English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
interject U در میان اوردن
interjected U در میان اوردن
interjecting U در میان اوردن
interjects U در میان اوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
governmentalize U تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing U بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize U بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
grasps U بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped U بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp U بچنگ اوردن گیر اوردن
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
half back U میان
centered U میان
centred U میان
centers U میان
centre U میان
amongst U در میان
middles U میان
through U از میان
among U میان
midrib U رگ میان
per U از میان
mongst U میان
middle U میان
waistlines U میان
waistline U میان
into U در میان
overthwart U از میان
mesocarp U میان بر
in the midden of U در میان
in our midst U در میان ما
mean water U میان اب
diameter U میان بر
diameters U میان بر
mean line U خط میان
between U میان
cross country U میان بر
shortcut U میان بر
center U میان
thru U از میان
crosscut U میان بر
omphalos U میان
waist U میان
waists U میان
middle part U میان
stagger U یک در میان
middling U میان
staggers U یک در میان
intershoot U در میان
staggering U یک در میان
amid U در میان
intermontane U میان کوه
cut of a corner U میان بر کردن
hollows U میان تهی
cutoff U راه میان بر
cut across U میان بر کردن
via U میان راه
inter nos U در میان خودمان
inter se U میان خودشان
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
half back U میان بازی کن
slim jim U لاغر میان
floret of the disk U گلچه میان
midsection U میان بخش
midrib U رگ میان برگ
centration U میان گرایی
mezzo-sopranos U میان صدا
mezzo-soprano U میان صدا
diaphrgam U میان پرده
halfback U میان بازیکن
duramen U میان درخت
halt back U میان بازی کن
heart wood U میان چوب
short circuiting U میان بر زدن
entracte U میان پرده
shortcut U راه میان بر
heartwood U میان چوب
shortcut U میان برکردن
decussate U یکی در میان
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
hollow U میان تهی
osculant U در میان چندچیز
mezzo soprano U میان صدا
double space U یک سطر در میان
intercurrent U در میان اینده
intergroup U میان گروهی
intermural U میان دیواری
internode U میان گره
navels U میان وسط
navel U میان وسط
interposition U پا میان گذاری
intersegmental U میان قطعهای
middle aged U میان سال
middle age U میان سال
of middle a U میان سال
middle-aged U میان سال
meant U میان مشترک
interlucent U میان تاب
diaphragm U میان پرده
interjacency U میان بودن
interjacency U وقوع در میان
interjectory U در میان اورده
waists U میان تنه
waist U میان تنه
interjectory U در میان انداخته
bummer U چرخ میان
interlay U در میان گذاردن
interlocate U در میان گذاردن
diaphragms U میان پرده
intertrial U میان کوششی
intervascular U واقع در میان رگ ها
intercellular U میان یاختهای
midships U در میان کشتی
midbrain U میان مغز
midcourse U میان راه
middle finger U انگشت میان
middle sized U میان اندازه
middle weight U میان وزن
middlemost U میان ترین
midmost U میان ترین
middleware U میان افزار
middleweight U میان وزن
inter vivos U در میان زنده ها
mesothorax U میان سیه
mesosphere U میان- سپهر
spotty U چنددر میان
interfluves U میان دو رود
intercurreace U در میان امدن
short cuts U راه میان بر
short cut U راه میان بر
mediastinum U میان پرده
medius U انگشت میان
merlon U میان دو تیرکش
mesencephalon U میان مغز
mesoderm U میان پوست
mesosphere U میان کره
midrange U میان دامنه
parenthetical U میان دو کمانک
cross cultural U میان فرهنگی
meddle U میان وسط
meddled U میان وسط
meddles U میان وسط
to make mincemeat of U از میان بردن
insuperable U از میان برنداشتنی
interpose U پا به میان گذاردن
interposed U پا به میان گذاردن
interpolation U میان یابی
midweek U میان هفته
abrogate U از میان برده
interposes U پا به میان گذاردن
abrogates U از میان برده
interposing U پا به میان گذاردن
extra-mural U میان دانشگاهی
high-pitched U میان فراز
interpolations U میان یابی
interindividual U میان فردی
enclosures U میان بار
triple space U دو سطر در میان
enclosure U میان بار
interpersonal U میان فردی
With a slender waist. U میان با ریک
hollow <adj.> U میان تهی
ambiversion U میان گرایی
an a days U یک روز در میان
ambiequal U میان حال
blow in U حمله از میان خط
ambivert U میان گرا
intervenes U در میان امدن
to cut off a corner U میان برکردن
intervened U در میان امدن
among each other <adv.> U میان خودشان
to gird up one's loins U میان بستن
intervene U در میان امدن
interdisciplinary U میان رشتهای
cross-cultural U میان فرهنگی
medium term U میان مدت
among all U میان [بین] همه
interlinear U دارای میان نویسی
interlinear U مدرج در میان سطور
interlineation U در میان سطر نویسی
interdental U واقع در میان دو دندان
intermaxillary U واقع در میان ارواره ها
intract U در میان هم کار کردن
intermontane U واقع در میان دو کوه
intercolumnar U واقع در میان دو ستون
intercensal U واقع در میان دو سرشماری
medium energy particle U ذره میان انرژی
teenage U میان سن سیزده و نوزده
intercililary U واقع در میان ابروها
intercolonial U معمول در میان مستعمرات
interjacent U در میان واقع شونده
inter alia U میان چیزهای دیگر
interstellar space U فاصله میان ستارگان
mesoblast U میان پوست جنین
among other things U میان چیزهای دیگر
among others U میان چیزهای دیگر
interleave U در میان چیزی جادادن
medium term loan U وام میان مدت
interjacent U میانی در میان افتاده
interdental space U فاصله میان دو دندان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com