Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
doubler
U
دستگاه ورق تازه کن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
new blood
<idiom>
U
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory
U
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined
U
تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed
U
تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy
U
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
synchro
U
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
meteorograph
U
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
rawin
U
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
attitude director indicator
U
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
transponder
U
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
U
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
all mains set
U
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
prints
U
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set
U
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
semaphore
U
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
printed
U
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print
U
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
quad density
U
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
compressors
U
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
equilibrator
U
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
facsimile recorder
U
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressor
U
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
pulmotor
U
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
peripheral device
U
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
magnetometer
U
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
performance factor
U
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
rheostat
U
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
gun slide
U
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
cold swaging machine
U
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
arresting gear
U
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
rheostatic
U
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
plate milling stand
U
مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
transducer
U
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
data transceiver
U
دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
lazy
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
dial test indicator
U
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
units
U
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
unit
U
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
automatic search jammer
U
دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار
computer controlled machine
U
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
direct access storage device
U
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
recent
U
تازه
renewed
U
تازه
new-laid
U
تازه
new fashioned
U
تازه
new laid
U
تازه
modern
U
تازه
scion
U
تازه
newfangled
U
مد تازه
new born
U
تازه
newest
U
تازه
mint a mint condition
U
تازه تازه
up to date
U
تازه
up-to-date
U
تازه
green
U
تازه
greenest
U
تازه
new
U
تازه
the new world
U
تازه
new-
U
تازه
newer
U
تازه
new fallen
U
تازه
scions
U
تازه
inchoative
U
تازه
newfashioned
U
تازه
freshest
U
تازه
fresh-
U
تازه
younger
U
تازه
fresh
U
تازه
red hot
U
تازه
young
U
تازه
brand new
U
تر و تازه
dewiest
U
تازه
dewy
U
تازه
post glacial
U
تازه
dewier
U
تازه
which transponder
U
علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است
insulation testing apparatus
U
دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
column grinder
U
دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
intercept receiver
U
دستگاه گیرنده مخصوص استراق سمع دستگاه استراق سمع رادیویی
newcomer
U
تازه وارد
rookie
U
تازه کار
convert
U
تازه کیش
converted
U
تازه کیش
new built
U
تازه ساخت
new buit
U
تازه ساز
converts
U
تازه کیش
newcomers
U
تازه وارد
new buit
U
تازه ساخت
refresh
U
تازه کردن
greener
U
تازه کار
refreshments
U
تازه سازی
refreshment
U
تازه سازی
new arrived
U
تازه رسیده
new blown
U
تازه شگفته
freshwater
U
تازه کار
settlor
U
مهاجر تازه
tenderfoot
U
تازه کار
sucking
U
تازه کار
rookies
U
تازه کار
converting
U
تازه کیش
to innovate in
U
تازه اوردن
recruited
U
کارمند تازه
span new
U
کاملا تازه
new fallen snow
U
برف تازه
freshen
U
تازه کردن
freshened
U
تازه کردن
freshening
U
تازه کردن
freshens
U
تازه کردن
new fledged
U
تازه پر در اورده
new jerusalem
U
اورشلیم تازه
newish
U
نسبه تازه
novitiate
U
تازه کار
span new
U
خیلی تازه
noviciate
U
تازه کار
bride
U
تازه عروس
brides
U
تازه عروس
breezy
U
خنک تازه
sup.latest or last
U
تازه گذشته
ordinee
U
شماش تازه
to bring in
U
تازه اوردن
new clown
U
تازه شکفته
recruiting
U
تازه سرباز
new come
U
تازه امده
new come
U
تازه رسیده
new comer
U
تازه وارد
recruiting
U
کارمند تازه
recruited
U
تازه سرباز
recruits
U
تازه سرباز
recruits
U
کارمند تازه
immigrants
U
تازه وارد
recruit
U
کارمند تازه
recruit
U
تازه سرباز
new employees
U
کارمندان تازه
newmade
U
تازه ساخت
new built
U
تازه ساز
settlers
U
مهاجر تازه
settler
U
مهاجر تازه
brand-new
U
بکلی نو یا تازه
reprint
U
چاپ تازه
reprinted
U
چاپ تازه
reprinting
U
چاپ تازه
reprints
U
چاپ تازه
freshest
U
تازه کردن
green old wound
U
زخم تازه
novices
U
تازه کار
revised edition
U
چاپ تازه
junior
U
زودتر تازه تر
What is new? What is cooking ?
U
تازه چه خبر ؟
juvenescent
U
تازه جوان
jackleg
U
تازه کار
novice
U
تازه کار
refresher
U
تازه کننده
reappraisal
U
ارزیابی تازه
reappraisals
U
ارزیابی تازه
fresh-
U
تازه کردن
fresh
U
تازه کردن
carechumen
U
تازه وارد
recent development
U
بسط تازه
recension
U
چاپ تازه
rebirth
U
تولد تازه
green crop
U
علف تازه
green concrete
U
بتن تازه
grcen wine
U
شراب تازه
turn over a new leaf
<idiom>
U
شروعی تازه
recuperation
U
رمق تازه
bran new
U
بکلی نو یا تازه
recuperation
U
نیروی تازه
refreshed
U
تازه کردن
beginner
U
تازه کار
neo christianity
U
مسیحیت تازه
neoteric
U
نویسنده تازه
neocortex
U
قشر تازه مخ
new laid
U
تازه گذاشته
new-laid
U
تازه گذاشته
refreshing
U
تازه کننده
renewals
U
تازه سازی
renewal
U
تازه سازی
immigrant
U
تازه وارد
beginners
U
تازه کار
refreshes
U
تازه کردن
scarc ely
U
جخت تازه
refreshingly
U
تازه کننده
neoteric
U
جدید تازه
far out
U
تازه و غیرسنتی
birdegroom
U
تازه داماد
regeneracy
U
تولد تازه
juniors
U
زودتر تازه تر
young ice
U
یخ تازه بسته
ultramodern
U
بسیار تازه
regeneration
U
تولد تازه
verdured
U
تازه سرسبز
nascence
U
تازه پیداشدگی
nascency
U
تازه پیداشدگی
late
U
تازه گذشته
recruit
U
نیروی تازه گرفتن
revivify
U
نیروی تازه دادن
revivified
U
نیروی تازه دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com