English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to crack [break up] a gang U دسته جنایتکاران را منحل کردن [اصطلاح روزمره]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gang U دسته جنایتکاران
gangs U دسته جنایتکاران
mobsters U غضو دسته جنایتکاران کانگستر
mobster U غضو دسته جنایتکاران کانگستر
disorganising U منحل کردن
dissolves U منحل کردن
annul U منحل کردن
disorganizing U منحل کردن
disorganizes U منحل کردن
break up U منحل کردن
disorganize U منحل کردن
disorganises U منحل کردن
dismantlement U منحل کردن
disorganised U منحل کردن
dissolve U منحل کردن
abjure U منحل کردن
wind up U منحل کردن
withdraw U منحل کردن
revoke U منحل کردن
cancel U منحل کردن
remit U منحل کردن
elide U منحل کردن
abrogate U منحل کردن
abolish U منحل کردن
nullify U منحل کردن
to break up U منحل کردن خردکردن
disbands U منحل کردن یکانها
disbanding U منحل کردن یکانها
disband U منحل کردن یکانها
disband U منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disbands U منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disbanding U منحل کردن متفرق کردن یا شدن
to form into groups U دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
manhunts U تعقیب جنایتکاران
gangland U دنیای جنایتکاران
manhunt U تعقیب جنایتکاران
the criminals' lair U پنهان گاه جنایتکاران
rogues gallery U گالری تصاویر جنایتکاران ومجرمین
bundle U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling U متمرکز کردن دسته کردن دسته
dissolved U منحل
assort U دسته دسته کردن
classify U دسته دسته کردن
windrow U دسته دسته کردن
distribute U دسته دسته کردن
regiments U دسته دسته کردن
regiment U دسته دسته کردن
groups U دسته دسته کردن
sort U دسته دسته کردن
group U دسته دسته کردن
sorts U دسته دسته کردن
sorted U دسته دسته کردن
disbanded U منحل شده
wound up U منحل شده
indissoluble U منحل نشدنی ماندگار
indissolubly U بطور منحل نشدنی
e p u U 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
mounting U دسته و پشت بند دسته شمشیر
bundles U دسته کردن
faggots U دسته کردن
bundling U دسته کردن
cluster U دسته کردن
bands U دسته کردن
truss U دسته کردن
trussing U دسته کردن
trusses U دسته کردن
wreathing U گل ها را دسته کردن
fagot U دسته کردن
trussed U دسته کردن
wreathes U گل ها را دسته کردن
bundle U دسته کردن
band U دسته کردن
wreathed U گل ها را دسته کردن
faggot U دسته کردن
wreathe U گل ها را دسته کردن
sheaf U دسته کردن
batching U دسته کردن
aggroup U دسته کردن
nosegay U دسته گل یایک دسته علف
sorted U دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts U دسته کردن طبقه بندی کردن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
group U دسته بندی کردن
to form into groups U دسته بندی کردن
team U دسته درست کردن
categorises U دسته بندی کردن
cluster bomb U سنبله دسته کردن
ratings U دسته بندی کردن
categorizes U دسته بندی کردن
categorized U دسته بندی کردن
categorizing U دسته بندی کردن
regimentalation U دسته بندی کردن
teams U دسته درست کردن
cluster bombs U سنبله دسته کردن
categorize U دسته بندی کردن
categorising U دسته بندی کردن
categorised U دسته بندی کردن
rating U دسته بندی کردن
to erect into U دسته بندی کردن به
to categorize U دسته بندی کردن
grade U دسته بندی کردن
cluster U سنبله دسته کردن
grades U دسته بندی کردن
record blocking U دسته کردن رکوردها
clusters U سنبله دسته کردن
resort U دسته بندی کردن
groups U دسته بندی کردن
resorted U دسته بندی کردن
resorts U دسته بندی کردن
quire U کاغذ را دسته کردن
rally U دسته بندی کردن
sort U دسته بندی کردن
classifies U دسته بندی کردن
classify U دسته بندی کردن
classifying U دسته بندی کردن
groupage U دسته بندی کردن
To put ones foot in it . <idiom> U دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
To make a gaffe . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
rat U دسته خود را ترک کردن
gang U دسته جمعی عمل کردن
troupe U بصورت دسته حرکت کردن
hand-to-hand U دسته و پنجه نرم کردن
hand to hand U دسته و پنجه نرم کردن
to make up hay in to bundles U علف خشک را دسته کردن
To drop a brick . <idiom> U دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
choruses U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorused U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorusing U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorus U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
gangs U دسته جمعی عمل کردن
troupes U بصورت دسته حرکت کردن
lorgnettes U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
ranked U درجه دادن دسته بندی کردن
rank U درجه دادن دسته بندی کردن
ranks U درجه دادن دسته بندی کردن
sheave U دسته کردن بصورت بافه دراوردن
beam U دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beams U دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
bunches U دسته کردن خوشه کردن
bunching U دسته کردن خوشه کردن
bunched U دسته کردن خوشه کردن
batches U دسته کردن مجموع کردن
bunch U دسته کردن خوشه کردن
batch U دسته کردن مجموع کردن
to go a mumming U در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
resorted U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorts U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
lot integrity U دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
sect U دسته دسته مذهبی
they came in bands U دسته دسته امدند
trooping U دسته دسته شدن
scores of people U دسته دسته مردم
assort U دسته دسته شدن
shoals of people U دسته دسته مردم
streams of people U دسته دسته مردم
sects U دسته دسته مذهبی
troop U دسته دسته شدن
in detail U مفصلا دسته دسته
trooped U دسته دسته شدن
coaction U عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
dizen U دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
handles U دسته
platoon U دسته
confraternity U دسته
platoons U دسته
skulks U دسته
batches U دسته
brigades U دسته
brigade U دسته
fascicle U دسته
sheaf U دسته
detachments U دسته
fasciculate U دسته دسته
groups U دسته دسته
cluster bombs U دسته
pitman U دسته
procession U دسته
gens U دسته
work team U دسته
fascicled U دسته دسته
detachment U دسته
clusters U دسته
fascicle or cule U دسته
cluster bomb U دسته
scores U دسته دسته
schools U دسته
classes U دسته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com