Total search result: 203 (15 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
squawk U |
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید |
 |
 |
squawked U |
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید |
 |
 |
squawks U |
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
squawk mike U |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت میکروفن بگذارید |
 |
 |
squawk may day U |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اضطراری بگذارید |
 |
 |
squawk low U |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اهسته بگذارید |
 |
 |
squawking U |
در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان |
 |
 |
squawk flash U |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روشن کنید |
 |
 |
stop squawk U |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید |
 |
 |
punches U |
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد |
 |
 |
punched U |
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد |
 |
 |
punch U |
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد |
 |
 |
spoofer U |
در رهگیری هوایی یعنی دشمن از وسایل فریب الکترونیکی یا تاکتیکی استفاده میکند |
 |
 |
track U |
در رهگیری هوایی یعنی " به نظر من هواپیمای دشمن روی مسیری است که داده شده است . " |
 |
 |
tracks U |
در رهگیری هوایی یعنی " به نظر من هواپیمای دشمن روی مسیری است که داده شده است . " |
 |
 |
tracked U |
در رهگیری هوایی یعنی " به نظر من هواپیمای دشمن روی مسیری است که داده شده است . " |
 |
 |
lazy U |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
 |
 |
laziest U |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
 |
 |
lazier U |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
 |
 |
state lamb U |
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم |
 |
 |
state tiger U |
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم |
 |
 |
which transponder U |
علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است |
 |
 |
enemy alien U |
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن |
 |
 |
line crosser U |
فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی |
 |
 |
in the dark U |
در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست |
 |
 |
saunter U |
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید |
 |
 |
sauntering U |
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید |
 |
 |
saunters U |
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید |
 |
 |
sauntered U |
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید |
 |
 |
salvos U |
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم |
 |
 |
skip it U |
در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف |
 |
 |
what luck U |
در رهگیری هوایی یعنی نتیجه انجام ماموریت چه طور بود |
 |
 |
orbiting U |
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید |
 |
 |
wells U |
در رهگیری هوایی یعنی جنگ افزارهای یاد شده خوب کارمی کنند |
 |
 |
well U |
در رهگیری هوایی یعنی جنگ افزارهای یاد شده خوب کارمی کنند |
 |
 |
popeye U |
در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است |
 |
 |
whats' up U |
در رهگیری هوایی یعنی علت حادثه را گزارش کنید یا وضع چطور است |
 |
 |
spitting U |
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم |
 |
 |
mix up, caution U |
موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند |
 |
 |
pogo U |
در رهگیری هوایی یعنی چانل مخابراتی را که بعد از این کلمه اعلام می کنم بگیرید |
 |
 |
what state U |
در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید |
 |
 |
state chicken U |
در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم |
 |
 |
purple U |
در رهگیری هوایی یعنی یکان یا هواپیمای تعیین شده مشکوک به حمل جنگ افزاراتمی است |
 |
 |
merged U |
باهواپیمای دشمن برخورد کرددر رهگیری هوایی |
 |
 |
stranger U |
در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است |
 |
 |
splashed U |
در پدافند هوایی یعنی هواپیمای دشمن زده شد |
 |
 |
interception U |
رهگیری هوایی جلوگیری از ورودهواپیماهای دشمن استراق سمع |
 |
 |
many U |
اعلام تعداد 8 یا بیشترهواپیمای دشمن دیده میشود در رهگیری هوایی |
 |
 |
collision course interception U |
تقاطع مسیر رهگیری باهواپیمای دشمن مسیربرخورد هواپیمای رهگیر بادشمن |
 |
 |
tally ho U |
در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است |
 |
 |
pancake U |
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید |
 |
 |
pancakes U |
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید |
 |
 |
manipulative deception U |
تغییر فرکانس یا دستکاری دروسایل فرستنده خودی برای گول زدن دشمن فریب رادیویی عمدی |
 |
 |
pouncing U |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
 |
 |
pounce U |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
 |
 |
pounces U |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
 |
 |
pounced U |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
 |
 |
steers U |
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید |
 |
 |
steered U |
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید |
 |
 |
steer U |
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید |
 |
 |
pigeon U |
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است |
 |
 |
pigeons U |
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است |
 |
 |
controlled interception U |
رهگیری کنترل شده |
 |
 |
positive control U |
کنترل عملی عبور و مرورهواپیماهای خودی در فضای هوایی |
 |
 |
judy U |
در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم |
 |
 |
close control U |
رهگیری به روش کنترل نزدیک |
 |
 |
close controlled U |
رهگیری بروش کنترل نزدیک |
 |
 |
strangle U |
در مخابرات یعنی دستگاه |
 |
 |
interceptor controller U |
پست کنترل و رهگیری با هواپیماهای رهگیر |
 |
 |
dispatch route U |
جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل |
 |
 |
synchro U |
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه |
 |
 |
broadcast controlled air interception U |
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند |
 |
 |
conventional milling machine U |
دستگاه فرز معمولی |
 |
 |
engagement control U |
کنترل درگیری توپخانه پدافندهوایی با دشمن |
 |
 |
levee en masse U |
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند |
 |
 |
exfiltration U |
خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن |
 |
 |
transponder tango U |
دستگاه تشخیص دشمن وخودی مدل اولیه |
 |
 |
transponder sierra U |
دستگاه تشخیص دشمن وخودی مدل پیشرفته |
 |
 |
dial up line U |
خط تلفن معمولی که میتواندبه عنوان دست دستگاه فرستنده در مخابرات استفاده شود |
 |
 |
interrogator responder U |
دستگاه تماس یا مکالمه سیستم شناسایی دشمن وخودی |
 |
 |
battery U |
قرارداشتن یک مهره خودی بین مهره مهاجم خودی و شاه حریف |
 |
 |
batteries U |
قرارداشتن یک مهره خودی بین مهره مهاجم خودی و شاه حریف |
 |
 |
air interception U |
عمل رهگیری هوایی رهگیری کردن |
 |
 |
control gear U |
دستگاه کنترل |
 |
 |
throttle U |
دستگاه کنترل سوخت |
 |
 |
throttled U |
دستگاه کنترل سوخت |
 |
 |
cdev U |
دستگاه تابلوی کنترل |
 |
 |
throttling U |
دستگاه کنترل سوخت |
 |
 |
frequency monitor U |
دستگاه کنترل فرکانس |
 |
 |
radio control U |
دستگاه کنترل بی سیم |
 |
 |
throttles U |
دستگاه کنترل سوخت |
 |
 |
flight control U |
دستگاه کنترل پرواز هواپیما کنترل هواپیما |
 |
 |
fire control U |
دستگاه کنترل اتش توپخانه |
 |
 |
eyelesi U |
دستگاه کنترل خودکار هواپیما |
 |
 |
ground control U |
دستگاه کنترل کننده زمینی |
 |
 |
methodologies U |
روش شناسائی |
 |
 |
identification problem U |
مسئله شناسائی |
 |
 |
methodology U |
روش شناسائی |
 |
 |
bore hole U |
گمانه زن شناسائی |
 |
 |
gall U |
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن |
 |
 |
galls U |
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن |
 |
 |
to triumph over the enemy U |
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن |
 |
 |
radio deception U |
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن |
 |
 |
radio countermeasures U |
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن |
 |
 |
hitting U |
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر |
 |
 |
hits U |
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر |
 |
 |
hit U |
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر |
 |
 |
rejected U |
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن |
 |
 |
rejects U |
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن |
 |
 |
reject U |
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن |
 |
 |
rejecting U |
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن |
 |
 |
close-ups U |
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن |
 |
 |
close with U |
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن |
 |
 |
close up U |
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن |
 |
 |
close-up U |
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن |
 |
 |
aerial photography U |
عکاسی هوائی |
 |
 |
aerial photograph U |
عکس هوائی |
 |
 |
elevated tanke U |
منبع اب هوائی |
 |
 |
airship U |
کشش هوائی |
 |
 |
aerial map U |
عکس هوائی |
 |
 |
airships U |
کشش هوائی |
 |
 |
aerial photogrammetry U |
فتوگرامتری هوائی |
 |
 |
puck U |
یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود |
 |
 |
pucks U |
یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود |
 |
 |
iil U |
دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر |
 |
 |
aerial survey U |
نقشه براری هوائی |
 |
 |
air raid shelter U |
پناهگاه حمله هوائی |
 |
 |
synchroreceiver U |
دستگاه گیرنده خودکار یا بستن خودکار فرامین کنترل اتش به توپ ضد هوایی |
 |
 |
cascade control U |
چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری |
 |
 |
mark mark U |
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی |
 |
 |
controlled stick steering U |
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار |
 |
 |
photo index map U |
نقشه راهنمای عکسهای هوائی |
 |
 |
penetration U |
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری |
 |
 |
inductor with adjustable air gap U |
پیچک با فاصله هوائی قابل تنظیم |
 |
 |
The goods were shipped by air . U |
کالاها از راه هوا ( هوائی ) حمل شد |
 |
 |
photogrammetric map U |
تهیه نقشه ازروی عکسهای هوائی |
 |
 |
sleeves U |
هدف هوائی برای تیراندازی ضد هوایی |
 |
 |
sleeve U |
هدف هوائی برای تیراندازی ضد هوایی |
 |
 |
roll back U |
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن |
 |
 |
breaching U |
رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن |
 |
 |
in with it U |
بگذارید تو |
 |
 |
photogrammetry U |
فن تهیه نقشه جغرافیائی به کمک عکسهای هوائی |
 |
 |
free form U |
نوعی پیمایش نوری که در ان عمل پیمایش توسط علائمی که به وسیله دستگاه ورودی در هنگام ورود اطلاعات داخل می شوند کنترل می گردد |
 |
 |
let it remain as it is U |
بگذارید باشد |
 |
 |
stet U |
بگذارید باشد |
 |
 |
let it be U |
بگذارید باشد |
 |
 |
let him go U |
بگذارید برود |
 |
 |
leave it over U |
عجاله بگذارید بماند |
 |
 |
be covered U |
کلاه برسر بگذارید |
 |
 |
espionage U |
جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن |
 |
 |
close in security U |
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن |
 |
 |
shadower U |
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن |
 |
 |
ebam U |
Addressed ElectricBeam دستگاه ذخیره الکترونیکی که از مدارهای الکترونیکی برای کنترل اشعهای از یک سطح نیمه هادی اکسید فلز خوانده یا در ان می نویسد استفاده میکندemory |
 |
 |
Put the table down gently. U |
میز زا آهسته زمین بگذارید |
 |
 |
Let the secretary get on with it . U |
بگذارید منشی کارش را بکند |
 |
 |
Please keep me posted(informed). U |
لطفا" مرادرجریان بگذارید (نگاهدارید ) |
 |
 |
counter force U |
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن |
 |
 |
to have someone wake you up U |
بگذارید کسی شما را بیدار کند |
 |
 |
You must have respect for your promises. U |
باید بقول خودتان احترام بگذارید |
 |
 |
Let it take its natural cours. U |
بگذارید کار جریان طبیعی اش را طی کند |
 |
 |
Please oblige us by your presence . U |
با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید |
 |
 |
Let me think a moment . U |
بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم |
 |
 |
synchroscope U |
دوربین کنترل اتش خودکارپدافند هوایی دوربین دستگاه توزیع اتش خودکار |
 |
 |
evasion U |
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز |
 |
 |
evasions U |
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز |
 |
 |
glyptography U |
شناسائی نقشهای جواهر حکاکی در روی جواهر |
 |
 |
control point U |
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور |
 |
 |
to book [order] an alarm call U |
بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند |
 |
 |
let it have its swing U |
بگذاریدسیرعادی خودرابکند بگذارید جریان خودراطی کند |
 |
 |
Please put these clocolates aside for me . U |
لطفا" این شکلاتها را برای من کنار بگذارید |
 |
 |
emission control U |
کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج |
 |
 |
armistise U |
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد |
 |
 |
Could you put an extra bed in the room? U |
آیا ممکن است یک تخت اضافه در اتاق بگذارید؟ |
 |
 |
Could you put a cot in the room? U |
آیا ممکن است یک تختخواب بچه در اتاق بگذارید؟ |
 |
 |
friendliest U |
خودی |
 |
 |
friendlier U |
خودی |
 |
 |
friendly U |
خودی |
 |
 |
friendlies U |
خودی |
 |
 |
blue forces U |
نیروهای خودی |
 |
 |
upcourt U |
سبد خودی |
 |
 |
homeling U |
بازیگر خودی |
 |
 |
own goals U |
گل به دروازه خودی |
 |
 |
own goal U |
گل به دروازه خودی |
 |
 |
spontaneity U |
خود به خودی |
 |
 |
insiders U |
خودی خودمانی |
 |
 |
self directed U |
پیش خودی |
 |
 |
chicks U |
هواپیمای خودی |
 |
 |
internal heating U |
گرمایش خودی |
 |
 |
homes U |
زمین خودی |
 |
 |
insider U |
خودی خودمانی |
 |
 |
home U |
زمین خودی |
 |
 |
familiar U |
مانوس خودی |
 |
 |
friendlier U |
نیروی خودی |
 |
 |
friendly U |
نیروی خودی |
 |
 |
friendlies U |
نیروی خودی |
 |
 |
spontaneous U |
خود به خودی |
 |
 |
we group U |
گروه خودی |
 |
 |
in group U |
گروه خودی |
 |
 |
friendliest U |
نیروی خودی |
 |
 |
friendly forces U |
نیروهای خودی |
 |
 |
relative U |
خودی نسبی |
 |
 |
friendly state U |
کشور خودی |
 |
 |
breach U |
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن |
 |