English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hypothecate U در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
switching U خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
storing U می باقی می ماند
store U می باقی می ماند
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
The would left a mark. U جای زخم باقی ماند
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
residual U آنچه در پشت سر باقی می ماند
That way, it stays in suspension. U به این صورت معلق باقی می ماند.
baby split U وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
fairness U شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
the big three U ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
newton raphson U اصطلاحی که به یک رویه محاورهای بکار برده شده درحل معادلات اطلاق میشود
tenant by sufference U مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
mysticism U در عرصه سیاست به استفاده ازروشهای پیچیده و اسرارامیزدر تاسیسات سیاسی اطلاق میشود
kidnapping U در CL به خصوص به حالتی اطلاق میشود که کسی را بدزدند و ازکشور محل اقامتش خارج کنند
deeds U در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deed U در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
cold war U عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
lease U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
relatives U خواهر عمو وعمه خواه تنی باشند خواه ناتنی اطلاق میشود
ashkenazim U عنوان یهودیان المانی که در مقابل سفارادی که به یهودیان اسپانیا وپرتقال اطلاق میشود
apprenticeships U دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeship U دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
coalition U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
offensive weapon U در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
unit emplaning U در عملیات حمل و نقل هوایی به طرح ریزی و سازمان دادن یکان برای حمل و نقل اطلاق میشود
transaction costs U هزینههای معاملاتی
transaction motive U انگیزه معاملاتی
modulo arithmetic U شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
predication U اطلاق
positivity U اطلاق
generalizations U اطلاق
generalization U اطلاق
generalisations U اطلاق
superpurgation U اطلاق
absoluteness U اطلاق
applicable U قابل اطلاق
predicable U اطلاق کردنی
top U روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
inapplicable U غیر قابل اطلاق
applicatory U قابل اطلاق مناسب
big five U ایتالیا وژاپن اطلاق میشد
transaction demand for money U تقاضای معاملاتی برای پول تقاضا برای پول بمنظورمبادلات
sector U دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sectors U دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal U آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
inertia U ماند
residue U پس ماند
remanence U پس ماند
residues U پس ماند
quantity equation U معادله مقداری . منظورمعادله مقداری پول است که در حقیقت نشان دهنده انگیزه معاملاتی برای پول است
Mahal U محل [اصطلاحی است که به قالی ساروق درجه دو اطلاق می شود.]
magnetic inertia U پس ماند مغناطیسی
residual magnetism U مغناطیس پس ماند
inertial force U نیروی ماند
it was left unfinished U ناتمام ماند
moment of inertia U گشتاور ماند
that borders upon madness U اینکاربدیوانگی می ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid . <proverb> U آب که یک جا ماند مى گندد.
he did not open his lips U خاموش ماند
invariant mass U جرم ماند [فیزیک]
rest mass U جرم ماند [فیزیک]
it was snowed under U زیر برف ماند
angular mass U گشتاور ماند [فیزیک]
intrinsic mass U جرم ماند [فیزیک]
rotational inertia U گشتاور ماند [فیزیک]
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish. U داغش به دلم ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry . U سرش بی کلاه ماند
She wI'll survive . She wI'll pull through. U زنده خواهد ماند
mass U جرم ماند [فیزیک]
proper mass U جرم ماند [فیزیک]
He wisely stayed at home . U عقل کردودرمنزل ماند
principal axis of inertia U محور اصلی ماند
principal moment of inertia U لنگر اصلی ماند
It left a good taste in my mouth . U مزه اش توی دهانم ماند
impulses U پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulse U پالسی که زمان کوتاهی می ماند
displacement hull U قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
dead wood U میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
She wI'll never realize this wish. U این آرزو بدلش خواهد ماند
The judge remained an honest man all his life . U قاضی تمام عمرش درستکار ماند
impulsive U آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] U برف روی زمین نمی ماند.
duration U مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
pratincole U سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
pawned U وثیقه
guarantee U وثیقه
pledging U وثیقه
guaranty U وثیقه
redeem of pledge U فک وثیقه
security U وثیقه
naminum U وثیقه
pawning U وثیقه
pawns U وثیقه
pawn U وثیقه
earnest U وثیقه
guaranteed U وثیقه
guarantees U وثیقه
impignorate U وثیقه
bail U وثیقه
gage U وثیقه
sureties U وثیقه
collateral U وثیقه
pledges U وثیقه
pledged U وثیقه
hostage U وثیقه
surety U وثیقه
pledge U وثیقه
warranties U وثیقه
warranty U وثیقه
pledge [archaic] [guaranty] U وثیقه
warranty U وثیقه
guaranty U وثیقه
guarantee U وثیقه
hostages U وثیقه
A full purse never lacks friends.. <proverb> U یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
guaranteed U کفالت وثیقه
foreclosure U بازداشت وثیقه
foreclosure U ضبط وثیقه
cash security U وثیقه نقدی
assurance U ضمانت وثیقه
pledgee U وثیقه گیر
premium U وثیقه حق بیمه
assurances U ضمانت وثیقه
sureties U گرو وثیقه
pledge U وثیقه ضمانت
premiums U وثیقه حق بیمه
lienee U وثیقه گذار
guarantees U وثیقه سپرده
guarantees U کفالت وثیقه
guaranteed U وثیقه سپرده
guarantee U کفالت وثیقه
guarantee U وثیقه سپرده
pledges U وثیقه ضمانت
lienor U وثیقه گیر
guaranty U وثیقه گرو
pledgor U وثیقه گذار
right of lien U حق تصرف وثیقه
gage U وثیقه گذاردن
pledger U وثیقه دهنده
pledgee U وثیقه گیرنده
pledged U وثیقه ضمانت
lien U حق تصرف وثیقه
secured creditor U طلبکار با وثیقه
pledging U وثیقه ضمانت
cautioning U هوشیاری وثیقه
cautioned U هوشیاری وثیقه
caution U هوشیاری وثیقه
to give security U وثیقه دادن
pawns U گروگان وثیقه
cautions U هوشیاری وثیقه
pawn U گروگان وثیقه
pawning U گروگان وثیقه
surety U گرو وثیقه
earnest U وثیقه بیعانه
pawned U گروگان وثیقه
sea echelon U بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. U اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
knuckle sprue U استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
pledge U مال مورد وثیقه
good performance bond guarntee U وثیقه انجام تعهد
pledged U مال مورد وثیقه
pledged U گرو گذاشتن وثیقه
pledging U گرو گذاشتن وثیقه
pledging U مال مورد وثیقه
in security for U یعنوان وثیقه درمقابل
unsecured creditor U طلبکار بدون وثیقه
pledges U مال مورد وثیقه
pledges U گرو گذاشتن وثیقه
pledge U گرو گذاشتن وثیقه
necessity U درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
to gloze over one's words U سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
loan on deposit U اعطای وام به وثیقه سپرده
lien U حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
serf U درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serfs U درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
I dont quite remembered to post (mail)your letter. U کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
hypothecate U وثیقه قرار دادن رهن گذاردن
predicated U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
over- U باقی
over U باقی
bondable U قابل تبدیل به اوراق قرضه وثیقه پذیر
echoing U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echo U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
perfoliate U درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
forms U ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com