Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to go a mucker on or over
U
در کاری یا چیزی غوطه ورشدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
souse
U
دراب غوطه ورشدن
recollecting
U
در بحر تفکر غوطه ورشدن
recollected
U
در بحر تفکر غوطه ورشدن
recollect
U
در بحر تفکر غوطه ورشدن
recollects
U
در بحر تفکر غوطه ورشدن
to overload someone
[with something]
U
کسی را
[با چیزی]
غوطه ورساختن
tipping
U
یک ورشدن
tilt
U
یک ورشدن
tilts
U
یک ورشدن
tilted
U
یک ورشدن
tip
U
یک ورشدن
sallies
U
حمله ورشدن
sally
U
حمله ورشدن
inflammable
U
قابل شعله ورشدن
to take the fall
[American English]
U
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
to purpose something
U
هدف چیزی
[انجام کاری]
را داشتن
to engage in something
[in doing]
something
U
خود را به چیزی
[کاری]
مشغول کردن
shakedown
[of something]
[American English]
U
تغییر پایه سیستم کاری
[چیزی]
to bite the bullet
<idiom>
U
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
rushing
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
let go
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
delay release sinker
U
وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
to press the button
U
دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to jump on somebody
U
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
plunge
U
غوطه
soak
U
غوطه
soaks
U
غوطه
plunged
U
غوطه
dips
U
غوطه
adrift
<adj.>
U
غوطه ور
plunges
U
غوطه
floating
U
غوطه ور
ducker
U
غوطه زن
dip
U
غوطه
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
buoyant mine
U
مین غوطه ور
soaks
U
غوطه دادن
soaks
U
غوطه وری
dips
U
غوطه دادن
dip
U
غوطه دادن
dived
U
غوطه خوردن
immersion
U
غوطه وری
immersion
U
غوطه ور شدن
soak
U
غوطه دادن
dive
U
غوطه خوردن
soak
U
غوطه وری
skirter
U
غوطه زدن
immergence
U
غوطه ورسازی
immerge
U
غوطه دادن
submerge
U
غوطه ورساختن
submerged
U
غوطه ورساختن
submerges
U
غوطه ورساختن
submerging
U
غوطه ورساختن
float into position
U
غوطه ور شدن
immersion heaters
U
گرمکن غوطه ور
immersion heaters
U
اب گرم کن غوطه ور
immersion heater
U
گرمکن غوطه ور
immersion thermometer
U
دماسنج غوطه ور
immersion vibrator
U
لرزاننده غوطه ور
immersed
U
غوطه دادن
immerses
U
غوطه دادن
immersing
U
غوطه دادن
submergence
U
غوطه وری
submergible
U
غوطه ور کردنی
submers
U
غوطه ورساختن
submerse
U
غوطه دادن
suspended load
U
مواد غوطه ور
overwhelmed
U
غوطه ورساختن
overwhelm
U
غوطه ورساختن
immersion heater
U
اب گرم کن غوطه ور
plunges
U
غوطه خوردن
immerse
U
غوطه دادن
overwhelms
U
غوطه ورساختن
plunges
U
غوطه ور شدن
plunged
U
غوطه ور شدن
dunk
U
غوطه دادن
dunked
U
غوطه دادن
dunking
U
غوطه دادن
plunge
U
غوطه خوردن
plunged
U
غوطه خوردن
dunks
U
غوطه دادن
plunge
U
غوطه ور شدن
abysm
U
غوطه ورساختن مغاک
duck
U
اردک ماده غوطه
wallowed
U
در گل و لای غوطه خوردن
wallowing
U
در گل و لای غوطه خوردن
submersible
U
قابل غوطه وری
abysses
U
غوطه ورساختن مغاک
abyss
U
غوطه ورساختن مغاک
ducked
U
اردک ماده غوطه
submerged arc welding
U
جوش قوسی غوطه ور
wallows
U
در گل و لای غوطه خوردن
duckings
U
اردک ماده غوطه
snagline mine
U
مین باشاخک غوطه ور
wallow
U
در گل و لای غوطه خوردن
plunger
U
شناور کاربوراتور غوطه ور
dipneedle circuit
U
مدارمغناطیسی مین غوطه ور
dap
U
غوطه دادن شستشودادن
ducks
U
اردک ماده غوطه
plungers
U
شناور کاربوراتور غوطه ور
overwhelmed with reflection
U
غوطه وردر فکر
bouquet mine
U
مین سطلی غوطه ور
submersible
U
غوطه ور شناور زیرابی
demerse
U
زیراب کردن غوطه دادن
immerses
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
to bathe in blood
U
درخون غوطه خوردن یا اغشتن
immersed
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
ducker
U
غوطه خور مرغابی گیر
To wallow in vice .
U
درمنجلاب فساد غوطه ور بودن
dip
U
تعمید دادن غوطه ور شدن
engulfs
U
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulfing
U
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulf
U
غرق کردن در غوطه ورساختن
pensiveness
U
تفکر غوطه وری دراندیشه
engulfed
U
غرق کردن در غوطه ورساختن
dips
U
تعمید دادن غوطه ور شدن
immersing
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
immerse
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
glid
U
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
dips
U
فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
dip
U
فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
pickling
U
غوطه ور ساختن در محلول رقیق اسید
vapor degreasing
U
غوطه ور ساختن قطعات دربخار حلالات داغ
plunges
U
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged
U
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
immersed density
U
وزن مخصوص جسم در حال غوطه وری
plunge
U
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
ducking stool
U
کرسی ای که زنان بدکاررابدان بسته ودراب پرت کرده غوطه میدادند
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
reserve buoyancy
U
جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
wet stowage
U
نوعی روش بارگیر مهمات درخودروها با غوطه ور کردن انها در مایعات ضد شعله
cyaniding
U
سخت گردانی سطح قطعات فولادی با غوطه ورسازی انهادر حمام نمکهای سیانید
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
drilling pattern
U
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
lohmannizing
U
غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
parkerizing
U
عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
kites
U
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
kite
U
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
continous immersion test
U
ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
swimming capability
U
قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
flotation
U
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com