English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
align U دریک ردیف قرار گرفتن
aligned U دریک ردیف قرار گرفتن
aligning U دریک ردیف قرار گرفتن
aligns U دریک ردیف قرار گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
colocate U دریک مکان قرار دادن
unclassified U در ردیف بخصوصی قرار نگرفته
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
crankum U دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
Crinkle U دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
v engine U موتور پیستونی که سیلندرهای ان در دو ردیف مایل بشکل 7 قرار گرفته اند
crankle U دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
crinkum U دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
x engine U موتور پیستونی با چهار ردیف سیلندر که از نمای روبروبصورت ایکس قرار گرفته اند
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
stymies U قرار گرفتن
stymied U قرار گرفتن
stymie U قرار گرفتن
lies U قرار گرفتن
stand U قرار گرفتن
lie U قرار گرفتن
lied U قرار گرفتن
stymieing U قرار گرفتن
grade U در پایهای قرار گرفتن
heel در پاشنه قرار گرفتن
colocate U کنار هم قرار گرفتن
surmounting U بالا قرار گرفتن
grades U در پایهای قرار گرفتن
pew U درنیمکت قرار گرفتن
surmount U بالا قرار گرفتن
surmounted U بالا قرار گرفتن
pews U درنیمکت قرار گرفتن
surmounts U بالا قرار گرفتن
poise of head U وضع قرار گرفتن سر روی تن
snug U بطور دنج قرار گرفتن
in one's good books (graces) <idiom> U موردعلاقه شخص قرار گرفتن
equitant U رویهم قرار گرفتن برگها
emotionalize U تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
thermal exposure U در معرض حرارت قرار گرفتن
bears U درسمت قرار گرفتن در سمت
bear U درسمت قرار گرفتن در سمت
target pattern U شکل قرار گرفتن هدف
alignment U قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignment U قرار گرفتن مناسب در صفحه
alignments U قرار گرفتن نامناسب در صفحه
attitudes U حالت قرار گرفتن رفتار
attitude U حالت قرار گرفتن رفتار
to receive attantion U مورد توجه قرار گرفتن
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
alignments U قرار گرفتن مناسب در صفحه
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
bearing direction U جهت قرار گرفتن یاطاقان
Jaldar U [نوعی طرح پاکستانی که در آن ردیف های لوزی شکل و هشت وجهی بصورت یک ردیف در میان بافته می شوند.]
trifles U بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
averaging U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
formats U قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
venation U ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
overlap U بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
averages U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
trifle U بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
average U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlapped U بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
format U قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
luggage compartment U محل قرار گرفتن جامه دان
take cover U پشت جان پناه قرار گرفتن
overlaps U بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
haul defilade U تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
in situ U [قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
superimposing U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
unwarned exposed U به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
grain orientation U طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
trail U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
disposure U درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
trails U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
succeeded U بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
trailed U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
succeeds U بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
pillows U بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
battery groung pattern U وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
superimpose U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
chop U زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
chopped U زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
succeed U بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
superimposes U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
pillow U بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
textures U طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
texture U طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
finish style U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish crossover U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
exposure U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
quivered U بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivering U بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers U بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quiver U بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
exposures U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
cardinal points effect U اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital U واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
terraced houses U خانههای در یک ردیف ردیف خانه ها
hang U قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs U قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
align U اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligned U اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extension U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligning U اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns U اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
formats U روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
format U روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
caban U طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
row marker U دستک نشانه ردیف مین علامت ردیف مین
sprocket holes U مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
cover off U پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
lool U لول [تارهای نامتقارن] [این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
defective U خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accent mark U علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
in an instant U دریک ان
derricks U دریک
derrick U دریک
on one occasion U دریک موقع
swinging derrick U دریک گردان
on a par U دریک تراز
sedentary U مقیم دریک جا
in an instant U دریک لحظه
en bloc U دریک بلوک
standing derrick U دریک ثابت
somewhere U یک جایی دریک محلی
somewheres U یک جایی دریک محلی
partly U نسبتا دریک جزء
rub elbows/shoulders <idiom> U دریک سطح بودن
beside U دریک طرف بعلاوه
out of step <idiom> U دریک گام نبودن
aline U دریک رشته قراردادن
run in the family/blood <idiom> U دریک سطح بودن
pitcherful U انچه دریک سبوجابگیرد
surface mount technology U روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
fascia plate U تابلوی مقابل دریک وسیله
chorus girl U زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
collinear U دریک خط مستقیم واقع شونده
coincident U واقع شونده دریک وقت
pent up U دریک جا نگاه داشته شده
chorus girls U زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
easy does it <idiom> U دریک چشم بهم زدن
polynya U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
in a crack U دریک چشم بهم زدن
cartful U انچه دریک گاری جا بگیرد
capful U انچه دریک کلاه جابگیرد
polynia U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
coinciding U دریک زمان اتفاق افتادن
have one's ass in a sling <idiom> U دریک وضع نا مساعد بودن
coincide U دریک زمان اتفاق افتادن
ledger bait U که دریک جا روی نگاه دارند
text book U کتاب اصلی دریک موضوع
textbooks U کتاب اصلی دریک موضوع
batches U مقدار نان دریک پخت
textbook U کتاب اصلی دریک موضوع
batch U مقدار نان دریک پخت
coincided U دریک زمان اتفاق افتادن
coincides U دریک زمان اتفاق افتادن
writ of error U قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
hinge joint U مفصلی که دریک سطح حرکت کند
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
palmful U انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
gigahertz U فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
docking U ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
pointsman U عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
gyle U مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
bicipital U تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
broadside U توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadsides U توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
play footsie <idiom> U باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
block stowage loading U بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
coextensive U باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
retrospective search U جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
hauled U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
catalysis U اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
hauling U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
ice time U مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
haul U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauls U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
classify U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
rotates U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
role indicator U نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
rotate U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com