
tricked
U
حیله
tricking
U
حیله
ruse
U
حیله
ruses
U
حیله
deceit
U
حیله
shifty
U
حیله گر
illusion
U
حیله
illusions
U
حیله
device
U
حیله
artful
U
حیله گر
above board
U
بی حیله
falsificator
U
حیله گر
shiftily
U
با حیله
shammer
U
حیله گر
shrewdest
U
حیله گر
shrewder
U
حیله گر
imposture
U
حیله
strategy
U
حیله
quillet
U
حیله
strategies
U
حیله
janus faced
U
حیله گر
monkeyshine
U
حیله
wilier
U
پر حیله
wiliest
U
پر حیله
wily
U
پر حیله
monkey trick
U
حیله
trickery
U
حیله گ ری
sleekit
U
حیله گر
gimmick
U
حیله
train
U
حیله
trained
U
حیله
trains
U
حیله
subterfuge
U
حیله
subterfuges
U
حیله
apish
U
حیله گر
fraudful
U
حیله گر
fraudless
U
بی حیله
fraudulency
U
حیله
guileful
U
حیله گر
circumvention
U
حیله
swindlingly
U
به حیله
gimmicks
U
حیله
malefic
U
حیله گر
managements
U
حیله
frauds
U
حیله
humbugs
U
حیله
humbug
U
حیله
fraud
U
حیله
foul
U
حیله
fouled
U
حیله
fouler
U
حیله
foulest
U
حیله
fouls
U
حیله
management
U
حیله
rigs
U
حیله
rig
U
حیله
gin
U
حیله و فن
evasion
U
حیله
gins
U
حیله و فن
rigged
U
حیله
evasions
U
حیله
shrewd
U
حیله گر
artfulness
U
حیله گری
frauds
U
حیله کلاهبرداری
to play a trick on any one
U
بکسی حیله
cagy
U
حیله گر زیرک
captious
U
عیب جو حیله گر
to play false
U
حیله زدن
legerdemain
U
حیله شعبده
foxy
U
حیله باز
foxiest
U
حیله باز
foxier
U
حیله باز
trepanation
U
حیله گر تله
cattily
U
حیله گرانه
cheatery
U
حیله گری
humbugger
U
حیله باز
shiftiness
U
حیله گری
sleight
U
حیله تردستی
hanky panky
U
حیله گری
subtile
U
مکار حیله گر
trickery
U
حیله بازی
gyp
U
حیله باز
fraudulent
U
متقلب حیله گر
play a trick on
U
حیله زدن به
fraudfully
U
از روی حیله
fraud
U
حیله کلاهبرداری
fraudful
U
حیله امیز
guileless
U
بی حیله و تزویر
cunningly
U
به حیله بازی
craftiness
U
حیله گری
ingenuously
U
بی حیله صادقانه
tricking
U
حیله زدن
cunning
U
حیله باز
chicanery
U
حیله بازی
cagey
U
حیله گر زیرک
cunning
U
حیله گری
stratagem
U
حیله جنگی
tricked
U
حیله زدن
evasion
U
بهانه حیله
deceit
U
حیله خدعه
stratagems
U
حیله جنگی
chicaneries
U
حیله بازی
trickish
U
حیله گرانه
designing
U
حیله گر طراحی
evasions
U
بهانه حیله
trick
U
حیله زدن
deception
U
حیله فریب خوردگی
jockey
U
با حیله فراهم کردن
wangle
U
به حیله متوسل شدن
wangled
U
به حیله متوسل شدن
serve one a trick
U
بکسی حیله زدن
wangles
U
به حیله متوسل شدن
slyness
U
سر بتویی حیله گری
gaff
U
شوخی فریبنده حیله
jockeys
U
با حیله فراهم کردن
ploy
U
حیله
[اصطلاح روزمره]
fraudlessly
U
بدون حیله یا تقلب
guilefully
U
از روی حیله و تزویر
shtick
U
حیله
[اصطلاح روزمره]
wangling
U
به حیله متوسل شدن
deception
U
گول زدن حیله
extort
U
به زور یا حیله یا تهدیدگرفتن
extorts
U
به زور یا حیله یا تهدیدگرفتن
trikcy
U
از روی حیله وتزویر
trikcy
U
حیله گرانه شیادانه
fraudulent
U
حیله گر فریب امیز
pass off
U
به حیله از خود رد کردن
trickish
U
از روی حیله وتزویر
illusionist
U
تردست حیله باز
to serve one a trick
U
بکسی حیله زدن
extorted
U
به زور یا حیله یا تهدیدگرفتن
deceptions
U
گول زدن حیله
deceptions
U
حیله فریب خوردگی
extorting
U
به زور یا حیله یا تهدیدگرفتن
vulpine
U
نیرنگ باز حیله گر
deep laid
U
امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
bushing
U
عایق غلاف حیله گردان
to be like a fox
<idiom>
U
مثل روباه حیله گر بودن
equivocator
U
دوپهلوحرف زن حیله بازدرسخن گفتن
tricklery
U
حیله بازی گول زنی
guilefully
U
از روی حیله و تزویر مزورانه
petifogger
U
وکیل پست یا حیله باز
pettiforggery
U
حیله بازی یا مغالطه دروکالت
pettif ogger
U
وکیل پست یا حیله باز
play a joke
U
حیله شوخی امیز بکار بردن
shenanigan
U
حقه یا حیله برای عطف توجه
trains
U
سلسله وقایع توالی حیله جنگی
trick someone into doing somethings
U
با حیله کسی را وادار به کاری کردن
train
U
سلسله وقایع توالی حیله جنگی
trained
U
سلسله وقایع توالی حیله جنگی
let down
U
پایین انداختن انداختن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
fast and loose
U
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
delete
U
انداختن
thrusting
U
انداختن
deleted
U
انداختن
deletes
U
انداختن
jaculate
U
انداختن
thrusts
U
انداختن
hewing
U
انداختن
bottoms
U
ته انداختن
hewed
U
انداختن
lash vt
U
انداختن
overthrew
U
بر انداختن
overthrow
U
بر انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
throws
U
انداختن
relegate
U
انداختن
relegated
U
انداختن
overthrown
U
بر انداختن
leave out
U
انداختن
lay away
U
انداختن
omitting
U
انداختن
overthrows
U
بر انداختن
omitted
U
انداختن
omits
U
انداختن
omit
U
انداختن
thrust
U
انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com