Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
aerator
U
دستگاه بخور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pastile
U
خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastille
U
خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastilles
U
خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastil
U
خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
fumes
U
بخور
fumed
U
بخور
fume
U
بخور
fuming
U
بخور
fumigation
U
بخور
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
U
به درد بخور
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
به درد بخور
valuable
<adj.>
U
به درد بخور
incensing
U
بخور دادن به
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
به درد بخور
convenient
<adj.>
U
به درد بخور
fumigator
U
بخور دهنده
useful
<adj.>
U
به درد بخور
serviceable
<adj.>
U
به درد بخور
helpful
<adj.>
U
به درد بخور
incense
U
بخور دادن به
thurification
U
بخور سوزی
thurible
U
بخور سوز
advantageous
<adj.>
U
به درد بخور
beneficial
<adj.>
U
به درد بخور
vapour
U
بخور دادن
expedient
<adj.>
U
به درد بخور
handy
[useful]
<adj.>
U
به درد بخور
incenses
U
بخور دادن به
purposeful
<adj.>
U
به درد بخور
purposive
<adj.>
U
به درد بخور
suitable
<adj.>
U
به درد بخور
adjuvant
<adj.>
U
به درد بخور
handy
<adj.>
U
به درد بخور
administrable
<adj.>
U
به درد بخور
applicatory
<adj.>
U
به درد بخور
assistant
<adj.>
U
به درد بخور
auxiliary
<adj.>
U
به درد بخور
helping
<adj.>
U
به درد بخور
purpose-built
<adj.>
U
به درد بخور
proper
<adj.>
U
به درد بخور
functional
<adj.>
U
به درد بخور
incensed
U
بخور دادن به
practicable
<adj.>
U
به درد بخور
practical
<adj.>
U
به درد بخور
incensing
U
سوزاندن بخور خوشبو
incense
U
سوزاندن بخور خوشبو
incensed
U
سوزاندن بخور خوشبو
bare subsistence
U
زندگی بخور و نمیر
incenses
U
سوزاندن بخور خوشبو
incensation
U
عمل بخور دادن با تبخیر
Swear to tell the truth .
U
قسم بخور که راست بگویی
Eat the damned thing!
U
زود باش زهرمارکن ( بخور) !
To keep body and soul together.
U
زندگی بخور ونمیری داشتن
live from hand to mouth
<idiom>
U
پول بخور نمیر داشتن
keep the wolf from the door
<idiom>
U
نان بخور و نمیری گیر آوردن
chicken feed
<idiom>
U
یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
synchro
U
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
rawin
U
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
meteorograph
U
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
attitude director indicator
U
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
transponder
U
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
U
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
all mains set
U
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
ac dc set
U
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
semaphore
U
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
prints
U
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
printed
U
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print
U
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
quad density
U
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
amphetamines
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
facsimile recorder
U
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressor
U
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
equilibrator
U
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
pulmotor
U
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
compressors
U
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
peripheral device
U
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
magnetometer
U
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
arresting gear
U
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
rheostat
U
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
performance factor
U
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
rheostatic
U
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
gun slide
U
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
cold swaging machine
U
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
data transceiver
U
دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
plate milling stand
U
مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
transducer
U
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
lazier
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
Eat shit !
<idiom>
U
گه بخور!
[اصطلاح روزمره]
[اصطلاح رکیک]
Eat my shorts!
[American E]
<idiom>
U
گه بخور!
[اصطلاح روزمره]
[اصطلاح رکیک]
dial test indicator
U
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
unit
U
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
units
U
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
automatic search jammer
U
دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار
computer controlled machine
U
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
direct access storage device
U
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
which transponder
U
علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است
insulation testing apparatus
U
دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
column grinder
U
دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
intercept receiver
U
دستگاه گیرنده مخصوص استراق سمع دستگاه استراق سمع رادیویی
survey meter
U
دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
telephone repeater
U
دستگاه تقویت صوت تلفنی دستگاه تقویت مکالمه تلفنی
laser linescan
U
دستگاه تجسس هدف لیزری دستگاه مراقبت هدف لیزری
preset vector
U
دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
declination constant
U
زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
traversing mechanism
U
دستگاه حرکت در سمت دستگاه سمت
moving iron instrument
U
دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
units
U
دستگاه
plants
U
دستگاه
units
U
یک دستگاه
plant
U
دستگاه
apparatus
U
دستگاه
systems
U
دستگاه
teams
U
یک دستگاه
organ system
U
دستگاه
team
U
یک دستگاه
system
U
دستگاه
appurtenance
U
دستگاه
machined
U
دستگاه
setting up
U
دستگاه
instrument
U
دستگاه
nervous systems
U
دستگاه پی
device code
U
کد دستگاه
set
U
دستگاه
sets
U
دستگاه
nervous system
U
دستگاه پی
utensil
U
دستگاه
utensils
U
دستگاه
machine
U
دستگاه
machines
U
دستگاه
installation
U
دستگاه
installations
U
دستگاه
equipment
U
دستگاه
mechanism
U
دستگاه
mechanisms
U
دستگاه
devices
U
دستگاه
appliance
U
دستگاه
device
U
دستگاه
unit
U
یک دستگاه
appliances
U
دستگاه
unit
U
دستگاه
automatics
U
دستگاه خودکار
gun
U
دستگاه تزریق
recording instrument
U
دستگاه ثبات
robot
U
دستگاه خودکار
recording instrument
U
دستگاه ضبط
apparatus
U
الت دستگاه
robots
U
دستگاه خودکار
idiot box
<idiom>
U
دستگاه تلوزیون
devices
U
شعار دستگاه
storage device
U
دستگاه انبارش
leverage
U
دستگاه اهرمی
table set
U
دستگاه میزی
system of units
U
دستگاه واحدها
system of units
U
دستگاه یکانها
system of forces
U
دستگاه نیروها
active device
U
دستگاه کنشی
synchronous device
U
دستگاه همزمان
telegraphed
U
دستگاه تلگراف
automatic
U
دستگاه خودکار
rolling mill
U
دستگاه نورد
device
U
شعار دستگاه
retort
U
دستگاه تقطیر
active device
U
دستگاه فعال
synchronous device
U
دستگاه همگام
appendages
U
دستگاه فرعی
symbolic device
U
دستگاه سمبلیک
power plants
U
دستگاه تولیدنیروی
safety device
U
دستگاه ضامن
abel closed tester
U
دستگاه ابل
sequential device
U
دستگاه ترتیبی
telegraphs
U
دستگاه تلگراف
telegraphing
U
دستگاه تلگراف
curler
U
دستگاه فرزنی
separator
U
دستگاه تجزیه
storage device
U
دستگاه ذخیره
telegraph
U
دستگاه تلگراف
storage device
U
دستگاه انباره
subassembly
U
مونتاژجزئی از یک دستگاه
prime mover
U
دستگاه محرک
curlers
U
دستگاه فرزنی
guns
U
دستگاه تزریق
recuperator
U
دستگاه عاید
reference frame
U
دستگاه مقایسهای
appendage
U
دستگاه فرعی
respiratory system
U
دستگاه تنفسی
supercharge
U
دستگاه تشدید
nervous system
U
دستگاه عصبی
nervous systems
U
دستگاه عصبی
absorption apparatus
U
دستگاه جذب
fifth column
U
دستگاه جاسوسی
rhombohedral system
U
دستگاه لوزوجهی
rivet gun
U
دستگاه پرچ
abrasive cutting machine
U
دستگاه برش
shock inducer
U
دستگاه ضربه زن
power plant
U
دستگاه تولیدنیروی
prime movers
U
دستگاه محرک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com