Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hindsight
U
درک یا فهم امری که واقع شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intercostal
U
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
magistral
U
امری
fiats
U
امری
fiat
U
امری
imperatives
U
امری
imperative
U
امری
jussive
U
کلمهء امری
factual
U
حقیقت امری
imperative statement
U
حکم امری
factually
U
حقیقت امری
jussive
U
حالت امری
prolepsis
U
تقدیم یا تقدم امری
commit
U
متعهدبانجام امری نمودن
committing
U
متعهدبانجام امری نمودن
commits
U
متعهدبانجام امری نمودن
nonfeasance
U
قصور در انجام امری
whipping boy
U
وجه المصالحه امری
committed
U
متعهدبانجام امری نمودن
hunch
U
فن احساس وقوع امری در اینده
precognition
U
الهام قبل ازوقوع امری
prerequisite
U
شرط قبلی لازمه امری
to evolve a fact
U
چگونگی امری را فاهر کردن
hunches
U
فن احساس وقوع امری در اینده
hunching
U
فن احساس وقوع امری در اینده
prerequisites
U
شرط قبلی لازمه امری
sin of omission
U
گناه فروگذاری از انجام امری
postulancy
U
کاندید نامزد انجام امری
that is a thing
U
این امری است علیحده
bring about
U
سبب وقوع امری شدن
to make inquires into a matter
U
در امری تحقیقات بعمل اوردن
betoken
U
دلالت کردن بر دال بر امری
hunched
U
فن احساس وقوع امری در اینده
to lie east and west
U
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
to commit yourself to do something
U
خود را به انجام امری متعهد نمودن
to engage yourself to do something
U
خود را به انجام امری متعهد نمودن
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
to thrash out the truth
U
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
to regard something as a matter of course
U
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
pool
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
pools
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
boggle
U
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
mutualize
U
بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
remainder
U
حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
acatalectic
U
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
feasability study
U
مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
presentiments
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
verifying
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
reversion
U
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
warp tension
U
کشش نخ های تار
[میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
situate
U
واقع در
bestead
U
واقع
in reality
U
در واقع
As it were
U
در واقع
indeed
U
در واقع
situated or situate
U
واقع
post mortem
U
پس از واقع
postmortem
U
پس از واقع
situates
U
واقع در
substantially
U
در واقع
situating
U
واقع در
intralogical
U
واقع در حدودمنطق
it lies on the east of
U
در خاور واقع
intradermic
U
واقع در زیرپوست
simultaneous with each other
U
با هم واقع شونده
shipside
U
واقع در کنارکشتی
dichasial
U
واقع در دو طرف
procephalic
U
واقع در جلو سر
intradermal
U
واقع در زیرپوست
realists
U
واقع بین
lumbar
U
واقع در کمر
flight from reality
U
واقع گریزی
situated or situate
U
واقع شده
intramontane
U
واقع در کوهستان
dereism
U
واقع گریزی
sinisteral
U
واقع درسمت چپ
realists
U
واقع گرا
sincipital
U
واقع در جلوی سر
life like
U
واقع نما
limitrophe
U
واقع در مرز
realistic
U
واقع بین
extreme position
U
واقع درمنتهاالیه
axile
U
واقع درمحور
osculant
U
واقع شونده
alpha lyrae
U
نسر واقع
postern
U
واقع درعقب
precordial
U
واقع در پیش دل
extraception
U
واقع نگری
trumped up
U
خلاف واقع
initiatory
U
واقع در اول
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
realistic
U
واقع گرایانه
realistically
U
واقع بین
realistically
U
واقع گرایانه
centric
U
واقع درمرکز
located inside
U
تو واقع شده
capsulate
U
واقع درکپسول
trumped-up
U
خلاف واقع
untrue
U
خلاف واقع
vertical
U
واقع در نوک
yonder
U
واقع درانجا
setting up
U
واقع شده
nether
U
واقع در پایین
nether
U
واقع در زیر
onshore
U
واقع در ساحل
down to earth
U
واقع بین
down-to-earth
U
واقع بین
vega
U
نسر واقع
vanward
U
واقع درجلو
transpontine
U
واقع در انسوی پل
covenants
U
واقع شود
covenant
U
واقع شود
mean
U
واقع دروسط
meaner
U
واقع دروسط
meanest
U
واقع دروسط
lie
U
واقع شدن
lied
U
واقع شدن
lies
U
واقع شدن
objectivity
U
واقع بینی
realism
U
واقع بینی
realism
U
واقع گرایی
realism
U
واقع گرائی
set
U
واقع شده
sets
U
واقع شده
occur
U
واقع شدن
occurred
U
واقع شدن
realist
U
واقع گرا
subjacent
U
واقع در زیر
superjacent
U
واقع درفوق
haemal
U
واقع درسوی دل
situated
U
واقع شده در
sublunar
U
واقع در زیرقمر
initial
U
واقع در اغاز
initialed
U
واقع در اغاز
initialing
U
واقع در اغاز
initialled
U
واقع در اغاز
initialling
U
واقع در اغاز
initials
U
واقع در اغاز
situated
U
واقع در جایگزین
realist
U
واقع بین
hypodermal
U
واقع در زیرپوست
to come to pass
U
واقع شدن
hinder
U
واقع درعقب
hindered
U
واقع درعقب
to take place
U
واقع شدن
hindering
U
واقع درعقب
take place
U
واقع شدن
occurs
U
واقع شدن
occurring
U
واقع شدن
hinders
U
واقع درعقب
interplanetary
U
واقع در بین سیارات
intracellular
U
واقع در درون سلول
interscapular
U
واقع در میان دو کتف
interaxal
U
واقع در میان دو کوه
intermontane
U
واقع در میان دو کوه
interdigital
U
واقع در میان انگشتان
intermaxillary
U
واقع در میان ارواره ها
intermural
U
واقع در میان دیوارها
interamnian
U
واقع در میان دو رودخانه
intra uterine
U
واقع در درون زهدان
interaxial
U
واقع در میان دو کوه
intercililary
U
واقع در میان ابروها
intercensal
U
واقع در میان دو سرشماری
interseptal
U
واقع در میان جدارها
interseptal
U
واقع در میان پره ها
interdental
U
واقع در میان دو دندان
intercellular
U
واقع در میان یاخته ها
intertribal
U
واقع در میان قبیله ها
intermundane
U
واقع در میان دو جهان
interurban
U
واقع در میان شهرها
interdigitate
U
واقع در میان انگشتان
intervertebral
U
واقع در میان مهره ها
interfacial
U
واقع در میان دورو
intercolumnar
U
واقع در میان دو ستون
interjacent
U
در میان واقع شونده
midship
U
واقع درمیان کشتی
intratelluric
U
واقع در درون زمین
subsacral
U
واقع درزیراستخوان خاجی
subocular
U
واقع درزیر چشم
suboceanic
U
واقع درعمق اقیانوس
sublunary
U
واقع در زیر ماه
sublingual
U
واقع درزیر زبان
subsolar
U
واقع در نواحی گرمسیر
subcartilaginous
U
واقع در زیر غضروف
southwestern
U
واقع در جنوب غربی
superlunar
U
واقع دربالای ماه
superlunary
U
واقع بر بالای ماه
to keep one's feet on the ground
<idiom>
U
واقع بین ماندن
ventral
U
واقع بر روی شکم
to suffer wrong
U
مظلوم واقع شدن
to come in useful
U
سودمند واقع شدن
surfacer
U
جسم واقع در سطح
supraclavicular
U
واقع دربالای ترقوه
southwest
U
واقع در جنوب غربی
situated to the right
U
واقع دردست راست
moral realism
U
واقع نگری اخلاقی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com