English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
grope U در تاریکی پی چیزی گشتن
groped U در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes U در تاریکی پی چیزی گشتن
groping U در تاریکی پی چیزی گشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to search for anything U پی چیزی گشتن
to look for anything U چیزی گشتن
orb U بدور چیزی گشتن
to grope for anything U درتاریکی پی چیزی گشتن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
orbs U بدور چیزی گشتن
grabble U با دست پی چیزی گشتن
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to grabble for anything U چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
benighted U گرفتار تاریکی شدن درکوهستان گرفتار در تاریکی
dusk U تاریکی
the opaque U تاریکی
gloom U تاریکی
sombreness U تاریکی
night U تاریکی
nights U تاریکی
darkness U تاریکی
duskiness U تاریکی
darkling U در تاریکی
dusk U تاریکی شب
murkiness U تاریکی
nigritude U تاریکی
umbrage U تاریکی
obscuration U تاریکی
owl light U تاریکی
midnight U دل شب تاریکی عمیق
mare U تاریکی دریا
nyctophobia U تاریکی هراسی
scotopia U بینایی در تاریکی
dimness U تاری تاریکی
opaqueness U تاریکی تیرگی
achluophobia U تاریکی هراسی
dark adaptation U تطبیق با تاریکی
mares U تاریکی دریا
dark adaptation U انطباق با تاریکی
scotopic adaptation U انطباق با تاریکی
onyx U تاریکی پایین قرنیه
I bumped into the table in the dark. U تو تاریکی خوردم به میز
smoke screen U موجب تاریکی وابهام
dark adaptation U عادت کردن به تاریکی
tenebrific U تاریکی اور فلمانی
Somewhere in the darkness U جایی در میانی تاریکی
gloom U تاریکی افسرده کننده
darkle U در تاریکی پنهان شدن
Some children are afraid of the dark. بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
his sight could p darkness U بینایی وی تاریکی رامی شکافت
tenebrous U تاریک وتیره تاریکی اور
We lost our way in the dark. U راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
searched U گشتن
searches U گشتن
search U گشتن
hang around U ول گشتن
roams U گشتن
to poke a bout U ول گشتن
searchingly U گشتن
to go about U گشتن
to muck a bout U ول گشتن
to knock about U ول گشتن
to fool about U ول گشتن
To loaf about . To loiter . U ول گشتن
seach U گشتن
go about U گشتن
slosh U ول گشتن
seek U گشتن
strangle U ول گشتن
sloshing U ول گشتن
puttered U ول گشتن
roamed U گشتن
roaming U گشتن
putter U ول گشتن
putters U ول گشتن
roam U گشتن
swivels U گشتن
swivelled U گشتن
swivel U گشتن
seeking U گشتن
puttering U ول گشتن
sloshes U ول گشتن
seeks U گشتن
puttered U مهمل گشتن
idled U ازاد گشتن
putter U مهمل گشتن
to turn round U دور گشتن
trundl U غلتیدن گشتن
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
trolls U گشتن سراییدن
to fish in troubled waters U پی بازاراشفته گشتن
to draw blank U گشتن وچیزی
orbits U بدورمداری گشتن
circumambulate U بدورچیزی گشتن
to look for work U پی کار گشتن
to rev up U تند گشتن
circumvolve U دور گشتن
to prospect [for] U گشتن [بدنبال]
To adore (dote on) someone. U دورکسی گشتن
orbited U بدورمداری گشتن
ranksack U خوب گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
grows U شدن گشتن
fossick U خوب گشتن
grow U شدن گشتن
trundle U گشتن چرخیدن
trundled U گشتن چرخیدن
trundles U گشتن چرخیدن
turn U گشتن چرخیدن
putters U مهمل گشتن
idle U ازاد گشتن
turns U گشتن چرخیدن
troll U گشتن سراییدن
trundling U گشتن چرخیدن
orbit U بدورمداری گشتن
idles U ازاد گشتن
idlest U ازاد گشتن
puttering U مهمل گشتن
traipse U سرگردان بودن ول گشتن
traipses U سرگردان بودن ول گشتن
slue U بدور محورثابتی گشتن
traipsed U سرگردان بودن ول گشتن
hang about U گشتن پرسه زدن
traipsing U سرگردان بودن ول گشتن
encircled U دورچیزی گشتن دربرداشتن
goggle U چپ نگاه کردن گشتن
rolled U غلت خوردن گشتن
prowls U درپی شکار گشتن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
look (someone) up <idiom> U به دنبال کسی گشتن
roll U غلت خوردن گشتن
prowled U درپی شکار گشتن
rolls U غلت خوردن گشتن
prowl U درپی شکار گشتن
prowling U درپی شکار گشتن
encircle U دورچیزی گشتن دربرداشتن
goes U گشتن رواج داشتن
goggled U چپ نگاه کردن گشتن
encircling U دورچیزی گشتن دربرداشتن
goggling U چپ نگاه کردن گشتن
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
go U گشتن رواج داشتن
to search U گشتن [جستجو کردن]
encircles U دورچیزی گشتن دربرداشتن
to hang about U گشتن معطل شدن
foraged U پی علف گشتن کاوش کردن
forage U پی علف گشتن کاوش کردن
rotate U دور محور خود گشتن
rummages U بهم زدن خوب گشتن
rummaging U بهم زدن خوب گشتن
rotated U دور محور خود گشتن
rummaged U بهم زدن خوب گشتن
sinecures U وفیفه گرفتن وول گشتن
forages U پی علف گشتن کاوش کردن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
orb U بدور مدار معینی گشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
foraging U پی علف گشتن کاوش کردن
revved U تند گشتن دور برداشتن
rummage U بهم زدن خوب گشتن
revving U تند گشتن دور برداشتن
revs U تند گشتن دور برداشتن
rev U تند گشتن دور برداشتن
sinecure U وفیفه گرفتن وول گشتن
look (something) up <idiom> U به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
swirl U گشتن باعث چرخش شدن
swirled U گشتن باعث چرخش شدن
swirling U گشتن باعث چرخش شدن
pivot U روی پاشنه گشتن چرخیدن
to patrol a town U برای پاسبانی دورشهر گشتن
pivots U روی پاشنه گشتن چرخیدن
rotates U دور محور خود گشتن
pivoted U روی پاشنه گشتن چرخیدن
swirls U گشتن باعث چرخش شدن
to seek a position U جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
circuits U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuit U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to outflank an army U گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
A tale never loses in the telling . <proverb> U یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
It take one hour there and back. U رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snooped U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com