English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
batch U دسته کردن مجموع کردن
batches U دسته کردن مجموع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to form into groups U دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
toting U جمع کردن مجموع
aggregate U مجموع جمع کردن
totes U جمع کردن مجموع
tote U جمع کردن مجموع
aggregates U مجموع جمع کردن
toted U جمع کردن مجموع
bundle U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling U متمرکز کردن دسته کردن دسته
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts U دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted U دسته کردن طبقه بندی کردن
bunch U دسته کردن خوشه کردن
bunching U دسته کردن خوشه کردن
bunches U دسته کردن خوشه کردن
bunched U دسته کردن خوشه کردن
windrow U دسته دسته کردن
sorts U دسته دسته کردن
assort U دسته دسته کردن
regiment U دسته دسته کردن
regiments U دسته دسته کردن
groups U دسته دسته کردن
sort U دسته دسته کردن
distribute U دسته دسته کردن
classify U دسته دسته کردن
sorted U دسته دسته کردن
group U دسته دسته کردن
residual sum of squares U مجموع مجذورات انحرافات مجموع مربعات انحرافات مجموع مجذورات باقیمانده ها
batching U دسته کردن
faggot U دسته کردن
wreathes U گل ها را دسته کردن
bundling U دسته کردن
wreathe U گل ها را دسته کردن
band U دسته کردن
truss U دسته کردن
trussing U دسته کردن
wreathing U گل ها را دسته کردن
sheaf U دسته کردن
bundle U دسته کردن
fagot U دسته کردن
faggots U دسته کردن
cluster U دسته کردن
trusses U دسته کردن
aggroup U دسته کردن
wreathed U گل ها را دسته کردن
bands U دسته کردن
bundles U دسته کردن
trussed U دسته کردن
teams U دسته درست کردن
groupage U دسته بندی کردن
resorted U دسته بندی کردن
rally U دسته بندی کردن
ratings U دسته بندی کردن
rating U دسته بندی کردن
to erect into U دسته بندی کردن به
cluster U سنبله دسته کردن
team U دسته درست کردن
grades U دسته بندی کردن
to categorize U دسته بندی کردن
sort U دسته بندی کردن
grade U دسته بندی کردن
resorts U دسته بندی کردن
categorising U دسته بندی کردن
categorize U دسته بندی کردن
categorized U دسته بندی کردن
categorises U دسته بندی کردن
to form into groups U دسته بندی کردن
resort U دسته بندی کردن
cluster bomb U سنبله دسته کردن
group U دسته بندی کردن
classify U دسته بندی کردن
categorizes U دسته بندی کردن
groups U دسته بندی کردن
record blocking U دسته کردن رکوردها
classifies U دسته بندی کردن
regimentalation U دسته بندی کردن
categorizing U دسته بندی کردن
cluster bombs U سنبله دسته کردن
classifying U دسته بندی کردن
quire U کاغذ را دسته کردن
clusters U سنبله دسته کردن
categorised U دسته بندی کردن
choruses U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
rat U دسته خود را ترک کردن
troupes U بصورت دسته حرکت کردن
chorusing U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
gangs U دسته جمعی عمل کردن
To make a gaffe . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
hand to hand U دسته و پنجه نرم کردن
chorused U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
to make up hay in to bundles U علف خشک را دسته کردن
To drop a brick . <idiom> U دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
troupe U بصورت دسته حرکت کردن
gang U دسته جمعی عمل کردن
hand-to-hand U دسته و پنجه نرم کردن
chorus U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
To put ones foot in it . <idiom> U دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
ranks U درجه دادن دسته بندی کردن
sheave U دسته کردن بصورت بافه دراوردن
rank U درجه دادن دسته بندی کردن
ranked U درجه دادن دسته بندی کردن
beam U دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
to crack [break up] a gang U دسته جنایتکاران را منحل کردن [اصطلاح روزمره]
beams U دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
to go a mumming U در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
sum of squares of regression U مجموع مربعات رگرسیون مجموع مجذورات رگرسیون
regression sum of squares U مجموع مجذورات رگرسیون مجموع مربعات رگرسیون
lot integrity U دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
resorts U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
dizen U دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
mounting U دسته و پشت بند دسته شمشیر
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
nosegay U دسته گل یایک دسته علف
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
lorgnettes U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
totaled U مجموع
amount U مجموع
lumps U مجموع
total U مجموع
over all U مجموع
ensemble U مجموع
lumped U مجموع
lump U مجموع
sums U مجموع
sum U مجموع
ensembles U مجموع
totalled U مجموع
totalling U مجموع
totaling U مجموع
sum total U مجموع
summation U مجموع
totals U مجموع
logic sum U مجموع منطقی
triads U مجموع سه چیز
iambus U وتد مجموع
triad U مجموع سه چیز
totyality U جمع مجموع
sideways sum U مجموع جانبی
modulo two sum U مجموع به پیمانه دو
anecdotage U مجموع حکایات
iamb U وتد مجموع
totality U تمامیت مجموع
sum of squares U مجموع مربعات
summation U مجموع یابی
rootage U مجموع ریشه ها
sum of products U مجموع حاصلضرب
summated ratings U مجموع درجه ها
checksum U مجموع مقابلهای
check sum U مجموع مقابلهای
pentachord U مجموع پنج نت
sum of squares U مجموع مجذورات
tercet U مجموع سه چیز
altogether U همگی مجموع
bureaucracies U مجموع گماشتگان دولتی
imbic U دارای وتد مجموع
mass diagram U منحنی مجموع بدهها
total search result U مجموع نتیجه جستجو
iambic U وابسته به وتد مجموع
alpine combined U مجموع مسابقههای الپاین
fore and aftring U مجموع بادبانهای کشتی
sum of squares of residual U مجموع مربعات باقیمانده
sewerage U مجموع مجرای فاضلاب
series U مجموع یک دنباله [ریاضی]
vocabulary U مجموع لغات یک زبان
sum of the terms of an infinite sequence U مجموع یک دنباله [ریاضی]
cordage U مجموع طنابهای کشتی
bureaucracy U مجموع گماشتگان دولتی
baronage U مجموع بارونها و نجبا
vocabularies U مجموع لغات یک زبان
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
two person zero sum game U بازی دو نفره با مجموع صفر
nordic combined U مجموع مسابقات اسکی نوردیک
total deformation U مجموع تمام تغییر شکلها
rigging U مجموع طناب و بادبانهای کشتی
gear مجموع چرخهای دنده دار
sewarage U زهکشی مجموع مجاری فاضلاب
geared U مجموع چرخهای دنده دار
matmen U مجموع کشتی گیران و داوران
gears U مجموع چرخهای دنده دار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com