Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
appropriation
U
در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
debt of honour
U
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
rebates
U
پرداخت قسمتی از بدهی
part
[ial]
payment of a fine
U
پرداخت قسمتی از جریمه
rebate
U
پرداخت قسمتی از بدهی
dead freight
U
کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
vehicle stopping distance
U
مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
shank
U
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
progress payment
U
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matt
U
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matte
U
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing
U
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
stuck beacon
U
ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
continuous
U
وسیلهای که مرتب به چاپگر کار می فرستد
usance
U
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
attention
U
کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
leg glance
U
ضربهای که توپ را مستقیما"به پشت توپزن می فرستد
late cut
U
ضربهای که توپ را به منطقه پشت توپزن می فرستد
attentions
U
کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
in debt
U
بدهکار
debits
U
بدهکار
obligor
U
بدهکار
yielder
U
بدهکار
debtor
U
بدهکار
debiting
U
بدهکار
indebted
U
بدهکار
debited
U
بدهکار
debit
U
بدهکار
debtors
U
بدهکار
clearing house
U
شرکتی که چکها را نقد می نماید
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
incongruously
U
بی ی نکه با هم جور باشدیاتطبیق نماید
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
pseudoscope
U
شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
there is nothing like leather
U
هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
clearing houses
U
شرکتی که چکها را نقد می نماید
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
sets of bill
U
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
debited
U
بدهکار کردن
debiting
U
بدهکار کردن
debit
U
بدهکار کردن
debits
U
بدهکار کردن
debit side
U
ستون بدهکار
expromissor
U
جانشین بدهکار
owed
U
بدهکار بودن به
debtors
U
ستون بدهکار
owe
U
بدهکار بودن به
expromission
U
جانشینی بدهکار
debtor
U
ستون بدهکار
debenture bond
U
بدهکار ومدیون
debt balance
U
مانده بدهکار
debt advice
U
اعلامیه بدهکار
owes
U
بدهکار بودن به
debit note
U
رسید بدهکار
charges
U
بدهکار کردن
indebt
U
بدهکار کردن
charge
U
بدهکار کردن
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
persuasively
U
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
an inceptive
U
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive verb
U
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
redder
U
بدهکار بودن حساب
reddest
U
بدهکار بودن حساب
reds
U
بدهکار بودن حساب
red
U
بدهکار بودن حساب
This company guarantees prompt delivery of goods.
U
این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
to the echo
U
چنان بلند که تولید انعکاس صدا می نماید
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
dut of court
U
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
ink
U
چاپگر کامپیوتر که رشتهای از نقاط جوهری با بار الکتریکی را به کاغذ می فرستد
inks
U
چاپگر کامپیوتر که رشتهای از نقاط جوهری با بار الکتریکی را به کاغذ می فرستد
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fates
U
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fate
U
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage
U
کسری پرداخت کسر پرداخت
i owe him &
U
پنج لیره به او بدهکار هستم
keyth rope system
U
شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
line of sight
U
خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
list
U
سرور در اینترنت که نامه خبری یا مقالات را به کاربران ثبت نام کرده می فرستد
non condensing
U
ماشین بخاری که بخار کارکرده رابجای اینکه تبدیل به اب کند بهوامی فرستد
lien
U
حق رهن ملک بدهکار برای بستانکار
We are now quits. We are now even . The slate is now cleaned.
U
حالادیگر حسابمان پاک شد (نه بدهکار نه بستانکار )
She wouldnt hear of it . she takes no heed.
U
گوشش به این حرفها بدهکار نیست
tax evasion
U
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
consulage
U
هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
nomothetes
U
کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
acknowledge
U
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
penny a liner
U
کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
link
U
طرح ISO/OSI که بستههای داده را به اتصال بعدی می فرستد و تصحیح خطا میکند
acknowledges
U
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
acknowledging
U
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
A debtor left to himself will become a creditor .
<proverb>
U
بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
bits
U
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
bit
U
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
leadsman
U
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
ransom
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
due bill
U
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
free carrier
U
یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
Big Brother
U
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
accrued benefit
U
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
stopping
U
ایست
stops
U
ایست
stayed
U
ایست
hold
U
ایست
standstil
U
ایست
holds
U
ایست
avast
U
ایست
perisystole
U
ایست دل
limit stop
U
حد ایست
standstill
U
ایست
halts
U
ایست
halted
U
ایست
stay
U
ایست
stop
U
ایست
stoppages
U
ایست
stoppage
U
ایست
stopped
U
ایست
time out
U
ایست
cessation
U
ایست
halt
U
ایست
flag stop
U
ایست
breathing space
U
ایست
stand
U
ایست
whoa
U
ایست
gurantee period
U
مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
haemostasis
U
ایست خون
silencing
U
ایست بی حرکت
ceasing
U
ایست توقف
haemostasia
U
ایست خون
suspensions
U
ایست تعلیق
truces
U
جنگ ایست
caesura
U
وقفه ایست
silences
U
ایست بی حرکت
cease
U
ایست توقف
at pause
U
در حال ایست
ceases
U
ایست توقف
truce
U
جنگ ایست
silence
U
ایست بی حرکت
whoa
U
ایست دادن
nodal point
U
نقطه ایست
closer
U
ایست توقف
silenced
U
ایست بی حرکت
close
U
ایست توقف
stop element
U
عنصر ایست
unceasing
U
ایست ناپذیر
to make a stop
U
ایست کردن
to make a pause
U
ایست کردن
statics
U
ایست شناسی
ceased
U
ایست توقف
hold
U
ایست نگهداری
holds
U
ایست نگهداری
suspension
U
ایست تعلیق
closest
U
ایست توقف
interval
U
ایست وقفه
fixism
U
ایست گرایی
hold water
U
قایق ایست
it is a thankless task
U
کاربیهوده ایست
period
U
نوبت ایست
periods
U
نوبت ایست
pausal
U
ایست دار
closes
U
ایست توقف
dynamic stop
U
ایست پویا
loops
U
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
looped
U
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop
U
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
kelly
U
قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
center of gyration
U
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
he has a loose conduct
U
ادم هرزه ایست
fetch up
U
بحال ایست درامدن
he is a prodigy of learning
U
اعجوبه ایست در دانش
ease all
U
درکرجی رانی ایست
haemostatic
U
وابسته به ایست خون
halt
U
سکته ایست کردن
to come
U
بحال ایست درامدن
hockey stop
U
نوعی ایست ناگهانی
stopping sight distance
U
فاصله دید ایست
lay by
U
جایگاه ایست ایستگاه
lay-by
U
جایگاه ایست ایستگاه
what kind of a bird is that ?
U
چه قسم پرنده ایست
lay-bys
U
جایگاه ایست ایستگاه
halts
U
سکته ایست کردن
to heave to
U
بحالت ایست دراوردن
to put to a pause
U
بحال ایست دراوردن
total stopping distance
U
طول ایست کامل
torpidity
U
حالت سستی ایست
to be under ane
U
در حال ایست بودن
interludes
U
ایست میان دو پرده
stop bit
U
بیت ایست نما
stop bit
U
ذرهء ایست نما
halted
U
سکته ایست کردن
interlude
U
ایست میان دو پرده
the train runs without a stop
U
قطار بدون ایست
avast
U
ایست توقف کنید
acknowledging
U
سیگنالی که گیرنده می فرستد تا اعلام کند پیام ارسالی دریافت شده است و آماده بعدی است
CTR
U
کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترلی به کامپیوتر می فرستد
ack
U
سیگنالی که گیرنده می فرستد تا اعلام کند پیام ارسالی دریافت شده است و آماده بعدی است
acknowledges
U
سیگنالی که گیرنده می فرستد تا اعلام کند پیام ارسالی دریافت شده است و آماده بعدی است
acknowledge
U
سیگنالی که گیرنده می فرستد تا اعلام کند پیام ارسالی دریافت شده است و آماده بعدی است
carnet
U
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
hyphen
U
نشان اتصال ایست درسخن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com