English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
expose U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposes U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposing U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disposal U در معرض دید قرارگرفتن
expose to rays U در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
exposure U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposures U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
tucking U درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
tuck U درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
tucks U درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
subjects U در معرض قرار دادن
subjecting U در معرض قرار دادن
subjected U در معرض قرار دادن
subject U در معرض قرار دادن
criminate U در معرض اتهام قرار دادن
ret U در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
overexpose U بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
projects U فاهر کردن نشان دادن
project U فاهر کردن نشان دادن
projected U فاهر کردن نشان دادن
textualism U اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
exteriorize U بصورت فاهرفهمیدن یا فهاندن صورت فاهر یا وجودخارجی دادن
comminute U پودرشدن یاکردن
position U مستقرشدن یاکردن
positioned U مستقرشدن یاکردن
disintegrate U متلاشی شدن یاکردن
disintegrates U متلاشی شدن یاکردن
originated U اغاز شدن یاکردن
originates U اغاز شدن یاکردن
originating U اغاز شدن یاکردن
guggle U غلغل زدن یاکردن
originate U اغاز شدن یاکردن
smallest U کوچک شدن یاکردن
small U کوچک شدن یاکردن
smaller U کوچک شدن یاکردن
disintegrating U متلاشی شدن یاکردن
proselytising U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytised U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytized U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
dieselize U با موتور دیزل مجهز شدن یاکردن
proselytises U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizing U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizes U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytize U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
perches U قرارگرفتن
perch U قرارگرفتن
perched U قرارگرفتن
perching U قرارگرفتن
sit U قرارگرفتن
sits U قرارگرفتن
to rangeoneself U قرارگرفتن
formation U ترتیب قرارگرفتن
centered U درمرکز قرارگرفتن
centred U درمرکز قرارگرفتن
center U درمرکز قرارگرفتن
centre U درمرکز قرارگرفتن
centers U درمرکز قرارگرفتن
heels U درپاشنه قرارگرفتن
bring up the rear <idiom> U آخرهمه قرارگرفتن
draw fire <idiom> U مورد انتقاد قرارگرفتن
call on to the carpet <idiom> U مورد مواخذه قرارگرفتن
situation of a building U وضع قرارگرفتن بنا
backs U برپشت چیزی قرارگرفتن
back U برپشت چیزی قرارگرفتن
crowd the plate U نزدیک به پایگاه اصلی قرارگرفتن
setup U وضع قرارگرفتن میلههای بولینگ
run the gauntlet <idiom> U درمعرفی آزمایش سخت قرارگرفتن
use up U تحلیل بردن مورد استفاده قرارگرفتن
hull defilade U تا ارتفاع لوله در پشت حفاظ قرارگرفتن
impressionability U امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
novices U جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد
air start U طرز قرارگرفتن هواپیما درهوا در شروع مسابقه هواپیمابری
novice U جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد
susceptible U در معرض
exposed to U در معرض
stigmatic U در معرض تهمت
stigmatist U در معرض تهمت
displaying U در معرض نمایش
on risk U در معرض خطر
weather U در معرض هواگذاشتن
exposed U در معرض نهادن
exposures U در معرض نهادن
weathers U در معرض هواگذاشتن
subjected to danger U در معرض خطر
on view U در معرض نمایش
weathered U در معرض هواگذاشتن
on sight U در معرض دید
touch and go U در معرض خطر
displayed U در معرض نمایش
open to attack U در معرض حمله
display U در معرض نمایش
liable to danger U در معرض خطر
exposure U در معرض نهادن
displays U در معرض نمایش
critically endangered species U گونه در معرض خطر
to put to the issue U در معرض داوری گذاشتن
vulnerability U در معرض تلفات بودن
underexpose U کمتر از حد لزوم در معرض
insectile U در معرض هجوم حشرات
endangering U در معرض خطر گذاشتن
susceptibility U در معرض خطر بودن
endangered U در معرض خطر گذاشتن
endanger U در معرض خطر گذاشتن
endangers U در معرض خطر گذاشتن
put up for sale U به معرض فروش گذاشتن
lee shore U ساحل در معرض باد
vulnerable U درمعرض اسیب در معرض
insolate U در معرض افتاب گذاشتن
to be vulnerable [exposed] to criticism U خود را در معرض انتقاد گذاشتن
actuble U قابل به معرض نمایش گذاردن
exposed U در معرض دید جناح باز
radio detection U در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
to weather something U چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
hazarding U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
thermal exposure U در معرض حرارت قرار گرفتن
on sale U در معرض فروش گذاشته شده
hazarded U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazard U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
he is liable to become sick U در معرض ناخوش شدن است
problem program U برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
subjected U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjects U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
subjecting U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
unwarned exposed U به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
unwarned exposed U یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness U خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
restricted propellant U سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
stymie U قرارگرفتن گوی بازیگر درمسیر گوی حریف روی چمن نرم
stymied U قرارگرفتن گوی بازیگر درمسیر گوی حریف روی چمن نرم
stymieing U قرارگرفتن گوی بازیگر درمسیر گوی حریف روی چمن نرم
stymies U قرارگرفتن گوی بازیگر درمسیر گوی حریف روی چمن نرم
flag U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
flags U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
possitive stagger U ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیمای دوباله بطوریکه لبه حمله بال بالایی جلوترازبخش متنافر بال پایینی باشد
negative stagger U ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیماهی دوباله بطوریکه لبه حمله بال پایینی جلوتراز بخش متنافر بال بالایی قرارگیرد
appearances U فاهر
appearance U فاهر
the outward state U فاهر
ostensible U فاهر
guize U فاهر
apparent U فاهر
mien U فاهر
surface U فاهر
squalid U بد فاهر
sensations U فاهر
sensation U فاهر
face U فاهر
faces U فاهر
rinds U فاهر
rind U فاهر
surfaced U فاهر
guises U فاهر
superficial U فاهر
guise U فاهر
externally U فاهر
outside U فاهر
exteriority U فاهر
external U فاهر
manifest U فاهر
manifests U فاهر
manifesting U فاهر
manifested U فاهر
groomed U فاهر
superficies U فاهر
externals U فاهر
semblable U فاهر
outsides U فاهر
on the surface U در فاهر
surfaces U فاهر
surfaced U رویه فاهر
affecter U فاهر ساز
simulation U فاهر سازی
garb U کسوت فاهر
trumpery U خوش فاهر
turn up U فاهر شدن
simulations U فاهر سازی
turn-ups U فاهر شدن
seem U فاهر شدن
seemed U فاهر شدن
seems U فاهر شدن
similitude U بیرون فاهر
pro forma U از لحاظ فاهر
formalist U فاهر پرست
habit U مشرب فاهر
the out ward eye U چشم فاهر
the outward man U انسان فاهر
hue U تصویر فاهر
in outward show U بصورت فاهر
hues U تصویر فاهر
spring U فاهر شدن
gloss U جلوه فاهر
hermaphrodites U خنثی فاهر
faces U فاهر منظر
face U فاهر منظر
surface U رویه فاهر
surfaces U رویه فاهر
merged U دشمن فاهر شد
aspect U صورت فاهر
aspects U صورت فاهر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com