English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی سمپاتیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sympathomimetic drug U داروی برانگیزنده دستگاه سمپاتیک
nervous system U دستگاه عصبی
nervous systems U دستگاه عصبی
cns U دستگاه عصبی مرکزی
parasympathetic nervous system U دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
conceptual nervous system U دستگاه عصبی فرضی
vegetative nervous system U دستگاه عصبی نباتی
visceral nervous system U دستگاه عصبی احشایی
autonomic nervous system U دستگاه عصبی نباتی
autonomic U منسوب به دستگاه عصبی خودکار
autonomic nervous system U دستگاه عصبی خود مختار
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی خود کار
ans U دستگاه عصبی خود مختار
parasympathetic U وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
cybernetics U مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
neuritis U التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
sympathetic ganglion U عقده سمپاتیک
sympathetic nerve U عصب سمپاتیک
nervation U ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia U درد عصبی مرض عصبی
v , series U سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
synchro U دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
attitude director indicator U دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
rawin U دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
meteorograph U دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder U فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator U دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
printed U دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set U دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
print U دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set U دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
prints U دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
semaphore U دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
quad density U تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
keyed up <idiom> U عصبی
neurotic U عصبی
on pins and needles <idiom> U عصبی
abnerval U عصبی
overwrought U عصبی
neural U عصبی
twitchy U عصبی
engram U رد عصبی
nervelessness U بی عصبی
neurogram U رد عصبی
nervous U عصبی
uptight U عصبی
compressor U دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
facsimile recorder U دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressors U دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
pulmotor U دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
equilibrator U دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
neural conduction U رسانش عصبی
neural lesion U ضایعه عصبی
neural induction U القای عصبی
Relax! U عصبی نشو!
neural network U شبکه عصبی
nerve fibre U تار عصبی
neuron U یاخته عصبی
lose temper <idiom> U عصبی شدن
neural reverbration U ارتعاش عصبی
neural satiation U اشباع عصبی
neural discharge U تخلیه عصبی
neurons U یاخته عصبی
neural circuit U مدار عصبی
neural bond U پیوند عصبی
nerve cell U سلول عصبی
nerve center U مرکز عصبی
nerve path U گذرگاه عصبی
nerve current U جریان عصبی
nerve deafness U کری عصبی
nerve ending U پایانه عصبی
neurofibril U تار عصبی
nerve cell U یاخته عصبی
nerve block U وقفه عصبی
nerve plexus U شبکه عصبی
neural arc U قوس عصبی
neurocyte U یاخته عصبی
causalgia U سوزش عصبی
neuritis U التهاب عصبی
nervelessly U از روی بی عصبی
nerve tissue U بافت عصبی
neuroplexus U شبکه عصبی
neuralgia U درد عصبی
nerve impulse U تکانه عصبی
shocks U حمله عصبی
interneural U داخل عصبی
nerves U رشته عصبی
shocked U حمله عصبی
sweat bullets/blood <idiom> U عصبی بودن
willies U حمله عصبی
plexus U شبکه عصبی
nerve U رشته عصبی
shock U حمله عصبی
psychochemical agent U عامل عصبی
ganglion U غده عصبی
psychochemical agent U گاز عصبی
interneuron U داخل عصبی
anorexia nervosa U بی اشتهایی عصبی
nerve agent U عامل شیمیایی عصبی
discharges U شلیک عصبی تخلیه
discharge U شلیک عصبی تخلیه
neuropsychiatric U مرض روانی و عصبی
tensest U عصبی وهیجان زده
neuromuscular coordination U هماهنگی عصبی- عضلانی
tenses U عصبی وهیجان زده
on edge <idiom> U خیلی عصبی وخشمگین
tenser U عصبی وهیجان زده
tensed U عصبی وهیجان زده
tracts U دسته تار عصبی
tense U عصبی وهیجان زده
anorexic U مبتلا به بی اشتهایی عصبی
neurogenic U دارای ریشه عصبی
neuropsychiatric U درمان روانی عصبی
parabiosis U وقفه رسانش عصبی
hysteria U هیستری حمله عصبی
neuropath U دچار اختلالات عصبی
preganglionic U قبل از عقده عصبی
tract U دسته تار عصبی
unipolar U سلولهای عصبی یک قطبی
neuroblast U یاخته رویانی عصبی
bradyarthria U کندگویی عصبی- ماهیچه یی
reciprocal innervation U تحریک عصبی تقابلی
neurotic U دچار اختلال عصبی
neuroptera U حشرات عصبی الجناح
neurotransmitter U انتقال دهنده عصبی
tensing U عصبی وهیجان زده
commissure U بافت عصبی رابط
commissural fibres U رشتههای عصبی رابط
jittery U وحشت زده و عصبی
preganglionic U وابسته به جلو عقده عصبی
commissurotomy U برداشتن بافت عصبی رابط
nervous U عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
neurocirculatory asthenia U ضعف عصبی- گردش خونی
neurogenic U ایجاد کننده بافت عصبی
tie up in knots <idiom> U کسی را عصبی ونگران کردن
dendrite U شاخههای متعدد سلولهای عصبی
psychoneural parallelism U توازی نگری روانی- عصبی
liminal U وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
oxime U ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
peripheral device U دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
psychoneurotic U مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
gray matter U ماده خاکستری بافت عصبی مغز
psychoneurosis U ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
parasympathetic U عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
neuromuscular U وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
solar plexus U شبکه عصبی ناحیه زیر معده
magnetometer U مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. U اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve fascicle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
nerve bundle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
aeroneurosis U اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
neurons U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
neuron U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
performance factor U ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
arresting gear U دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
gun slide U دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
rheostat U دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
cold swaging machine U دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
rheostatic U دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
cingulum bundle U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
to work oneself up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
to get worked up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
transducer U دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
data transceiver U دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
plate milling stand U مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
neural net U مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
cassion discase U تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
parkinsonism U اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
lazier U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
dial test indicator U دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
units U دستگاه قسمتی از یک دستگاه
unit U دستگاه قسمتی از یک دستگاه
automatic search jammer U دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار
computer controlled machine U دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
which transponder U علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است
column grinder U دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
insulation testing apparatus U دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
intercept receiver U دستگاه گیرنده مخصوص استراق سمع دستگاه استراق سمع رادیویی
antineuritic U برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
survey meter U دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
laser linescan U دستگاه تجسس هدف لیزری دستگاه مراقبت هدف لیزری
telephone repeater U دستگاه تقویت صوت تلفنی دستگاه تقویت مکالمه تلفنی
preset vector U دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
traversing mechanism U دستگاه حرکت در سمت دستگاه سمت
declination constant U زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
moving iron instrument U دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
nervous system U دستگاه پی
system U دستگاه
systems U دستگاه
apparatus U دستگاه
nervous systems U دستگاه پی
mechanisms U دستگاه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com