Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Next to you I'm slim.
U
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to contrast
[with]
U
مقایسه کردن با
[برابرکردن برای مقایسه]
scrannel
U
لاغر
pindling
U
لاغر
meager
U
لاغر
marcid
U
لاغر
lathy
U
لاغر
slim
U
لاغر
slimmed
U
لاغر
slimmest
U
لاغر
gaunt
U
لاغر
underweight
U
لاغر
skin and bone
U
لاغر
meagre
U
لاغر
twigged
U
لاغر
twiggy
U
لاغر
raw-boned
U
لاغر
raw boned
U
لاغر
scraggy
U
لاغر
scraggiest
U
لاغر
scraggier
U
لاغر
lank
U
لاغر
poorest
U
لاغر
poorer
U
لاغر
poor
U
لاغر
slimsy
U
لاغر
slimming
U
لاغر
thin
U
لاغر
angular
U
لاغر
exiguous
U
لاغر
gracile
U
لاغر
atrophic
U
لاغر
as thin as lath
<idiom>
لاغر
leans
U
لاغر
leaned
U
لاغر
lean
U
لاغر
spare
U
لاغر
thinned
U
لاغر
emaciated
U
لاغر
thins
U
لاغر
spared
U
لاغر
slims
U
لاغر
skinny
U
لاغر
thinners
U
لاغر
thinnest
U
لاغر
slighted
U
تراز لاغر
slight
U
تراز لاغر
dry bones
U
ادم لاغر
scrawnier
U
لاغر واستخوانی
scrawniest
U
لاغر واستخوانی
slenderize
U
لاغر کردن
scrawny
U
لاغر واستخوانی
slighter
U
تراز لاغر
slightest
U
تراز لاغر
scrag
U
ادم لاغر
slights
U
تراز لاغر
gauntly
U
بطور لاغر
rangey
U
پادراز و لاغر
fine drawn
U
لاغر شده در
emaciate
U
لاغر کردن
macerate
U
لاغر کردن
lenten
U
بی گوشت لاغر
slighting
U
تراز لاغر
lithe
U
لاغر اندام
thinnish
U
نسبتا لاغر
to lose weight
U
لاغر شدن
skin and bones
<idiom>
U
خیلی لاغر
toom
U
فاقد لاغر
tabescent
U
لاغر شونده
slim jim
U
لاغر میان
slinking
U
نوزاد زود رس لاغر
lanternjaws
U
ارواره دراز و لاغر
beads
U
کوچک و لاغر ریزه
weed
U
دراز و لاغر پوشاک
weeded
U
دراز و لاغر پوشاک
weeding
U
دراز و لاغر پوشاک
rangy
U
ولگرد پا دراز و لاغر
meagrely
U
بطور لاغر یا ناقص
wizen
U
لاغر پژمرده یا پلاسیده
half faced
U
دارای صورت لاغر
slink
U
نوزاد زود رس لاغر
bead
U
کوچک و لاغر ریزه
slinks
U
نوزاد زود رس لاغر
lanternjaws
U
صورت لاغر و کشیده
am
U
هستم
I'm
U
من هستم
i am pushed for money
U
هستم
lantern jawed
U
دارای ارواره دراز و لاغر
slim jim
U
شبیه ادم لاغر اندام
slimpsy
U
زود شکن وبدساخت لاغر
wear thin
<idiom>
U
به مرور زمان لاغر شدن
I'm your age.
U
من هم سن شما هستم.
I am sure that ...
U
من مطمئن هستم که ...
i have not a dry t. on me
U
سر تا پا خیس هستم
i feel
U
گرسنه هستم
i am under obligation to him
U
من ممنون او هستم
iam d. to go
U
ارزومندرفتن هستم
we owe him for his services
U
خدمات او هستم
I'm thirsty.
من تشنه هستم.
I'm hungry.
من گرسنه هستم.
slenderize
U
لاغر اندام شدن باریک کردن
slab sided
U
دارای دندههای باریک ونمایان لاغر
i a with you on that matter
U
من در ان موضوع با شماموافق هستم
I am certain of it.
U
من درباره اش مطمئن هستم.
feet dry
U
روی هدف هستم
i am at your service
U
در خدمت شما هستم
own a house
U
دارای خانهای هستم
iam in bad
U
خیلی در تنگی هستم
Join the club!
U
من هم درشرایطی مشابه هستم !
i pause for a reply
U
منتظر پاسخ هستم
i own that house
U
من صاحب ان خانه هستم
i maintain
U
قائل هستم به اینکه ...
i feel sleepy
U
خواب الود هستم
i await you
U
منتظر شما هستم
i am under obligation to him
U
زیر بارمنت او هستم
i am bend on going
U
مصمم هستم بروم
I am at your disposal.
U
من دراختیار تان هستم
scal away
U
ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
windlestraw
U
ساقه خشک علف ادم لاغر و نحیف
I am on intimate terms with one of the ministers .
U
با یکی از وزراء نزدیک هستم
i am in a hurry for it
U
عجله دارم یا در شتاب هستم
I come from Iran . I am Iranian.
U
من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
I've been here for five days.
U
پنج روزه که من اینجا هستم.
i am about that
U
من در این خصوص دلواپس هستم
iam a for his life
U
برای جانش دل واپس هستم
i am impatient for it
U
ازان بابت بیطاقت هستم
I am a strange in this town.
U
دراین شهر غریب هستم
I feel like a fifth wheel.
U
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
i owe him &
U
پنج لیره به او بدهکار هستم
That is my line ( field ) .
U
خودم این کاره هستم
I am the bread winner of the family .
U
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
I am very orderly and systematic in my work .
U
درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
I always make a point of being on time . I always try to be punctual .
U
همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
I know the area more or less .
U
کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
I look forward to receiving your reply.
U
من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
i am not made of salt
U
مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
i wrote as neatly as he did
U
من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
I am your humble servant . I defer to you .
U
من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
I agree with you completely.
U
من کاملا با نظر شما موافق هستم.
I'll be happy to help
[assist]
you.
U
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
I'm looking forward to seeing you again.
U
منتظر دیدار دوباره شما هستم.
I'm full.
U
من سیر شدم
[هستم]
.
[اصطلاح روزمره]
I have done my homework. I know how to cope .
U
من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
It seems I am not welcome (wanted) here.
U
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
steadied
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadiest
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadying
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steady
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
iam so tired that i cannot eat
U
چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
My only problem is money .
U
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
I'm really looking forward to the weekend.
U
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
I am prepared for any eventuality.
U
برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
No one sent me, I am here on my own account.
U
هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry.
U
سپس او
[زن]
از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
steadies
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
analogy
U
مقایسه
analogies
U
مقایسه
datum line
U
خط مقایسه
collations
U
مقایسه
comparisons
U
مقایسه
resemblance
U
مقایسه
collation
U
مقایسه
comparison
U
مقایسه
I very much look forward to meeting you soon.
U
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
I'm dying to know what happened.
U
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
I'm old enough to take care of myself.
U
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
refrence
U
مبنای مقایسه
compared
U
مقایسه کردن
compare
U
مقایسه کردن
incomparable
U
مقایسه ناپذیر
incomparable
U
غیرقابل مقایسه
contrasts
U
مقایسه کردن
cf
U
مقایسه شود
to make comparisons
U
مقایسه کردن
to draw comparisons
U
مقایسه کردن
incomparability
U
مقایسه ناپذیری
contrast
U
مقایسه کردن
contrasted
U
مقایسه کردن
contrasting
U
مقایسه کردن
compares
U
مقایسه کردن
comparator
U
مقایسه کننده
assimilatc
U
مقایسه نمودن
logical comparison
U
مقایسه منطقی
datum
U
سطح مقایسه
comparableness
U
قابلیت مقایسه
comparing
U
مقایسه کردن
no parity
U
عدم مقایسه
odd parity
U
مقایسه فرد
comparison operator
U
عملگر مقایسه
comparatively
U
بطور مقایسه
frequency comparison
U
مقایسه فرکانس
parity error
U
غلط مقایسه
even parity
U
مقایسه زوج
comparisons
U
روش مقایسه
comparison
U
روش مقایسه
parity checking
U
بازبینی مقایسه
parity bit
U
بیت مقایسه
analogous
U
قابل مقایسه
incommensurable
U
مقایسه ناپذیر
parity error
U
خطای مقایسه
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger.
U
من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com