Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
This does not apply to . . .
U
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
water power utilization
U
کاربرد انرژی هیدرولیک کاربرد نیروی ابی
psychomancy
U
رابطه با روح رابطه ارواح باهم
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
U
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
U
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
equation of exchange
U
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
he is second to none
U
دومی ندارد بالادست ندارد
nexus
U
رابطه رابطه داخلی
I am done with you.
U
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am
[have]
finished with you.
U
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
implementation
U
کاربرد
using
U
کاربرد
usage
U
کاربرد
usages
U
کاربرد
applicability
U
کاربرد
application
U
کاربرد
employment
U
کاربرد
end use
U
کاربرد
implementation
U
کاربرد
uses
U
کاربرد
applications
U
کاربرد
use
U
کاربرد
application of a force
U
کاربرد نیرو
applicability
U
کاربرد پذیری
applicable
U
کاربرد پذیر
type of use
U
نمونه کاربرد
standby application
U
کاربرد جانشین
conditions of use
U
شرایط کاربرد
application of load
U
کاربرد بار
application oriented
U
کاربرد گرا
applications
U
کاربرد استفاده
field of application
U
میدان کاربرد
application
U
کاربرد استفاده
instrumentation
U
کاربرد وسائل سنجش
to take effect
U
کاربرد پذیر شدن
to inure
U
کاربرد پذیر شدن
to go into effect
U
کاربرد پذیر شدن
utilization
U
کاربرد روزانه استفاده
to come into operation
U
کاربرد پذیر شدن
lock option
U
اختیار کاربرد قفل
server based application
U
برنامه کاربرد شبکه
use inheritance
U
وراثت ناشی از کاربرد
domain knowledge
U
دانش محیط کاربرد
commitment
U
تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
commitments
U
تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
application of load
U
فرود بار کاربرد نیرو
employment
U
کاربرد نیروها یا جنگ افزارها استفاده از
reworked
U
برای کاربرد مجدد آماده کردن
rework
U
برای کاربرد مجدد آماده کردن
utilitarianism
U
کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
reworking
U
برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworks
U
برای کاربرد مجدد آماده کردن
other than
[usually used in negative sentences]
<adv.>
U
به غیر از
[در جمله های منفی کاربرد دارد]
keypad
U
مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
application study
U
بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
This dictionary has many examples of how idioms are used .
U
این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
interface human machine interface
U
امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
HMI's
U
امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
HMI
U
امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
freed
U
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freeing
U
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free
U
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
Phone Dialer
U
امکانی در ویندوز که به کاربرد مکان شماره گیری از کامپیوتر خود میدهد
frees
U
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
relevancy
U
رابطه
equations
U
رابطه
correlation
U
رابطه
contingence
U
رابطه
respect
U
رابطه
respects
U
رابطه
bond
U
رابطه
linkage
U
رابطه
relationship
U
رابطه
linkages
U
رابطه
equation
U
رابطه
connexions
U
رابطه
connection
U
رابطه
relation
U
رابطه
relevance
U
رابطه
relationships
U
رابطه
preattunement
U
وفق
[رابطه ای]
arithmetic relation
U
رابطه حسابی
mil relation
U
رابطه میلیم
monotonic relation
U
رابطه همسو
binary relation
U
رابطه دوتایی
mutual relationship
U
رابطه متقابل
mil relation
U
رابطه میلیمی
negative relation
U
رابطه منفی
positive relation
U
رابطه مستقیم
bode's relation
U
رابطه بود
lesbianism
U
رابطه جنسی زن با زن
negative relation
U
رابطه معکوس
equivalence relation
U
رابطه هم ارزی
relation
U
رابطه نسبت
preattunement
U
هم کوکی
[رابطه ای]
positive relation
U
رابطه مثبت
mil formula
U
رابطه میلیمی
contractual relationship
U
رابطه قراردادی
functional relationship
U
رابطه تابعی
functional relation
U
رابطه تابعی
flow formula
U
رابطه جریان
fiduciary relationship
U
رابطه امانی
de broglie relation
U
رابطه دوبروی
definitional equation
U
رابطه تعریفی
incommunicable
U
بدون رابطه
commutation relation
U
رابطه جابجایی
interrelation
U
رابطه متقابل
ties
U
رابطه برابری
linear relationship
U
رابطه خطی
lead lag relation
U
رابطه سبقت
cash nexus
U
رابطه نقدی
causal link
U
رابطه سببیت
tie
U
رابطه برابری
causal relationship
U
رابطه علی
relationship
U
رابطه
[ریاضی]
correlation
U
ضریب رابطه
transitive
U
رابطه مجازی
liaised
U
رابطه داشتن
liaises
U
رابطه داشتن
liaison
U
بستگی رابطه
liaising
U
رابطه داشتن
sonship
U
رابطه فرزندی
trade off
U
رابطه جایگزینی
trade-off
U
رابطه جایگزینی
trade-offs
U
رابطه جایگزینی
liaisons
U
بستگی رابطه
terms of trade
U
رابطه مبادله
liaisons
U
رابطه نامشروع
transitive
U
رابطه غیرمستقیم
liaise
U
رابطه داشتن
corresponds
U
رابطه داشتن
privity of contract
U
رابطه متعاقدین
preattunement
U
هم آهنگی
[رابطه ای]
relation learning
U
رابطه اموزی
relations of production
U
رابطه تولید
symbiotic relation
U
رابطه همزیستی
corresponded
U
رابطه داشتن
interrelationships
U
رابطه متقابل
interrelationship
U
رابطه متقابل
correspond
U
رابطه داشتن
liaison
U
رابطه نامشروع
privilege
U
وضعیت کاربرد در رابط ه با نوع برنامه که اجرا میکند ومنابعی که میتواند استفاده کند
to make a connection
U
رابطه ای برقرار کردن
price system
U
نسبت و رابطه قیمتها با هم
recurrence relation
[RR]
U
رابطه بازگشتی
[ریاضی]
wealth saving relationship
U
رابطه ثروت و پس انداز
break away
U
قطع رابطه کردن
cohabited
U
رابطه جنسی داشتن
oral intercourse
U
رابطه جنسی دهانی
difference equation
U
رابطه بازگشتی
[ریاضی]
mass energy relation
U
رابطه جرم و انرژی
input output relation
U
رابطه ورودی- خروجی
stress strain relation
U
رابطه تنش- کرنش
parent child relationship
U
رابطه پدر و پسر
disconnection
U
قطع نداشتن رابطه
sexual intercourse
U
رابطه جنسی مجامعت
coheres
U
رابطه خویشی داشتن
cohered
U
رابطه خویشی داشتن
cohere
U
رابطه خویشی داشتن
intimacy
U
رابطه نامشروع جنسی
absolute address
محل یک شی در رابطه با مبدا
cohabits
U
رابطه جنسی داشتن
cohering
U
رابطه خویشی داشتن
cohabiting
U
رابطه جنسی داشتن
cohabit
U
رابطه جنسی داشتن
cause and effect relationship
U
رابطه علت و معلولی
denouncement
U
اعلان قطع رابطه
cybernation
U
کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
filiation
U
نسل رابطه پدر و فرزندی
to discontinue relations
[with somone]
U
رابطه قطع کردن
[با کسی]
to correspond with
U
رابطه
[نامه نگاری]
داشتن با
mil rule
U
قانون مربوط به رابطه میلیمی
average marginal relationship
U
رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
thermoelectric
U
وابسته به رابطه برق وحرارت
causal nexus
U
رابطه میان علت و معلول
habit
U
روش طرز رشد رابطه
habits
U
روش طرز رشد رابطه
causality
U
رابطه بین علت ومعلول
fisher equation
U
این رابطه عبارت است از :
creation of contractual tie
U
انشاء ایجاد رابطه قراردادی
divisibility relation
U
رابطه بخش پذیری
[ریاضی]
intercommunication
U
رابطه یا مخابره بین چند مرکز
to be together with somebody
U
با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
trade off between inflation and
U
رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
neutral technology
U
تکنولوژی بی طرف در رابطه با عوامل تولید
to have connections
U
رابطه داشتن
[با مردم برای هدفی]
faulty connection
U
رابطه اشتباه
[الکترونیک مهندسی برق]
mobile warfare
U
جنگ سیال جنگی که در ان طرفین بامبادله اتش و کاربرد مانورو استفاده از زمین ابتکارعملیات را به دست گرفته وحفظ می نمایند
aerodynamic shape
U
شکل یک جسم در رابطه باجریان هوا در اطراف ان
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to make friends
[to make connections]
U
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
sugar daddies
U
مرد مسن و پولدار که با زن جوانتر رابطه دارد
to pull strings
U
از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
sugar daddy
U
مرد مسن و پولدار که با زن جوانتر رابطه دارد
subcontrariety
U
رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
there is no limit to it
U
حد ندارد
it does not weigh with me
U
ندارد
there is no style about her
U
ندارد
flicker free
U
ی ندارد
he is not of that stamp
U
را ندارد
to make
[commit]
a faux pas
U
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com