English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
counterclockwise U در خلاف جهت ساعت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
counterclockwise U در خلاف عقربههای ساعت
counterclockwise rotation U حرکت در خلاف عقربههای ساعت
Other Matches
sundial U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
Look at the watch. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
By my watch it's five to nine. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
zone time U وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
My curfew is at 11. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
standard time U ساعت بین المللی ساعت استاندارد
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
spindle U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindles U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
synchronous U ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
clockwise U مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
o'clock U ساعت از روی ساعت
transmissions U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmission U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
petty offence U خلاف
misconduct U خلاف
misdoing U خلاف
minor offence U خلاف
offence U خلاف
offenses U خلاف
misdeeds U خلاف
misdeed U خلاف
misdemeanor U خلاف
delict U خلاف
trespass U خلاف
trespassed U خلاف
offense,etc U خلاف
contrary to U بر خلاف
perverse U خلاف بد
trespassing U خلاف
trespasses U خلاف
reverses U خلاف جهت
malversation U اختلاس خلاف
contrary U مقابل خلاف
unconventional U خلاف عرف
reversed U خلاف جهت
offenders U خلاف کار
police court U محکمه خلاف
opposit U در خلاف جهت
reverse U خلاف جهت
missatement U خلاف گویی
unconscionable U خلاف وجدان
offender U خلاف کار
reversing U خلاف جهت
police court U دادگاه خلاف
misprision U خلاف کاری
trumped up U خلاف واقع
contra flow U خلاف جهت
untruthful U خلاف حقیقت
impolicy U خلاف مصلحت
contrary to nature U بر خلاف طبیعت
anomalous U خلاف قاعده
fouls U خلاف طوفانی
misconduct U خلاف کاری
immorally U بر خلاف اخلاق
abnonmally U بر خلاف قاعده
illogic U خلاف منطق
anticlimactic U خلاف انتظاری
contradiction U خلاف گویی
guilty of a minor offence U خلاف کار
court of petty offences U محکمه خلاف
commit a minor offence U خلاف کردن
contradictions U خلاف گویی
irregular U خلاف قاعده
trumped-up U خلاف واقع
anomalies U خلاف قاعده
anomaly U خلاف قاعده
untrue U خلاف واقع
court of minor offence U محکمه خلاف
foul U خلاف طوفانی
fouled U خلاف طوفانی
fouler U خلاف طوفانی
inadvisability U خلاف مصلحت
unlawful U خلاف شرع
foulest U خلاف طوفانی
immoral U خلاف اخلاق
hacker U شخص خلاف کار
hackers U شخص خلاف کار
to rise up against someone [something] U شورش کردن بر خلاف
offend U مرتکب خلاف شدن
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
offended U مرتکب خلاف شدن
irregular act U عمل خلاف رویه
unreason U عمل خلاف عقل
malfeasance U کار خلاف قانون
untruths U خلاف حقیقت کذب
untruth U خلاف حقیقت کذب
inequity U خلاف موازین انصاف
inequities U خلاف موازین انصاف
to offend against any one U به کسی خلاف کردن
inequitable U خلاف موازین انصاف
heterotaxis U ترتیب خلاف قاعده
heterotaxy U ترتیب خلاف قاعده
illegality U کار خلاف قانون
upwind U خلاف جهت باد
offends U مرتکب خلاف شدن
unscientific U خلاف موازین علمی
condition contrary to the requirment of U شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirment U شرط خلاف مقتضای عهد
malfeasance U شرارت کار خلاف قانون
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement] U این بر خلاف قرارداد ما است.
condition contrary to the requirement U شرط خلاف مقتضای عقد
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
To swim against the current. U بر خلاف جریان آب شنا کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
impoliticly U از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
to swim against the tide <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to buck the trend <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
to strive against the stream <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
corpus delicti U عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
neap tide U دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
shields U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
shield U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
prior possession U تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
in hour's time U دو ساعت
maypop U گل ساعت
passionflower U گل ساعت
timepiece U ساعت
self-esteem U ساعت
hours U ساعت
clock generator U ساعت زا
clk U ساعت
zero hour U ساعت س
by my watch U ساعت من
Every so often . Every hour on the hour. U دم به ساعت
horologe U ساعت
horologii U ساعت
h hour U ساعت س
horologium U ساعت
hour ly U ساعت به ساعت
hourly U ساعت به ساعت
hour U ساعت
timepieces U ساعت
timepiece U ساعت
timŠepiece U ساعت
passion flower U گل ساعت
ticker U ساعت
ticker [colloquial] [watch] U ساعت
oclock U ساعت
time-piece U ساعت
clock U ساعت
watch U ساعت
watches U ساعت
watching U ساعت
clock U ساعت
clocks U ساعت
watched U ساعت
clocks U ساعت ها
neo keynesians U اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
quarter hour U ربع ساعت
8 oclock sharp . On the stroke of 8. U سر ساعت هشت
hand glass U ساعت شنی
sext U نماز ساعت شش
horary U ساعت بساعت
pph U تعدادصفحه در ساعت
half hour U نیم ساعت
time clock U گاه ساعت
Face of the watch . U صفحه ساعت
sun dial U ساعت افتابی
sext U عبادت ساعت 21
shipper U اهرم ساعت
shooting ckock U ساعت مسابقه
shot clock U ساعت مسابقه
real time clock U ساعت بلادرنگ
game clock U ساعت ورزشگاه
four o'clock U ساعت چهار
electric clock U ساعت الکتریکی
dutchmans U یکجور گل ساعت
digital clock U ساعت رقمی
the watch is warranted U خوبی ساعت
system time U ساعت سیستم
rush-hour U ساعت پرمشغله
passion fruit U میوهی گل ساعت
navy time U ساعت دریایی
watchcase U قاب ساعت
watch test U ازمون ساعت
rush-hour U ساعت شلوغی
watch key U کلید ساعت
lights out U ساعت خواب
watch glss U شیشه ساعت
watch glass U شیشه ساعت
moon dial U ساعت مهتابی
watch case U قاب ساعت
w.h. U وات ساعت
tower clock U برج ساعت
man hour U نفر ساعت
man hours U نفر در ساعت
universal time U ساعت جهانی
watchcase U جعبه ساعت
watt hour U وات ساعت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com