Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 55 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fallen
U
دستگیر شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
nail
U
دستگیر کردن
nailed
U
دستگیر کردن
nails
U
دستگیر کردن
seize
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
arrest
U
دستگیر کردن
arrested
U
دستگیر کردن
arrests
U
دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
دستگیر کردن دستگیری
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
دستگیر کردن دستگیری
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
دستگیر کردن دستگیری
captive
U
دستگیر
captive
U
دستگیر کردن
captives
U
دستگیر
captives
U
دستگیر کردن
detain
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
detained
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
detaining
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
detains
U
بازداشت کردن دستگیر کردن
apprehend
U
دستگیر کردن
apprehended
U
دستگیر کردن
apprehending
U
دستگیر کردن
apprehends
U
دستگیر کردن
run in
U
دستگیر کردن
run-in
U
دستگیر کردن
run-ins
U
دستگیر کردن
nab
U
دستگیر کردن
nabbed
U
دستگیر کردن
nabbing
U
دستگیر کردن
nabs
U
دستگیر کردن
evade
U
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded
U
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades
U
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading
U
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
charitable
U
دستگیر
captured
U
تصرف شده اغتنامی دستگیر شده
pinch
U
دستگیر کردن
pinches
U
دستگیر کردن
adjutor
U
دستگیر مد دکار
caitiff
U
دستگیر ترسو
distrain
U
دستگیر کردن
letter of marque
U
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
manrope
U
دستگیر طنابی
take captive
U
دستگیر کردن
to take prisoner
U
دستگیر کردن
totake
U
شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
He was arrested in the very act .
U
حین عمل ( ارتکاب جرم ) دستگیر شد
pick up
<idiom>
U
دستگیر کردن شخص
run (someone) in
<idiom>
U
به زندان بردن ،دستگیر کردن
to take somebody in custody
U
کسی را دستگیر کردن
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com