English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ranch U در مرتع پرورش احشام کردن
ranches U در مرتع پرورش احشام کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ranches U مزرعه یا مرتع احشام دامداری کردن
ranch U مزرعه یا مرتع احشام دامداری کردن
livestock U مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
live stock U مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
sericulture U پرورش کرم ابریشم پرورش نوغان
automatic data processing system U سیستم پرورش خودکاراطلاعات سیستم پرورش اطلاعات کامپیوتری
education U پرورش اموزش و پرورش
chattels U احشام
averia U احشام
cattles U احشام
rabbitry U محل پرورش خرگوش اهلی پرورش خرگوش
cattle U احشام واغنام
dairy cattle U احشام لبنیاتی
dairy breed U احشام لبنیاتی
pampas U مرتع
pastures U مرتع
commonage U حق مرتع
pasture U مرتع
wrangler U گرد اورنده احشام
tore U مرتع چنبر
lea U علفزار مرتع
Twenty head of cattle . U بیست رأس گاو ( احشام )
wrangle U گرد اوری وراندن احشام
wrangled U گرد اوری وراندن احشام
wrangles U گرد اوری وراندن احشام
wrangling U گرد اوری وراندن احشام
park U شکارگاه محصور مرتع
parked U شکارگاه محصور مرتع
parks U شکارگاه محصور مرتع
sylvopastoral U طرح ریزی جنگل و مرتع
pasture U مرتع گیاه وعلق قصیل
pasturage U مرتع گیاه وعلق قصیل
pastures U مرتع گیاه وعلق قصیل
intelligence process U جریان پرورش اطلاعات پرورش اطلاعات
nurturing U پرورش
culturing U پرورش
culture U پرورش
breeding U پرورش
upbringing U پرورش
cultivation U پرورش
cultures U پرورش
nurtured U پرورش
nurture U پرورش
pedagogy U پرورش
nourishment U پرورش
floriculture U پرورش گل
fosterage U پرورش
nurtures U پرورش
training پرورش
silviculture U پرورش جنگل
p.exercise U پرورش بدنی
mariculture U پرورش دریازیان
ser U پرورش نوغان
unbred U پرورش نیافته
mental discipline U پرورش ذهنی
pisciculture U پرورش ماهی
self cultivation U پرورش نفس
ostreiculture U پرورش صدف
self culture U پرورش نفس
fostered U پرورش دادن
fostering U پرورش دادن
fosters U پرورش دادن
education U اموزش و پرورش
aviculture U پرورش مرغ
character training U پرورش منش
process U پرورش دادن
processes U پرورش دادن
bring up U پرورش دادن
data processing U پرورش اطلاعات
body-building U پرورش اندام
body building U پرورش اندام
foster U پرورش دادن
germiculture U پرورش میکروب
swannery U محل پرورش قو
breeding U پرورش حیوانات
educational U مربوط به اموزش و پرورش
animal husband U پرورش جانوران اهلی
nature nurture controversy U مجادله سرشت- پرورش
apiculture U پرورش زنبور عسل
calf machine U دستگاه پرورش عضله
viniculture U پرورش انگور شراب
educationists U متخصص اموزش و پرورش
rosarian U پرورش دهنده گل سرخ
child rearing practices U شیوههای پرورش کودک
guardian by nurture U قیم بعلت پرورش
comparative education U اموزش و پرورش تطبیقی
poulterer U پرورش دهنده طور
special education U اموزش و پرورش استثنایی
f.education U پرورش واموزش دختران
manpower development U پرورش نیروی انسانی
educationalist U کارشناس اموزش و پرورش
educationalists U کارشناس اموزش و پرورش
educationist U متخصص اموزش و پرورش
education department U اداره آموزش و پرورش
educationists U کارشناس اموزش و پرورش
educationist U کارشناس اموزش و پرورش
culture of bees U پرورش یا تربیت زنبور
piscicultural U مربوط به پرورش ماهی
ser U پرورش کرم ابریشم
silviculturist U ویژه گر پرورش جنگل
falconers U پرورش دهنده شاهین
falconer U پرورش دهنده شاهین
incubators U محل پرورش اطفال زودرس
haute ecole U پرورش اسب در سطح عالی
incubator U محل پرورش اطفال زودرس
sericultural U وابسته به پرورش کرم ابریشم
apiarist U پرورش دهندهء زنبور عسل
apiarian U مربوط به پرورش زنبور عسل
upbringing U روش اموزش و پرورش بچه
sericulturist U پرورش دهنده کرم ابریشم
beekeeper U پرورش دهندهء زنبور عسل
hennery U مزرعه یا محل پرورش مرغ
sheepwalk U مرتع گوسفند چراگاه گوسفند
apicultural U مربوط به پرورش و نگهداری زنبور عسل
thremmatology U علم پرورش گیاهان وجانوران اهلی
orthogenesis U اصلاح و پرورش نژاد درطی زمان
wooler U جانوری که بخاطر پشمش پرورش مییابد
inbreed U پرورش دادن از جانوران هم تیره تخم کشیدن
green thumbed U کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
foliage plant U گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
alma mater U مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
beef cattle U گله گاو که برای تامین گوشت پرورش مییابد
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
standard bred U اسب امریکایی پرورش یافته برای مسابقه سرعت واستقامت
agrosylvopastoral system U سیستم کشت و جنگل و مرتع سازگان کشت و چرا و جنگل
general grant U کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
automatic data processing U پرورش اطلاعات خودکارسیستم اطلاعات کامپیوتری
develops U بسط دادن پرورش دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com