English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
weather U در معرض هواگذاشتن
weathered U در معرض هواگذاشتن
weathers U در معرض هواگذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
expose to rays U در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
susceptible U در معرض
exposed to U در معرض
on view U در معرض نمایش
on risk U در معرض خطر
subjected to danger U در معرض خطر
liable to danger U در معرض خطر
displayed U در معرض نمایش
displaying U در معرض نمایش
display U در معرض نمایش
displays U در معرض نمایش
exposures U در معرض نهادن
open to attack U در معرض حمله
exposure U در معرض نهادن
exposed U در معرض نهادن
touch and go U در معرض خطر
stigmatist U در معرض تهمت
on sight U در معرض دید
stigmatic U در معرض تهمت
critically endangered species U گونه در معرض خطر
endangered U در معرض خطر گذاشتن
insectile U در معرض هجوم حشرات
insolate U در معرض افتاب گذاشتن
lee shore U ساحل در معرض باد
put up for sale U به معرض فروش گذاشتن
underexpose U کمتر از حد لزوم در معرض
to put to the issue U در معرض داوری گذاشتن
vulnerability U در معرض تلفات بودن
subjects U در معرض قرار دادن
endanger U در معرض خطر گذاشتن
endangers U در معرض خطر گذاشتن
vulnerable U درمعرض اسیب در معرض
disposal U در معرض دید قرارگرفتن
susceptibility U در معرض خطر بودن
endangering U در معرض خطر گذاشتن
subjected U در معرض قرار دادن
subjecting U در معرض قرار دادن
subject U در معرض قرار دادن
hazards U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
exposed U در معرض دید جناح باز
hazarding U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarded U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
radio detection U در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
thermal exposure U در معرض حرارت قرار گرفتن
hazard U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
to weather something U چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
on sale U در معرض فروش گذاشته شده
to be vulnerable [exposed] to criticism U خود را در معرض انتقاد گذاشتن
actuble U قابل به معرض نمایش گذاردن
criminate U در معرض اتهام قرار دادن
he is liable to become sick U در معرض ناخوش شدن است
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
subjecting U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjects U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
ret U در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
unwarned exposed U به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
unwarned exposed U یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
exposing U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposes U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
expose U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposures U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness U خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
exposure U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
overexpose U بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
restricted propellant U سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
flag U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
burned U کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
tally ho U در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
dry rot U پوسیدگی [خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com