English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
self absorbed U در خورد فرورفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
well deck U پل فرورفته
abroach U فرورفته
insunk U فرورفته
immersed in thinking U فرورفته در فکر
withdrawn U در خود فرورفته
saddlebacked U پشت فرورفته خرپشته
haggard U دارای چشمان فرورفته
I was waist deep in water . U با کمر درآب فرورفته بودم
fixed idea U فکریکه درذهن فرورفته وماندنی شده است
ingrowth U رشد ازدرون چیزی که درتوی چیزدیگری روییده یا فرورفته باشد
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
prize fighting U زد و خورد
engagements U زد و خورد
engagement U زد و خورد
passage of arms U زد و خورد
punch-ups U زد و خورد
feed U خورد
feeds U خورد
encounter U زد و خورد
encountered U زد و خورد
encountering U زد و خورد
encounters U زد و خورد
ate U خورد
punch-up U زد و خورد
feedback U پس خورد
squish U خورد کردن
to rub a thing in U چیزیرا خورد
card feed U خورد کارت
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
misfeed U سوء خورد
parallel feed U خورد موازی
passage at arms U زدو خورد
regulating slack U خورد دادن
pulverizer U خورد کننده
eating U خورد و خوراک
to sinister in U خورد رفتن
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
the timber warped U تیرپیچ خورد
melec U زدو خورد
cross feed U خورد متقابل
pin feed U خورد سنجاقی
he drank himself to death U خورد که مرد
face down feed U خورد رو به پایین
face up feed U خورد رو به بالا
feedback circuit U مدار پس خورد
feedback U باز خورد
drank U نوشابه خورد
drank U خورد سرکشید
drank U عرق خورد
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
diners U کسی که شام می خورد
whang U صدای بر خورد دو جسم
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
warfare U نزاع زدو خورد
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
diner U کسی که شام می خورد
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
pain in the neck U آدم [چیز] اعصاب خورد کن
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
She eats extraordinary quantities. U او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
abstemious U ممسک در خورد ونوش و لذات
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
He is as cool as a cucumber. <idiom> U آب تو دلش تکان نمی خورد.
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
The blow made my head swin. U در اثر ضربه سرم گیج خورد
the door banged U درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
cousins U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
pabulum U [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
A few spelling errors caught my eye. U چند غلط املایی به چشمم خورد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. U من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
engrain U درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
cousin U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
He tripped and fell . U پایش گیر کرد وزمین خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
He swore to having paid for the goods . U قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
He swore off smoking cigarettes . U قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. U اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
bounce shot U گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. U به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
alley shot U ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
to interlock levers U اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake U نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
This stone wont lift. U این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb> U چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings U سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
berber knot U گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
perjurer U کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
that will not serve ourp U این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
you shall rue it U از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif U طرح گل مملینگ [این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design U طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com